اتهامت چیست؟
خودتان که بهتر میدانید، اما متوجهم که برای گفتوگویتان باید این سوال را بپرسید. خب در جواب باید بگویم، سرقت مزدا ۳.
چطور این کار را انجام میدهی؟
کاری ندارد. اگر اینجا یک مزدا ۳ بیاورند جلویتان نشان میدهم که چطور در چشم برهم زدنی خودرو را سرقت میکنم. البته این را هم بگویم فقط مزدا ۳ سرقت میکردم و سراغ خودروی دیگری نرفتم.
سرقت مزدا ۳ ابزار خاصی میخواهد؟
یک پیچگوشتی، تنها چیزی است که باید داشته باشی. پیچگوشتی دوسو را داخل قفل در میکنی با یک چرخش باز میشود. همان پیچگوشتی را داخل قفل سوئیچ میکنی، آن هم با یک چرخش ماشین را روشن میکند. کار خیلی راحتی است؛ البته تبحر میخواهد.
چند دقیقهای این کار را انجام میدهی؟
شما فکر کن زیر ۱۰ثانیه، شاید هم کمتر. ما که نمیخواهیم مسابقه بدهیم که زمان بگیریم، آن لحظه هم که سرقت میکنی به قدری استرس داری که نکند یکی سر برسد و به دام قانون بیفتی. هر ثانیه برایت یک قرن تمام میشود اما روی هم رفته با روشنکردن ماشین زیر ۱۰ ثانیه زمان میخواهد.
اگر دزدگیر داشته باشد چقدر طول میکشد؟
ما اصلا سراغ ماشینهایی که دزدگیر دارند نمیرویم. دزدگیر فقط دردسر است، آنقدر ماشین بدون سیستم ایمنی هست که خودمان را الکی به دردسر نمیاندازیم.
گفتی فقط مزدا ۳ سرقت میکردی . چرا؟
به خاطر این که از نوجوانی عاشق این مدل ماشین بودم. اصلا از کنارم رد میشود مرا صدا میکند و فریاد میزند که تو باید راننده من باشی، نه شخص دیگری. به تیپ و سر وضعم هم میآید که مزداسوار باشم. وقتی نوجوان بودم شبها با رویای مزدا ۳ میخوابیدم. اما وقتی بزرگ شدم دیدم حتی نمیتوانم یک موتورسیکلت بخرم به همین دلیل به فکر افتادم که از دیگران خودروهایشان را قرض کنم و بعد از چند ساعتی استفاده آنها را به صاحبانشان برگردانم.
یعنی تو فقط ماشینها را به این دلیل سرقت میکردی که چند ساعتی سوار آن شوی؟
تا زمانی که بنزین داشتند. اگر ماشین سرحال و روپا بود چند سفری هم به شهرستانمان یا شمال داشتم. اما اگر فکر میکردم که مرا در راه میگذارد و ارزش سفر ندارد در تهران آنقدر دوردور میکردم تا بنزین تمام شود. من دزد منصفی هستم و به صاحب ماشین هم فکر میکردم. بیشک ضرر زیادی به او وارد نمیشد؛ همین که چند ساعتی از او قرض بگیرم برایم کافی بود.
مسافرتها را به تنهایی میرفتی؟
گاهی اوقات، اما بیشتر وقتها با شیلا میرفتم. دختر مورد علاقهام را میگویم. چند وقت قبل در اینستاگرام با او دوست شدم.
از ماجرای دزدیبودن ماشینها خبر دارد؟
اوایل نمیدانست. اما دختر زرنگی است و از آنجا که هر بار با یک ماشین مزدا ۳ به محل قرار میرفتم شک کرد. میترسیدم واقعیت را بشنود رابطهاش را با من قطع کند. اما به جای قطع رابطه خیلی هم استقبال کرد و بعضی از شبها که برای سرقت میرفتم او هم همراهم میآمد. بعد از سرقت از همان جا فرمان را به سمت شمال میگرفتیم و میرفتیم یک سفر چندروزه و بعدش هم ماشین را رها میکردیم.
وقتی با خودروی سرقتی در جاده تردد داشتی فکر نمیکردی که گیر بیفتی و دستگیر شوی؟
تا شاکی بخواهد متوجه شود که خودرویش را دزدیدهاند و تا بخواهد شکایت کند، پرونده تشکیل شود و شماره پلاک از سوی پلیس استعلام شود، خودش زمان زیادی میبرد و تا آن موقع یا بنزین ماشین تمام شده یا سفر ما به پایان رسیده است.
هزینه زندگیات را چطور تامین میکردی؟
خرج زیادی که ندارم. بعد یکسری وسایل داخل خودرو را سرقت میکردم و میفروختم. البته نه وسایل اساسی؛ باتری و ضبط و از این وسایل دمدستی که خیلی ضرر به صاحب ماشین وارد نشود. این را نگفتم، هر خودرویی که سرقت میکردم یک چیزی از داخل آن به عنوان یادگاری برمیداشتم. مثلا از یک ماشین ادکلن، از یکی عینک آفتابی؛
کلاه یا حتی عروسک جلوی آیینه راننده. فرقی نداشت با خودم عهد کرده بودم از هر ماشین یک چیزی به عنوان یادگاری نگه دارم.
چرا این کار را میکردی؟
از بچگی علاقه داشتم، کلا دوست داشتم یک چیزهایی را نگه دارم. حتی بچه که بودم یک کارتن چوبی پیداکرده بودم که داخلش پر از این وسایل بود.
پشیمانی؟
اگر بگویم نه، دروغ گفتهام. اما باور کنید دست خودم نیست، حسی مرا به سمت مزدا میکشاند. شاید اگر اوضاع مالیام خوب بود هم یک خودروی مزدا۳ داشتم. هم به جای سرقت با صدای خوبی که دارم، خواننده زیرزمینی یا یک دوبلور شده بودم. اما به هر حال آخر و عاقبت ما شده دزدی!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد