گفت‌و‌گو با عبدالرضا نعمت‌اللهی، کارگردان مستند «برای پس از مرگم»

«عین ــ صاد» اسیر حادثه‌ها

اگر علی صفائی‌حائری را می‌شناسید و با شخصیت، افکار و آثارش آشنایی دارید و چه‌بسا علاقه‌مند او هستید، قطعا از تماشای مستند «برای پس از مرگم» لذت می‌برید و اگر هم هیچ شناختی از او ندارید، با دیدن فیلم به این شناخت می‌رسید و حتی به او علاقه‌مند می‌شوید. به‌ویژه مخاطبان سینما در مواجهه با شخصیت این روحانی متفاوت غافلگیر می‌شوند و غافلگیری زمانی بیشتر می‌شود که در فرامتن بدانند فیلم «زیر نور ماه» با نگاهی به سیره علمی او نوشته و ساخته شد. درعین حال زندگی کوتاه اما پربار او، مثل یک فیلم سینمایی جذاب دراماتیک هم بود و دشمنی‌ها، مخالفت‌ها و گرفتن انگشت اتهام به سمت او، صفائی‌حائری معروف به عین ـ صاد را با قهرمانان هیچکاکی برابر می‌کرد. کسی که با وجود ارادت به نظام، انقلاب و امام و نوشتن این جمله که «امام، امیر حادثه‌هاست و ما اسیر حادثه‌ها» اما به دلیل نگاه و اندیشه متفاوت، با تندترین انتقادها روبه‌رو شد.
کد خبر: ۱۳۹۰۶۹۲
نویسنده علی رستگار/ گروه فرهنگ و هنر

به گزارش روزنامه جام جم؛ در گفت‌و‌گو با عبدالرضا نعمت‌اللهی، تهیه‌کننده و کارگردان مستند تماشایی برای پس از مرگم که از آثار حاضر در مسابقه بلند ملی و جایزه شهید آوینی شانزدهمین دوره جشنواره بین‌المللی سینماحقیقت است، به فیلم و جنبه‌های مختلف شخصیت صفائی‌حائری پرداختیم؛ کسی که به قول بیژن بیرنگ «رُند بازار» نبود و جای پای عمیقش همیشه باقی است.

«عین ــ صاد» اسیر حادثه‌ها


قهرمان‌های هر دو فیلمی که کارگردانی کردید، تقریبا به یک میزان و زیر 50 سال عمر کردند و در 49 سالگی و 48 سالگی از دنیا رفتند؛ حاج مهدی عراقی سوژه مستند «مهدی عراقی را بکش» که متولد 1309 بود در 1358 شهید شد و آقای علی صفائی‌حائری که متولد 1330 بود سال 1378 در یک تصادف از دنیا رفت.


این میزان از عمر در دو شخصیت تعمدی نبود و حالا که اشاره کردید برایم جالب شد اما وجه اشتراک هردوی آنها پختگی در آن سن بود، چون معمولا به سن و سال بیشتری نیاز است که آدم به نقطه‌ای از کمال و پختگی برسد. همین حالا و در فضای امروزی 48 و 49 سال، سنی است که هنوز جوانی و ناپختگی در آن به چشم می‌خورد. اما هر دوی این شخصیت‌ها در این سن و سال و حتی قبل از آن کاملا پخته و مجرب به نظر می‌رسیدند، به‌خصوص آقای صفائی. بیشترین تصاویری هم که از ایشان وجود دارد، مربوط به سال‌های آخر زندگی اوست. بنابراین من به خاطر موضوع و محور اصلی فیلم که مربوط به اوایل دهه 60 است، هم تصاویر آقای صفائی را در آن جلسه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در تابستان 61 و 31 سالگی ایشان بازسازی کردم و هم با فاصله گرفتن از آن تصاویر آشنا، بیشتر از تصاویر جوانی ایشان بهره بردم.


پوستر فیلم هم که اصلا عکسی از جوانی اوست.


بله. شاید در میان عکس‌های فیلم همان عکس آخری که ایشان را همراه فرزند کوچک‌شان کنار دریا می‌بینیم، جزو استثنائات و از همان تصاویر آشنای آقای صفائی در سال‌های آخر زندگی‌شان باشد. در همین عکس می‌توانید نشانه‌های بارزی از میانسالی و گذر عمر را در صورت و فیزیک ایشان ببینید و با آن موها و ریش سفید خیلی بیشتر از سن واقعی‌شان نشان می‌دهند.


مهدی عراقی هم همین‌طور بود و عکس‌هایی که از او در سال‌های آخر زندگی‌اش می‌بینیم، نشانی از یک آدم 49 ساله نداشت و انگار با مردی کهنسال روبه‌رو بودیم. یک رد رنجی بر هر دو کاراکتر دیده می‌شود، در یکی مجاهدت، زندان و تلاش‌های شبانه‌روزی انقلابی و دیگری هم که با کلی مخالفت و اتهام، مو سپید کرد و پیرتر از سنش به نظر می‌رسید.


دقیقا همین‌طور است. در هر دو شخصیت، شکستگی‌هایی می‌بینیم که برای این سن، عادی نیست. جالب اینجاست که در همین مستند برای پس از مرگم شخصیت‌هایی مثل اسرافیل دهقان (روحانی و استاد اخلاق) داریم که تقریبا همسن آقای صفائی است یا آقای نصرت‌ا... تابش که رفیق قدیمی آقای صفائی بود اما می‌بینیم که چهره آقای صفائی در 48 سالگی و قبل از آن، مسن‌تر از این آقایان همسن و سال خودش به نظر می‌رسید. حتی عکس‌های مشترک و جوانی آقای تابش و آقای صفائی را که می‌بینید، انگار ده پانزده سال با هم اختلاف سن دارند.


از چه زمانی با شخصیت آقای صفائی آشنا شدید؟ این شناخت از طریق کتاب‌های او بود؟


من کتابی از ایشان نخوانده‌بودم و اولین آشنایی من با آقای صفائی از طریق شنیدن صدای‌شان بود. آغاز دهه90 یکی از دوستانم که از علاقه‌مندان آقای صفائی بود من را با این شخصیت آشنا کرد و فایل سخنرانی‌ها و صحبت‌های ایشان را در اختیارم قرار داد که از آنجا شیفته صوت و لحن اثرگذارشان شدم. شاید این تاثیرگذاری چندان از راه متن‌ها و نوشته‌های ایشان رخ ندهد و وقتی آنها را می‌خوانید، مطالبی شبیه روحانیون دیگر به نظر می‌رسد. البته با این تفاوت که نگاه تازه را در متن‌ها و تفسیرهای ایشان می‌توان دید. اما در لحن ایشان یک اتفاق دیگری می‌افتد و صدا و لحن‌شان خیلی اثرگذار است. بیشتر از محتوا، لحن ایشان روی من تاثیر گذاشت. معمولا وعاظ روبه‌روی آدم و چه بسا روبه‌رو و دو پله هم بالاتر می‌نشینند اما آقای صفائی کنارت می‌نشیند، برای همین شما پیش او معذب نمی‌شوید. بعد از این‌که جذب صحبت‌های ایشان شدم، از دوستم پرسیدم چقدر خوب است و چرا هیچ خبری از ایشان نیست. متوجه شدم که در زمان حیاتش حواشی و محدودیت‌هایی داشت. درمجموع مواجهه اولیه من با آقای صفائی از طریق شنیدن نوارکاست بود و بعدا سراغ کتاب‌ها و نوشته‌های ایشان هم رفتم. البته بخش قابل‌توجهی از کتاب‌ها، متن پیاده‌شده جلسات‌شان است.


فارغ از محتوا و مضمون، تاثیرگذاری لحن و پیاده شدن جلسات سخنرانی، آدم را یاد دکتر شریعتی هم می‌اندازد.

 

حالا که اسم ایشان را آوردید، نکته جالبی بگویم. این‌که مرحوم آقای حائری شیرازی، آقای صفائی را تلفیقی از شهید مطهری و دکتر شریعتی می‌دانست. (حائری شیرازی بعد از خواندن کتاب «غدیر» صفائی‌حائری در حاشیه آن نوشت: «قدر این نویسنده، شناخته نشده‌است. او محتوای شهید مطهری را دارد و روش بیان شریعتی را») یعنی مخاطب در مواجهه با شهید مطهری یک سیستم فکری و چارچوب نظری می‌بیند و از آن طرف هم در دکتر شریعتی، با یک شاعرانگی، ادبیات و لحن شفاهی اثرگذار مواجه می‌شود. آقای صفائی، جمع این دو است. این از کجا می‌آید؟ او یک چالش خیلی جدی درباره شعر و ادبیات داستانی داشت. در سنین خیلی پایین، بسیاری از آثار کلاسیک ادبیات و بعد هم نرسیده به جوانی، کارهای کافکا و هدایت را خواند. یا یک کتاب شعر دارد که اشعار سپید خوبی هم در آن پیدا می‌شود و معلوم است این آدم شعر را می‌شناسد. او با یک پشتوانه اینچنینی جلو آمد و ادبیات و هنر، مسأله‌اش بود.


حشر و نشرش با سینماگران هم جالب است و برخی مصاحبه‌شونده‌ها هم در فیلم این تعامل را نمایندگی می‌کنند.


دقیقا. سینماگران هم مجذوب تفاوت شخصیت این آدم شدند و می‌توانستند راجع به مسائل مشترکی با ایشان حرف بزنند. مثلا آقای علیرضا داوودنژاد گفت آقای صفائی از فیلم «مصائب شیرین» خوشش آمده‌بود. می‌گفت من موسیقی کار را برای آقای صفائی پخش کردم، چشم‌هایش را بست و گفت خوب است و موسیقی، حس خیلی خوبی دارد. منظور این‌که یک سینماگر مثل آقای داوودنژاد احساس می‌کند می‌تواند با چنین آدمی درباره موسیقی کارش حرف بزند.


حالا که بحث داوودنژاد و موسیقی پیش آمد، می‌خواهم به خاطره او از صفائی اشاره کنم که در مستند هم آمده، این‌که فیلم «آمادئوس» را با هم در خانه داوودنژاد دیدند. و از آنجا که یکی از مایه‌های جدی فیلم میلوش فورمن «حسادت» است، می‌بینیم که در تعبیر و کارکردی غریب با حسد و مخالفت و دشمنی دیگران با صفائی هم هماهنگی کاملی دارد. به ویژه با وام گرفتن از دیالوگ‌های صادق کرمیار این خوانش تقویت هم می‌شود، این‌که «حسادت تو آخوندها، هنرمندان و افراد خاص از همه‌جا قوی‌تر است!»

«عین ــ صاد» اسیر حادثه‌ها
ممنون. دقیقا. چه اشاره جالبی. حالا یک چیز جالب‌تر بگویم، البته این را در فیلم نیاوردم، چون احساس کردم ممکن است مقداری از فیلم بیرون بزند. از آنجا که آقای صفائی خیلی اهل گردش بود، یک بار به آقای داوودنژاد می‌گوید این شمال‌تان که مدام از آن تعریف می‌کنید، چیست. آقای داوودنژاد هم می‌گوید خب، بیایید. آقای صفائی هم گفت اگر من بیایم، 20 نفر همراهم می‌آیند. خلاصه این سفر انجام شد و وقتی در مهمانی، آقای صفائی متوجه شد خواهر آقای داوودنژاد نوازنده سنتور است، درخواست کرد موسیقی او را بشنود. داریم راجع به یک روحانی آن هم در میانه‌های دهه 70 حرف می‌زنیم. آقای داوودنژاد می‌گوید من دیدم آقای صفائی موقع شنیدن موسیقی، دو قطره اشک هم ریخت. این خیلی تصویر عجیبی از یک روحانی است.


ظاهرا فیلم «زیر نور ماه» با نگاهی به سیره علمی صفائی ساخته شده و باز شنیده‌ام که ایشان وقتی برای اکران فیلم «کودک و سرباز» عازم سفر مشهد بود، تصادف کرد و از دنیا رفت. با توجه به این‌که هر دو فیلم را رضا میرکریمی ساخته، چرا خبری از او میان مصاحبه‌شونده‌ها نیست؟


سراغ ایشان رفتم و خیلی هم پیگیری کردم اما بنا به ملاحظاتی نپذیرفتند در این مستند حضور داشته‌باشند. زنده‌یاد نادر طالب‌زاده رفاقت خوبی با آقای میرکریمی داشت. سر مصاحبه با ایشان برای همین مستند هم موضوع مصاحبه با آقای میرکریمی را مطرح کردم. ایشان (میرکریمی) آن موقع هنوز دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر بود. آقای طالب‌زاده همان‌جا گفت طبیعی است که چهره‌هایی مثل آقای میرکریمی حساسیت‌های اینچنینی داشته‌باشند. البته ارتباط آقای میرکریمی در حد ارتباط آقایان علیرضا داوودنژاد و منوچهر محمدی با آقای صفائی نبود اما ارتباط موثری بود.


چرا با وجود ارادت آقای صفائی به امام (ره)، تایید رهبری که آن زمان رئیس‌جمهور بودند و شهادت فرزند آقای صفائی در جبهه، مخالفت برخی روحانیون همچنان ادامه داشت؟


جامعه و بافت دهه 60 نیازمند صراحتی از جانب افراد بود، به ویژه این انتظار در جامعه روحانیت وجود داشت که در برخی لحظات همان جلسه جامعه مدرسین حوزه عملیه قم هم شنیده می‌شود. می‌پرسیدند چرا صریح نظرتان را درباره امام و انقلاب نمی‌گویید. آقای صفائی می‌گفت نسبت من با انقلاب در زیرمتن نوشته‌هایم روشن است اما فضای دهه شصتی توقع یک صراحتی را داشت که در صفائی نبود. ایشان خودش هم پرهیز داشت که خیلی صریح حرف بزند. حرفش این بود که اگر در این موقعیتی که کلی اتهام متوجه من است، راجع به امام (ره) حرف بزنم، تبدیل به داستان دیگری می‌شود و همین مخالفان برچسب ریاکاری به من می‌زنند. او اعتقاد داشت که نباید برای اثبات خودش، از امام (ره) هزینه کند. آقای صفائی باوجود ارادت و نسبت روشن با امام، نظام و انقلاب، موضع خودش را داشت و حتی شاید در مواردی انتقادی هم مطرح می‌کرد. ایشان همه اینها را قابل جمع می‌دانست.

 

آن رئیس جلسه جامعه مدرسین حوزه عملیه قم که از صفائی سؤال می‌پرسید، کدام بزرگوار است؟


به دلیل حساسیت‌ها، نخواستم در شرح نوشت مستند به آن اشاره کنم. هرچند صدا مشخص است و در مصاحبه‌ها هم یکی، دو نفر اسم ایشان را می‌آورند. البته لحن ایشان در آن جلسه شدید نیست و سرآخر هم اذعان دارد که این حواشی بی‌اساس است. اما انتظار می‌رفت که آن زمان بیانیه‌ای درباره آقای صفائی بدهد و فضا را تلطیف کند.


به نظرمی‌رسد با وجود ارادتی که به قهرمان این مستند دارید، جانب انصاف را هم رعایت کردید و حتی سراغ شخصیت حجت‌الاسلام عبدالمجید معادیخواه، وزیر ارشاد وقت هم رفتید که نگاه همسویی با صفائی نداشت و ظاهرا از مخالفان او بود.


این وظیفه ما بود که این انصاف را در ساخت مستند و در روایت رعایت کنیم. اگر غیر از این بود باید از ما می‌پرسیدند چرا این کار را نکردید.


با این حال ما با صحبت‌های معادی‌خواه قانع نمی‌شویم.


بله، ما هم قانع نشدیم. ما طبق وظیفه سراغ ایشان رفتیم، ایشان هم تکذیب کرد. همان‌طور که آقای روح ا... شاطری یکی از مصاحبه شونده‌ها می‌گوید اگر 40 نفر با قسامه، اتهام و گناهی را به یک مومن نسبت دهند، ما در مقام حکم باید تکذیب مومن را بپذیریم، ما هم بنا را بر همین تکذیب می‌گذاریم. یا باز همین آقای شاطری می‌گوید بعید هم نبود که آقای صفائی درباره آقای معادیخواه اشتباه کرده‌باشد. هرچند آن صحبت کوتاه تلفنی حاج محسن بغدادی باز جنبه دیگری از ماجرا را برجسته می‌کند.




اهمیت پژوهش


اصل و اساس مستند، تحقیق و پژوهش است. عبدالرضا نعمت‌اللهی کارگردان، تهیه‌کننده و تدوینگر مستند «برای پس از مرگم» به نقش مهم مهدی نوری، پژوهشگر و مصاحبه‌کننده فیلم اشاره می‌کند و می‌گوید: نقش مهدی نوری در این مستند فراتر از این دو عنوان بود، برای همین در پوستر جای جدا و مناسبی را برای نام و مسئولیت او درنظر گرفتم. پژوهش این مستند، حدود شش ماه زمان برد، البته از آنجا که نوری سال‌ها قبل از من از آقای صفائی حائری شناخت داشت، بیشتر آثار او را خوانده‌بود و بر موضوع و سوژه تسلط داشت، باعث شد در زمان پژوهش صرفه‌جویی شود و ما با شناخت بیشتری از شخصیت کار را شروع کنیم.

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها