نگاهی به سریال «بی‌همگان»؛

فرهنگ همگانی در سریال‌های‌ایرانی

ما در دهه‌های متوالی کمتر به وجه فرهنگی و اهمیت تماشای سریال‌ها از منظر فرهنگ‌پردازی توجه کرده‌ایم. امروز، اما با تماشای سریال «بی‌همگان» می‌بینیم که زندگی‌های شرافتمندانه در بحبوحه‌ای از رفتار‌های ناشرافتمندانه چقدر مهم است.
کد خبر: ۱۳۸۷۵۲۷
نویسنده احمد میراحسان - شاعر و پژوهشگر

در جهانی که از هر سو شیاطین و ظلمات درپی ارائه تصویری منفور، یاس‌آلود، افسردگی‌آور و پر از تباهی و فساد از زندگی ما ایرانی‌ها است، تماشای آدم‌های نیک در یک سریال رویدادی شیرین است. این نکته‌ای است که من سال‌ها بر آن پافشاری کردم. سریال بی‌همگان یک الگوی ساده، ارزشمند، همگانی و درست‌اندام برای سریال‌های فرهنگ‌پرور و اخلاق‌گرای درام‌های خانوادگی و اجتماعی است. سریالی به دور از سموم اخلاقی و تباهی‌زدگی و بهانه‌های افسردگی‌آور که همواره بیننده را مایوس و سرخورده می‌کند از این‌که چقدر بدبخت و فاسد هستند. سلامت این سریال نشان‌دهنده آن است که جذابیت در پیروی از نمونه‌های روایی سرشار از نگرش‌های سیاه و نیست‌انگارانه با انبوهی از کاراکتر‌های منفور، بیمار و فرآیند‌های انباشت افسردگی، یاس و اخنتاق همگانی حاصل نمی‌آید. داستان‌های فرهنگ‌پرور و اخلاق‌گرا با شخصیت‌های مثبت و فضای سالم خانوادگی در کشمکش با الگو‌های ظلمانی می‌تواند بسیار پرکشش نوشته شود و چنین موضوعاتی جانمایه معناپرداز و مجذوب‌کننده سریال‌ها شود.

فیلم و سریال‌هایی علیه ارزش‌های فرهنگی!

چرا می‌خواهم درباره سریال بی‌همگان بگویم. همواره انگیزه‌ام در پرداخت به سویه‌های تماتیک سریال‌های تلویزیونی وقوف به نقش مهم تربیتی و آموزشی آن‌ها بوده است. از بزرگ‌ترین کاستی‌های تلویزیون در دهه‌های اخیر، تولید سریال‌هایی بوده که دارای تناقض عیان با اهداف تربیت دینی هستند و البته سرشار از نگاه‌های فسادانگیز، تیره و تار و منزجرکننده فرهنگی. پندار پوچی وجود دارد تا نوشتن درباره سریال‌های روزمره تلویزیونی را بی‌اهمیت و خارج از شأن نوشتار جدی فرهنگی جلوه دهد، اما حقیقت آن است که در سویه بدآموزی‌های ایدئولوژیک و معرفتی، در سویه ترویج زندگی سالم و منش اخلاق همگانی این سریال‌های همیشگی و روتین نقش تربیتی بزرگی ایفا می‌کنند و توجه به آن‌ها از مهم‌ترین تکالیف مخاطبان آگاه و صاحبان نگرش انتقادی و تخصصی است. مظلومیت انقلاب اسلامی آن است که گرچه ۴۳ سال ردای حکمرانی بر دوش آن بوده، اما سینما و چه فراوان سریال‌های تلویزیونی آن، علیه ارزش‌های فرهنگی و آرمان‌های انقلاب مدام کوشیده که بگوید؛ ایران و مردم ایران مفلوک و پر از فساد است! بدین‌سان وانمود می‌کنند ما ملتی دروغگو، رذل و خشن هستیم. در وهله نخست می‌خواهم بپرسم بازنمایی فرهنگی در سریال‌ها چه معنایی دارد و اهمیت این وجه سریال‌ها در پردازش یا ویرانگی فرهنگی تا کجاست؟ آیا سریال‌ها در هویت‌سازی مردم نقش دارند؟ سریال‌ها از منظر ویژه‌ای جهان بیرونی را برای ما قابل فهم می‌کنند، اما در کنشی فرآیند‌های متفاوت گاه با معنا‌های متمایز شکل می‌گیرد. زیرا جهان خارج خود در ذهن ما حی‌وحاضر نیست. اشیا خود عینا در ما زندگی نمی‌کنند. تصویر نظم‌یافته آنان از طریق روایت‌هایی که به نگاه و سهم راویان بستگی دارد این امکان شناختی را فراهم می‌آورد. در حقیقت بازسازی ذهنی وظیفه‌اش همان سهم‌پذیر کردن داستان‌های زندگی اجتماعی و داستان‌های طبیعت و محیط زیست ماست و علم و هنر همین کار را انجام می‌دهند. این واکنش دربردارنده بازنمایی‌های گوناگون است. در داستان‌ها، فیلم‌ها و سریال‌ها بازنمایی فرهنگی را مشاهده می‌کنیم.

در سریال بی‌همگان چه عناصر معناشناختی فرهنگی و چه روایت‌های تاثیرگذار و مشوق نیکی، پیروزی و خیر وجود دارد؟ به آنان توجه کنیم و اهمیت آن‌ها را دریابیم. معنا‌هایی که شالوده‌های وحدت ملی و اصول فرهنگی یک خانواده دین‌محور را ترویج می‌کند:

تطبیق و تطابق درام خانوادگی با درام اجتماعی. روایت تمایز یک عشق همگن با خرد و فرهنگ با یک علاقه ناهمگن دچار چالش فرهنگی که در بستر علایق و رویا‌های اجتماعی نیکخواهانه و بدخواهانه روایت شده است. در اینجا کشمکش در فضای فردی زندگی امیرعلی، ماجرای او و دوستی که به کج‌راه کشیده می‌شود و سایر ماجرا‌هایی که در این سریال می‌بینیم، خوب به‌هم گره خورده و به امری اجتماعی ارتقا می‌یابد.

این اثر لاابالی نیست که مسائل زندگی فردی در آن در جزیره‌ای متروک و گسسته از مسائل اجتماعی و فرهنگی ایران رخ دهد و از سوی دیگر یک اثر سیاسی نیست که مسائل عمومی انقلاب و چالش‌های آن در قلمرو اختصاصی، خود را بروز داده و بی‌ربط به وضع دراماتیک وضعیت فردی انسان درگیر و دار خانواده و جامعه واقعی باشد. این سریال به معنای آن است که در لابه‌لای داستان ملموس و احساس‌برانگیز بدون آن‌که موضوع و محتوا شکل لفاظی و شعار‌های پر حق و فاقد قصه به خود بگیرد، حقایق بنیادین بحران‌ها و کشمکش‌های اصلی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می‌تواند به نحو جذاب مطرح شود، قدرت آگاهی‌بخشی آن به صورت مجذوب‌کننده عمل کند و با تابو‌ها بستیزد.

روبه‌رو شدن با یک طبقه متوسط و آبرومند در این سریال همان است که طی سال‌ها به ضرورت آن اشاره کرده‌ام. در سریال‌هایی که از روح زهرآلود نویسندگان به انگیزه‌های سیاه‌نمایی سرشار است، حتی روایت‌هایی با ظرفیت‌های فراوان ترویج فضای شیرین خانوادگی آگاهانه تخریب شده است. کمااین‌که واقعیت‌های زندگی و رخداد‌های فتنه‌آلود نشان داد این نویسندگان و سریال‌سازان در هر بزنگاه و فرصتی به سیاه‌نمایی‌های غیرمنصفانه دست می‌زدند. سال‌ها تلویزیون با نمایش این نوع داستان‌ها مردم را نسبت به زندگی در جامعه ایرانی عصبی کرده و مدام به آن‌ها گفته بدبخت و مفلوک هستند و البته سینمای روشنفکرانه غربگرا در راس چنین پروژه‌ای رفتار کرده است.

به‌یاد داشته باشیم منطق سنت‌های الهی و اخلاقی در شالوده سریال بی‌همگان، کارکرد خوبی دارد. به عنوان مثال اگر فردی نیکی کند، خداوند صد‌ها برابر آن را به خود او بازمی‌گرداند که مایه سعادت و خوشبختی او می‌شود و این‌که عدم اعتماد به نیروی حافظ امنیت، غرور و خودرایی، زیان‌بخش است و در راه این بی‌اعتمادی، گاه جان از کف می‌رود. این‌ها از آموزه‌های دیگر این سریال است. بدین‌سان کارکرد سنت‌های سالم اخلاقی و سنت‌های الهی در روایت بی‌همگان با پیروزی و توانایی زیادی پایه‌های داستان را آبیاری می‌کند و قصه را بر پایه چارچوب معنوی و نظریه سالمی قرار داده است. ایده خرافی‌ستیزانه ازدواج با زن بیوه صاحب دو فرزند که مایه خوشبختی امیرعلی شده و فرهنگ متین خانواده امیرعلی و تسلیم شدن به خرد به جای سنگ‌اندازی به این راه، وجه شریف دیگر این سریال است. بدین‌سان سریال یک تفکر غلط را در عرف جامعه به‌خوبی نقد می‌کند و نشان می‌دهد حقیقت می‌تواند خلاف این تصور جاهلانه باشد و عشق بر بستر صداقت، محبت و اخلاق می‌روید.

نشان دادن خانواده‌ای سالم

روایت بی‌لکنت و بی‌یاوه‌گی و آب‌بندی قصه، به انضمام بازی‌های آرام و بی‌اغراق، توجه بازی‌سازی‌ها به نقش‌ها و شخصیت‌ها و درک درست بازیگران از بازی‌شان متناسب با شخصیت‌شان در سریال و کارگردانی حرفه‌ای از امتیاز‌های سریال بی‌همگان است. در اینجا قصدم نقد این سریال نیست، بلکه نشان دادن همین وجه برجسته سالم‌سازی روحی و نمایش یک خانواده شریف و ارزش آن در سریال‌های ایرانی است. به نظرم از مهم‌ترین وجوه این سریال خلاف رفتار کاسب‌کارانه، سودجویانه و آزاردهنده بسیاری از سریال‌های سال‌های اخیر، پایان‌بندی کامل و راه رفتن روی اعصاب تماشاگر به سبب ناتمام گذاشتن بسیاری از سرنوشت‌های قهرمانان و ضدقهرمانان قصه و ناکام نگه‌داشتن مخاطب بوده است. تنها نکته آزاردهنده این سریال، قانع‌کننده نبودن تیرگی بی‌حد و حصر الناز است. گرچه او به سبب همه آنچه مسئول آن است، مستحق مجازات بود، اما ظرفیت او کمی اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد! واقعا چرا الناز در یک نقطه نامعقول به دختری رذل بدل شد؟ دلایلی که در سریال برای این پرسش درنظر گرفته شده به قدر کفایت قانع‌کننده نیست. گرچه او یک شخصیت خاکستری در سریال است، اما واقعا چرا درخور و سزاوار این‌همه بدبختی است؟ در مجموع نکته مثبت این سریال، گسترش یک فرهنگ درست اخلاقی در ارتباط با نشان دادن خانواده‌ای سالم است.

روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها