خودت را معرفی کن.
علیرضا، ۳۱ ساله . اهل کرج.
تحصیلات؟
تا دیپلم درس خواندم اما شرایط جور نبود و به دانشگاه نرفتم. عاشق ورزش بودم و دوست داشتم در ورزش به موفقیتهایی برسم.
حالا به موفقیتی رسیدی؟
بله. در مسابقات کشوری پاورلیفتینگ در رشته پرس سینه مقام کشوری دارم.
چرا ادامه ندادی؟
باید کار میکردم. قهرمانی نیاز دارد تمام وقت تلاش کنی در ضمن هزینه هم دارد.
شغلت چه بود؟
بنا به علاقهای که به هنر داشتم، سراغ طراحی لباس رفتم و طراح لباس بودم.
متاهلی؟
نه.
دلیل اختلافت با مقتول چه بود؟
باور کنید با او اختلافی نداشتم. یک روز با مادرم در حال رفتن به خانه بودیم که متوجه آن مرحوم شدم که با زنی درگیری داشت. مادرم آن زن را شناخت و از من خواست تا به او کمک کنم و بعد تا خانهشان رساندیمش. چند روز بعد فهمیدیم آن زن از مرحوم شکایت کرده است. مثل اینکه همسر صیغهای مرحوم بود. زن جوان میگفت او در خودرویش جیپیاس گذاشته است و ما بهعنوان شاهد آن زن به دادگاه معرفی شدیم. مرحوم از من خواست از شهادت صرفنظر کنم و حتی تهدیدم کرد که قبول نکردم. بعد از من و همسر سابقش به اتهام رابطه شکایت کرد که تبرئه شدیم تا اینکه ماجرای آن فیلم پیش آمد.
چه فیلمی؟
مرحوم و دوستانش با تهدید مرا مجبور کردند حرفهای نامربوطی درباره خانوادهام بزنم. این موضوع مرا دیوانه کرده بود. اگر فیلم را منتشر میکردند، آبروی من پیش خانوادهام و آشنایان میرفت.
تو هم نقشه قتل را کشیدی.
خودش این راه را پیش پایم گذاشته بود. اول به شریکش شلیک کردم که گلولهای به او نخورد. او هم روزی که فیلم گرفتند، آنجا بود. میگفت فیلم دست او نیست و به شریکش داده است. سراغ مرحوم رفتم. شب حادثه تعقیبش کردم. نزدیک خانهاش که رسید با اسلحه به سمتش رفتم و اول یک گلوله به شیشه ماشین زدم. بعد سه گلوله دیگر شلیک و فرار کردم.
کسی سد راهت نشد؟
مسلح بودم و میترسیدند. فقط صدای چند نفر را میشنیدم که میگفتند وایسا، وایسا. کسی دنبالم نیامد و فرار کردم.
کجا فرار کردی؟
اول فرار نکردم، اسلحه را مخفی کرده و به خانه رفتم. صبح روز بعد هم خیلی عادی سر کار رفتم. فکر میکردم فرارم باعث میشود به من شک کنند. تا اینکه شنیدم همسر صیغهای مرحوم را دستگیر کردند. آنجا بود که ترسیدم و فرار کردم.
او میدانست تو قاتلی؟
نه. هیچکسی نمیدانست. وقتی او را گرفتند، حتما سراغ من هم میآمدند.
کجا رفتی؟
رفتم رشت. چند سال قبل با زنی آنجا آشنا شده بودم که تنها زندگی میکرد. سراغ او رفتم و به من پناه داد.
میدانست مرتکب قتل شدی؟
بله. ماجرا را برایش تعریف کردم.
چطور قبول کرد به تو کمک کند؟
خودش خلافکار بود. با شوهر سابقش مردان را طعمه کرده و به خانه میکشاندند و از آنها اخاذی میکردند. از من هم خواست کمکش کنم تا از مردان بیشتر اخاذی کند که گفتم اهل این کارها نیستم.
مدارک جعلی را از کجا گرفتی؟
سیما، زنی که به من پناه داده بود، در کیش آشناهای زیادی داشت. مثل اینکه سالی چند بار برای کار به آنجا میرفت. خواست به کیش برویم تا از آنجا مرا به خارج از کشور بفرستد. یک روز با مدارک مردی آمد و آن را به من داد تا بتوانم از کشور خارج شوم. آنطور که فهمیدم، این مدارک را از داخل خودرویی سرقت کرده بود.
چطور سرقت کرد؟
خبر ندارم. در کیش همه او را میشناختند. شب میرفت و دم صبح برمیگشت.
کجا میخواستی فرار کنی؟
قطر.
که قبلش دستگیر شدی.
نه. تسلیم شدم. خودم با پلیس تماس گرفتم و گفتم کجا هستم. ماموران پلیس کیش آمدند و مرا دستگیر کردند.
اسلحه را از کجا خریده بودی؟
از یک فروشنده سلاح در اینستاگرام. البته به من گلوله نداد و گلوله را از فرد دیگری خریدم.
نترسید پلیس باشی؟
یک دوست مشترک داشتیم که سفارش من را کرده بود.
الان پشیمان نیستی؟
باور کنید من فقط دنبال این بودم که آن فیلم منتشر نشود. اگر او این کار را نمیکرد، زنده بود و من هم قاتل نمیشدم.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد