او امروز در 60 سالگی آخرین بازمانده سیاهبازان اصیل و ریشهداری است که تا امروز سنگر این هنر ایرانی را نگهداشته و اگر داشتههای تکنیکیشان به نسل نو منتقل نشود؛ تقریبا میشود گفت اتفاقات ناخوشایندی برای فرهنگ و هنر کشورمان در شرف رخ دادن است.
او متولد 1341 است و سال 1360 دیپلم اقتصاد گرفته و اولین فارغالتحصیل نقش سیاه از کانون نمایشهای سنتی آیینی بعد از انقلاب و دارای مدرک درجه 2 هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. از مهمترین نمایشهایی که داوود داداشی در آن بازی کرده، میتوان اشاره کرد به: «سلطان مبدل»، «میرزا عبدالطمع و جنگجهانی»، «چشم تنگ»، «میرزا فرفره»، «عروسی ننه غلامحسین»، «نمایش ممنوع»، «عروسی دختر شاهپریان با حاکم ملایر» و... .
داداشی کارش را از سالهای 65-64 آغاز کرد. البته از سال 52 تعزیهخوان بود و بیشتر طفلخوانی انجام میداد. بعد به تهران مهاجرت کرد و سال 65 فعالیت حرفهایاش در زمینه سیاهبازی از زمانی آغاز شد که با داوود فتحعلیبیگی در کانون نمایشگران سنتی همکاری کرد. او نخستین هنرجوی فارغالتحصیل رسمی نقش سیاه است. یعنی این کار را علمی، آکادمیک و دانشگاهی و زیرنظر استادانی مانند دکتر فتحعلیبیگی، استاد مجید جعفری، استاد علی نصیریان، استاد سعدی افشار، استاد نعمتا... گرجی و بسیاری از دیگر بزرگان تئاتر سنتی یاد گرفت. او حدود ۴۰ سال است نمایشهای تختحوضی کار میکند.
سال ۶۷ در اختتامیه نخستین جشنواره نمایشهای آیینیسنتی، در سالن اصلی تئاترشهر، خرقه سیاه را مرحوم سعدی افشار تنش کرد و تا امروز یکی از بهترین سیاهبازان کشور محسوب میشود.
به نظر داداشی؛ مردم خیلی شخصیت سیاه را دوست دارند و آمارها هم همین را نشان میدهد. هر نمایشی را که او اجرا کرد، بیاغراق چند ماه روی صحنه بود. مثلا نمایشی «رامکردن زن سرکش» نوشته ویلیام شکسپیر که داوود فتحعلیبیگی آن را ایرانی و آداپته کردهبود، سه ماه در سنگلج اجرا رفت. «بیژن و منیژه» را دو ماه اجرا کردند. داستان «یوسف و زلیخا» را هم در قالب نمایش سیاهبازی در تالار اندیشه حوزه هنری مدتها روی صحنه اجرا کردند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت مردم سیاهبازی را میفهمند و دوست دارند. فقط تبلیغات اینگونه از نمایش ایرانی ضعیف است و اگر به آن کمک کنند این عرصه نمایشی بال و پر میگیرد و حرف اول را در عرصه نمایشهای مردمی میزند!
داوود داداشی در تمام دوران آموزش خود، تکنیکهای سیاهبازی را از بزرگان این عرصه فراگرفت؛ افرادی که وقتی از آنها نام میبرد، عبارتی را پیش از تمام اسامی استفاده میکند. «مرحوم» حسن شمشاد، مهدی سنایی، محسن مقامی، محمد دبیر، رحمان محسنی و علی اژدری که داداشی تکنیکهایی را از هر یک از آنها آموخت و درباره آنها توضیح میدهد: همه این استادان من را تایید کردند و گفتند طنز در خونم وجود دارد. از کودکی عاشق نمایشهای سنتی ایرانی بودم. جالب است بگویم زمانی که زنجان زندگی میکردیم و به مدرسه میرفتم، در تعطیلات سهماه تابستان هر طور بود 10 تومان جور میکردم و برای دیدن نمایشهای سنتی به تهران میآمدم.
نمایش مبارک در ژاپن، نوشته و کار علی فتحعلی این روزها ساعت 18و30دقیقه در سالن شماره 2 پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه میرود و علی فتحعلی، محمود موسوی، حمیدرضا لازمی، نگار مقدسی، حمیدرضا جهانگیری، حمیدرضا مرادی و محمد حاجمحمدی در کنار داداشی بازی میکنند.
مبارک در ژاپن، پیشتر در تماشاخانه سنگلج و جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی اجرا شدهاست. این نمایش به یاد سعدی افشار روی صحنه میرود؛ زیرا در دهه 70 با حضور زندهیاد سعدی افشار در استانهای مختلف اجراهای موفق داشتهاست.
داستان مبارک در ژاپن در سالهای 1368 تا 1370 میگذرد. در دهه 60 و پس از تعطیلی سالنهای لالهزار تعدادی هنرمند تئاتر با مشکلات بسیار مالی، برای کار به ژاپن مهاجرت میکنند. فردی که از آنها مبلغی دریافت کرد، سرشان کلاه میگذارد و آنها در کارگاه عروسکسازی مشغول کار میشوند. روزی تصمیم میگیرند سیاهبازی بر اساس «طبیب اجباری» مولیر را برای ایرانیان مقیم ژاپن اجرا کنند و مدیر عروسکسازی که با این گونه نمایشی آشنا نیست، فکر میکند آنها در پی اغتشاش هستند. به هر ترتیب نمایش در خیابانی در ژاپن اجرا میشود و...
مبارک در ژاپن یک نمایش تختحوضی در فضای شاد نمایشهای ایرانی است. بر همین اساس با داداشی درباره پیشینه کاری و نمایش رو حوضی گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
*نخستین بار با مقوله تئاتر و نمایش روحوضی کجا و چطور آشنا شدید؟
آشنایی بنده با این مقوله به دوران نوجوانی برمیگردد. من در سلطانیه زنجان متولد شدهام و آنجا تعزیهخوان بودم و با دکتر داوود فتحعلیبیگی که همشهریمان است، آشنا شدم. قبل از پیروزی انقلاب عاشق تئاتر ملی خودمان و تختحوضی شدم. در ۱۷ سالگی به تهران آمدم و در لالهزار به تماشای کارهای قدیمی مرحوم سعدی افشار، سیدحسین یوسفی، سیدمصطفی عربزاده نشستم و از دیدنشان لذت میبردم. همیشه آرزویم ظاهر شدن در نقش سیاه بود تا در موقعیتی که برای بنده ایجاد شد با دکتر فتحعلیبیگی آشنا شدم و متوجه روحوضی کار کردن ایشان شدم. آن زمان کاری به نام «سلطان مُبَدِل» در تالار محراب با حضور سعدی افشار اجرا میشد. رفتم و از ایشان خواستم نقشی برای من در نظر بگیرند و با موافقتشان نقشی پنج دقیقهای به من دادند که کنار پرده مینشستم. حرکات و تکنیکهای استاد سعدی افشار را با دقت زیر نظر داشتم و به این مسأله توجه میکردم ایشان از چه تکنیکهایی برای خنداندن مردم استفاده میکنند.
اولین حضور در تئاتر رو حوضی چگونه اتفاق افتاد؟
اولین حضور بنده در نمایش سلطان مبدل که در مجتمع فرهنگی ولیعصر به اجرا درمیآمد و آن هنگام بنده یک پلهترقی کرده و نقش یک سردار را بازی میکردم و استاد سعدی افشار و عدهای دیگر از مرحوم قدیمیها، مهدی سنایی، حسن شمشاد، مرحوم علی اژدری ، مرحوم رحمان محسنی و خیلیهای دیگر کار میکردند که بنده در میانشان بودم. خاطرهای برایتان تعریف کنم که خالی از لطف نیست؛ در اوایل انقلاب که خیلی هم از نمایش تختحوضی استقبال میشد و هنرمند کار مرحوم سعدی افشار بودند. روزی ایشان بیمار شدهبود و توان اینکه روی صحنه حاضر شود، نداشت. این در حالی بود که پنجشنبه و جمعه سه سئانس بلیت فروخته شدهبود. در همین اوضاع نابسامان من با شهامت و جرأت به مرحوم شمشاد و سنایی گفتم من میتوانم به جای ایشان روی صحنه بروم. در ابتدا قبول نمیکردند و به قول دکتر فتحعلیبیگی که گفتند: «خم رنگرزی نیست که رنگ سیاه به صورت بزنید و سیاه شوید. سیاه شدن به لباس پوشیدن و صورت سیاه کردن نیست، باید بلد باشید.»
اما بعدا قبول کردند و بنده برای اولینبار لباس پوشیدم و به جای مرحوم سعدیافشار روی صحنه رفتم و مردم هم من را پذیرفتند. از آنجا که من نه با تکنیکهای تختحوضی و نه با عناصر کمدی آشنایی داشتم؛ فقط کارهای مرحوم افشار را تقلید میکردم و انجام میدادم. آنجا بود که به من گفتند: یخت گرفت و از آنجا به بعد من واله و شیدا و شیفته سیاهبازی شدم و در تالار محراب زیر نظر داوود فتحعلیبیگی دوره آکادمی این کار را گذراندم و به صورت علمی با این مقوله آشنا شدم و تکنیک و عناصر کمدی را فرا گرفتم و به طور رسمی در اختتامیه دومین جشنواره آیینی-سنتی خرقه سیاهپوشی را در حضور وزیر فرهنگ و ارشاد آن سالها و مدیرکل مرکز هنرهای نمایشی و تنی چند از استادان سیاهبازی به تن کردم و بسما... گفتم و شروع به کار حرفهای کردم.
بزرگان و استادانی که شما را در این راه راهنمایی کردهاند، چه کسانیاند و چگونه این راه را برایتان سهل کردند؟
آقای داوود فتحعلیبیگی دستم را گرفت و بسی خوشحالم که خداوند این مرد بزرگ را سر راهم قرار داد و مسیر درست را به من آموخت. به قول امروزیها آنچه استاد ازل گفت همان میگویم. ایشان درسهای زیادی به بنده آموختند و مهمترینش این که نمیخواهم به هر قیمت، تماشاچی را بخندانم. این جمله تاکنون آویزه گوشم است. بزرگان دیگری بودند ولی معلم و استاد بنده و کسی که مرا برای این راه تربیت کرد و الفبای سیاهبازی را به من آموخت دکتر فتحعلیبیگی است و در کنارشان افراد دیگری مثل مرحوم مهدی سنایی، مرحوم حسن شمشاد و بزرگان این حیطه که مرا تشویق کردند. حتی آقای افشار خودشان گفتند: «تو میتوانی و بنده هم با اعتمادی که به خود داشتم و دلگرمی که آن بزرگان به بنده دادند، شروع به کار کردم و نزدیک به چهار دهه است که مشغول به کار هستم و بسی خوشحالم بابت این امانتی که به من سپرده شدهاست. امیدوارم انشاءا... بتوانم سالم آنچه را آموختم به دست نسلهای آینده بسپارم؛ زیرا این تئاتر ملی، هویت و فرهنگ ماست که ریشهدار است. انشاءا... بتواند به جایگاه واقعیاش برسد.
چرا باید به سیاهبازی اهمیت داد؟
چرا نباید اهمیت داده شود؟ سیاهبازی تئاتر ملی ماست، تختحوضی و تعزیه به عنوان یک فرهنگ ریشهدار در یونسکو ثبت شدهاند و عموم مردم، سیاهبازی و تختحوضی را دوست دارند. قبل از انقلاب همیشه شاهد بودیم تلویزیون به اینگونه نمایشها توجه داشتند و به آنها اهمیت میدادند. 13شب در ایام عید نمایش تختحوضی پخش میشد و مردم لذت میبردند، ولی متاسفانه اکنون مورد مهر نیستند و برخورد خوبی با این نمایش نمیشود. نظر بنده بر این است که این درخت تنومند، باید آبیاری شود، نه آن که تیشه به ریشه تنه خشکیدهاش زده شود و بخواهیم از بین برده شود. باید به سیاهبازی اهمیت داد.
چقدر بازی در نقش سیاه برایتان در زندگی دست و پاگیر شدهاست؟
برای بنده هیچگاه دست و پاگیر نبودهاست. همیشه خوشحالم برای اجرای این نقش. با عرق ملی که بنده دارم و لذتی که این لباس را به تن میکنم و صورت سیاه کرده و مردم را میخندانم، برایم بسیار شیرین است. وقتی میبینم از کودک پنج ساله تا افراد مسن 8۰- 7۰ ساله دارد لذت میبرد و میخندند و در پایان اجرا جلوی در میایستد تا به بنده خسته نباشید بگوید؛ متوجه میشوم این تقدیر و تشکرها از اعماق وجودشان است. در نمایش «رام کردن زن سرکش» اثر شکسپیر که دکتر فتحعلیبیگی آن اثر را تطبیق داده بود و در سنگلج چند ماه اجرا داشتیم، افرادی بودند که چند مرتبه به تماشای این اثر آمدند. حتی تماشاچی یکی از نمایشها جلو آمدند و گفتند این دفعه سیزدهم است که آمدهام تا اجرا را ببینم. وقتی این افراد را میبینم بسیار لذت میبرم و خوشحال میشوم، نه اینکه برایم دست و پا گیر باشد.
آیا تاکنون پشیمان شدهاید از بازی در نقش سیاه؟
هرگز، بسیار هم خوشحالم که در حال بازی در این نقش هستم. حدیثی داریم که خنداندن مومن، عبادت است. بنده از شادکردن مردم راضی و خوشحال هستم. خانوادهام هم از کاری که انجام میدهم خوشنود هستند. من و مبارک یک روح هستیم در دو بدن. بنده عاشق شخصیت مبارک هستم و سعی هر روزه من شناخت بهتر و درک شخصیت مبارک است. به قول استاد نصیریان همه تلاشم را به کار بردهام تا به درستی درک کنم «سیاه» چه کسی بودهاست و چه هدفی دارد و به درستی بتوانم مبارک را به دیگران تحویل بدهم.
با این تناقض چطور کنار میآیی که سیاه باید بداههبازی شود اما این روزها متن تاییدکننده بازیتان خواهدبود؟
ما این مطلب را رد میکنیم که سیاهبازی فقط باید بداهه باشد. سیاهبازی یک نوشتهای دارد، دکتر فتحعلی بیگی، استاد تئاتر تختحوضی ایران هستند و همیشه متنی مینوشتند و ما بر پایه آن متن کار کردهایم و در چارچوب نمایش بداههسازی هم انجام میدهیم. شاید در قدیم سیاهبازی تعریف مشخص و معینی نداشت و فقط یک خط داستان بود که بر همان اساس تعریف کرده و میرفتند روی صحنه و بداههکار میشده، ولی امروزه ما همگی متکی به متن هستیم، متنهای خوب و قوی. ما متنهای خیلی قوی کار کردهایم که حتی در کشورهای مختلف اجرا شدهاند. نمایش «هملت» کار مرحوم حسن عظیمی در جشنواره ارمنستان، یا متن «بیژن و منیژه»، «یوسف و زلیخا»، «رام کردن زن سرکش» و یا «تخت و خنجر» آثار زیبای دکتر فتحعلیبیگی؛ نمایشهایی که متن زیبای آن توسط استادمجید جعفری نگارش شدند یا «سلطان سیاه» کار استاد نصیریان که متن بود و ما متکی به آن حتی بدون جابهجایی یک واو از متن تخطی نکردیم و طبق آن جلو رفته و در جاهایی که کار اجازه میداد، بداهه میگفتیم و پاساژهایی بازمیکردیم و اگر کارگردان و نویسنده خوششان میآمد و راضی بودند، در متن گنجانده میشد. سیاهبازی بداهه نیست و یک متن قوی باید داشته باشد؛ البته ما متنهای قوی که بداهه هم داشته، کار کردیم که خیلی هم موفق بودند مثل نمایش بیژن و منیژه که سه ساعت مردم در تماشاخانه سنگلج میخکوب میشدند تا جایی که گذر زمان را متوجه نبودیم. از ساعت 7 که شروع اجرا بود تا ساعت 30/10 همه روی صندلی نشسته بودند، هم متن کار قوی و زیبا و هم کارگردانی پر قدرت، در کنار بداههسازیهایی که توسط سیاه به نمایش اضافه شد، در کار لحاظ شده بودند.
در میان کارگردانان نمایشهای سیاهبازی از چه کسانی و به چه دلایلی خوشتان میآید؟
در میان کارگردانها استاد علی نصیریان که خدا حفظشان کند و سایهشان بالای سر ما و تئاتر باشد. خود ایشان یک مدت نقش سیاه را بازی کردند و برای سیاهبازی متونی نوشتند، متون زیبا و قوی ارائه کردند و اکنون دکتر فتحعلیبیگی که سیاهبازی با نام ایشان بیشتر شناخته شدهاست، متونی بسیار قوی نوشتهاند و کارهای زیادی در مجامع بینالمللی در عرصه هنر انجام میدهند. آثاری مانند رام کردن زن سرکش که در لندن هم اجرا داشتیم یا هملت در ارمنستان و خیلی کشورهای دیگر از جمله اوکراین، تایلند که در آنجا تختحوضی و تعزیه کار کردیم. کارگردانانی هستند که کارشان را بلدند و شناخت کافی از نمایش تختحوضی دارند و کار با این بزرگان افتخار است. افرادی مثل دکتر فتحعلیبیگی، استاد نصیریان، مجید جعفری، مرحوم حسن عظیمی کارهای قشنگی برای بهتر شدن این حرفه انجام دادند اما امروزه ما کارگردانان تختحوضی به اندازه انگشتان یک دست هم نداریم و باید از این عزیزان حمایت شود.
در این سالهای بیماری و تعطیلی سالنها و نبودن جشن و عروسی چگونه ارتزاق میکردید؟
روزی دست خداست. این مدت در اپیدمی کرونا ما تنها نبودیم بلکه بیشتر مردم به واسطه قرنطینه بیکار شده بودند. بازیگران سینما و تئاتر، همه به دلیل ترسی که وجود داشت کار انجام نمیدادند. ضربالمثلی هست که میگوید: هر آن که دندان دهد، نان دهد. خدا بزرگ است و روزی میرساند، بنده یک حقوق بازنشستگی بخور و نمیر دارم که با همان ارتزاق میکنیم. اکنون سیاهبازی در مجلس عروسی جمع شده، دیگر مانند قبل که نمایش سیاهبازی در مجلس عروسی برپا میشد، نیست. مجالس کنونی فقط شامل موسیقی و لبخوانی خواننده است. در گذشته ما شاهد آوازهای محلی قدیمی، سیاهبازی، شعبدهبازی، آکروبات، تردستی و خیلی چیزهای دیگر برای سرگرمکردن افراد بود که الان مدتهاست که این موارد در عروسیها دیده نمیشود. ما همیشه توکلمان به خدا بوده که هیچگاه ما را لنگ نگذاشتهاست. صدهزار بار شکر که خداوند روزی ما را دادهاست و ما به کم و زیاد قانع هستیم.
چرا باید روحوضی را به عنوان یک میراث فرهنگی نگهداری کنیم؟
غیر از میراث فرهنگی چه چیزی به این هنر میتوان گفت؟ به تختحوضی باید بها داده شود و این هنر را آبیاری کرد و از آن نگهداری و حمایت شود. مسئولان باید یک نگاه و نظری بهتر نسبت به نمایش تختحوضی و سیاهبازی داشته باشند. پیتر بروک، کارگردان شهیر فرانسه آن زمانی که اجرای سیاهبازیمان در آوینیون فرانسه را دید، گفته بود: چارلی چاپلین دوباره متولد شدهاست. قبل از انقلاب هنگامی که پیتر بروک به ایران آمده بود و هنوز شناختی از سیاهبازی و نمایش تختحوضی نداشت در اتوبوس افرادی به بروک گفته بودند اگر به این بازیگران یک خط داستان در مورد هر چیزی بگویید آنها دو ساعت نمایش اجرا میکنند که او مات و متحیر میماند که این بازیگران چه کسانی هستند و وقتی «عروسی فیگارو» را برای حضار تعریف میکند مرحوم سعدی افشار، سنایی، شمشاد و عزیزانی که آن زمان بودند، نمایشی با نام «عروسی فیروزخان» برای او اجرا میکنند و پیتر بروک بعد از شناخت هنر بیبدیل ما بیاندازه به این نمایش و شخصیت سیاه و مبارک بها میدهد. متاسفانه ما خودمان تاکنون به این گونه نمایش ایرانی بها نمیدهیم در حالی که دیگران خیلی به ما و نمایش ما بها میدهند، باید این میراث فرهنگی نگهداری شود و به آن بها داده شود. مانند سنگلج یک سالن داشته باشد که دائم کار تولید شود و جوانان، دانشجویان و هنرجویان بروند و تمرین کنند و یاد بگیرند و در آن سالن کارهایی تولید و اجرا کنند، زیرا سیاهبازی و تختحوضی و به طور کلی نمایش ایرانی جای کار بسیاری دارد .
مبارک در ژاپن چندمین نقش سیاهبازیتان بر صحنه است و به نسبت دیگر کارهایتان از چه جایگاهی برخوردار است؟
مبارک در ژاپن شاید هشتادمین کار بنده باشد، زیرا من از سال ۶۴ به بعد حداقل سالی دو کار در تالارهای مختلف اجراهای عمومی داشتهام. تئاترهای آزاد نه بلکه زیر نظر اداره ارشاد، تئاترهایی که علمی و آکادمی کار و کارگردانی شدهاند و روی صحنه رفتهاند. شروع کار بنده نمایش «چشمتنگ» بوده که برای اولین بار خرقه سیاهپوشی بر تن کردم. بعد از آن میرزا عبدالطمع، سلطان مبدل، قصه باغ زالزالک، دختر چوپان، رامکردن زن سرکش، یوسف و زلیخا، بیژن و منیژه، تخت و خنجر، افادهها طبقطبق، دختران فضلفروش، من سیاوش نیستم و... بنده با خیلی از بزرگان و کارگردانهای مطرح کار کردم و تمام رزومه کاری من در سایتهای هنری موجود و در دسترس همگان است که در چه سالی، چه نمایشی و با چه کارگردانانی کار کردهام. نمایش مبارک در ژاپن در حال حاضر کاری است که ما انجام میدهیم و بعد از آن هم اگر عمری باقی باشد، دوست دارم همین کاری که از آن لذت میبرم انجام بدهم و همیشه مردم را بخندانم.
فردای سیاهبازی چگونه است؟
نمیدانم در مورد آینده سیاهبازی چه بگویم و این که چه میشود زیرا بیتوجهی مسئولان باعث دلنگرانی میشود. اما با اطمینان میگویم که سیاه و سیاهبازی زنده است و سیاه و نمایش تختحوضی همیشه زنده میماند و هرگز نمیمیرد.
چه پیشنهادهایی برای حمایت از نمایش روحوضی دارید؟
40 سال است ما پیشنهادهایی که داریم را گفتهایم، به قول معروف گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست؛ آنچه هرگز به جایی نرسد فریاد است. ما همیشه گفتهایم حمایت میخواهیم، حمایت معنوی و حمایت مادی. حمایت مادی اگر بشود که بسیار عالی است اما حمایت معنوی برای ما اهمیت فراوان دارد که به ما و هنر نمایش سیاهبازی و تختحوضی بها داده شود و ما را از خودشان بدانند. سیاهبازی حرفهای، بسیار میتواند بر نسل آینده تاثیر بگذارد و این میراث را باید به آیندگان برساند. اگر به این هنر بها داده شود، میتواند جایگاه بسیار خوبی در عرصه بینالمللی داشته باشد، ما چرا نباید مثل کشورهای دیگر که به نمایشهای ملی و بومیشان اهمیت میدهند باشیم؛کمدی دلارته ایتالیا، کابوکی ژاپن، کاتاکالای هند و بسیاری از نمایشهای بومی کشورهای دیگر. این اهمیتدادن بعنی حفظ هویت و گذشته که مساله مهمی است.
سیاهبازی و تعزیه هنرهای نمایشی ایران است، چرا نباید به آن بها داده شود. باید حمایت و برای این کار سرمایهگذاری شود، سرمایهگذاری در کار فرهنگی، هیچ گاه ضرر ندارد. تماشاخانه سنگلج را ببینید، یک نمایش که تنها در 19 اجرایش، استقبال بینظیر و چشمگیر داشته، این خودش یک نظرسنجی به حساب میآید. برای همین میگویم مردم دوست دارند شاد باشند و بخندند، هنگامی که این هنر از سوی مردم مورد استقبال قرار میگیرد چرا حمایت نشود.
داداشی نزدیک به 40 سال در کنار علی فتحعلی بازیگر و کارگردان نمایش «مبارک در ژاپن» کار کرده و حاصل این دوستی رسیدن به بازیهای زیبا و جذاب است که هر مخاطبی را به طرز شگفتانگیزی جذب خود میکند:
«رفاقت من و علی فتحعلی (کارگردان) به ۴۰ سال پیش در تئاتر لالهزار برمیگردد. آن زمان به ما میگفتند زوج هنری. همهجا با هم میرفتیم و کار هنری میکردیم. من نقش سیاه را بازی میکردم، علی وردست سیاه را بازی میکرد. با هم خیلی نمایش کار کردیم. یک سیاهباز همیشه کسی را بهعنوان وردست انتخاب میکند که بازی با او را بلد باشد. علی مدتها با سعدی افشار کار کرده. این کار را بلد بود. بنابراین راحت با ایشان در بازی روی صحنه بدهبستان داشتم. آدم با هر کسی نمیتواند برود روی صحنه. اگر کسی تکنیک تختحوضی را بلد نباشد، نقش سیاه خراب میشود.»
داداشی نمایشهای روحوضی بزرگان این هنر را بارها میدید و اینگونه از آنان درس میگرفت:«25 قران در «تئاتر دهقان» خرج میکردم تا اجرای سیدحسین یوسفی را تماشا کنم و بعد 30 قران میدادم و برای تماشای هنرنمایی سعدی افشار به «تئاتر نصر» میرفتم و سپس در «تئاتر پارس» کار سیدمصطفی عربزاده را میدیدم.
به مدت 9 ماه در صحنههایی که سعدی حضور داشت، نیزهدار بودم و حدود دو ساعت تمام هنرنمایی او را روی صحنه تماشا کردم تا خوشمزگیها و عناصر کمیکی که داشت را پیدا کنم. او بعد از حدود یک سال به من اجازه داد هنگام اجرا یک کلمه بگویم!
روزی استاد سعدی بیمار شد و راهی جز تعطیلی نمایش نبود اما من عنوان کردم اگر اجازه بدهند روی صحنه خواهم رفت. آقای فتحعلی به هر حال اجازه داد اجرا کنم و این به اولین تجربه سیاه من تبدیل شد.
داداشی با همبازیشدن از سعدی افشار بسیار آموخته و سعدی را استاد سیاهبازیاش در وادی عمل میداند و در این زمینه خاطرۀ خوشی نیز دارد، البته داداشی با سفرهای خارجیاش در قالب نمایشهای روحوضی متوجه میشود که سیاهبازی بیرون از ایران دلالت بر اهمیت بسیار دارد:
«وقتی سعدی به خارج از کشور سفر کرد؛ پیتر بروک بعد از دیدن هنر او گفت چارلی چاپلین بار دیگر زنده شدهاست. ما در ارمنستان در جشنوارهای با محوریت نمایشنامه «هملت» نوشته شکسپیر شرکت کردیم اما برخلاف انتظارها «هملت» را به شیوه سیاهبازی و کمدی اجرا کردیم که تمام گروههای خارجی شرکتکننده این حرکت را تشویق کردند و در پایان مقام نخست جشنواره را دریافت کرد. برای جشنواره نمایشهای رادیویی به کشور ویتنام سفر کردم و نمایش نیمساعتهای از من پخش شد؛ همین نمایش نیمساعته نشان نخست این جشنواره را برایم به همراه آورد و آنها از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران قدردانی کردند.
او ادامه داد: نمایش سیاهبازی ما به کمدی دلارته ایتالیاییها شباهتهایی دارد یا مثلا کاتاکالی هندوستان، اما باید ببینیم آنها چقدر از نمایشهای سنتیشان حمایت میکنند و به آن احترام میگذارند. متاسفانه ما برای تختحوضی، سیاهبازی و تعزیه خود ارزشی قائل نیستیم و من به جرات اعلام میکنم اگر این هنرها حمایت شوند نمایش ایران در جهان جایگاه رفیعتری به دست میآورد.
ما باید قدر داشتههایمان را بدانیم و حمایتشان کنیم. مرحوم سعدی افشار باید حمایت میشد، ولی نشد. بهخاطر چه این کار را میکنیم؟ بهخاطر مردم. خودمان هم این کار را دوست داریم. من معتقدم سیاه همیشه زنده است و هیچوقت هم نمیمیرد.
داداشی از علی نصیریان به عنوان یکی از استادان خود یاد میکند و او افزون بر کارگردانی و بازیگری نمایشهای ایرانی، یکی از بهترین پدیدآورندگان این نوع متون نمایشی است. برای فهم این نمایشنامهنویس خواندن تماشاخانه پیشنهاد میشود.
کتاب تماشاخانه علی نصیریان، مجموعهای از هشت نمایشنامه به نامهای: افعی طلایی، بلبل سرگشته، سیاه، هالو، نگار، رویا، لونه شغال و بنگاه تئاترال، به قلم علی نصیریان است. وی این نمایشنامهها را سیاهمشقهای سالهای 1335 تا 1350 خود میداند که به کار رهروان جوان کارهای نمایشی میآید و برای تدوین کارهای نمایشی و نمایشنامهنویسی به درد میخورد. گروهها و کارگاههای نمایش، نگاهی به نمایشنامه سیاه به قلم استاد علی نصیریان بیندازد. این نمایشنامه یکی از مهمترین آثار نمایشی استاد نصیریان است. شخصیت سیاه در نمایشنامه استاد نصیریان، برخلاف ویژگیهای بارز این شخصیت در نمایشهای سنتی ایرانی، به شدت غمگین و گرفتهاست. دلالت این خصلت روح سیاه، ریشه در ذات وجودی این شخصیت دارد. نشانهها در یک زمینه اجتماعی، روانی، فلسفی و... شکل میگیرند و سیاه و اتفاقی که در درون و صحنه و بیرون این متن گرفتارش است، از عین زندگی وی سرچشمه گرفتهاست. یافتههای این تحقیق نشان میدهد، مرگ سیاه در نمایشنامه استاد نصیریان، نشانه و دلالت ضمنی بر مرگ نمایش تختحوضی، سیاهبازی، دلقکبازی، گروههای مطربی و در کل بنگاههای تئاتری دارد. مرگی که آرامآرام تمام گروههای تقلیدی کشور را در برگرفت. نتایج حاصل از این پژوهش نشان میدهد این متن دارای نشانههای دال و مدلولی، شمایلی، نمایهای و نمادین بسیار است که شخصیت سیاه و روابط جدی و تقلیدی وی در قبال خود، اطرافیان نزدیک و جامعه را به روشنی تصویر میکند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد