حالا دیگر جمله «تو خوبی» معنای واقعیاش را از دست داده است. انگار که دیگر بیشتر مواقع، زمانی بهکار میرود که کسی مدام از فرد دیگری ایراد میگیرد و از عیبهایش میگوید؛ آنوقت است که ممکن است با عبارت باشه بابا «تو خوبی!» روبهرو شود.
اما واقعیت این است که فارغ از همه کنایهها و کلکلهای اینچنینی، اینکه تو واقعا خوب هستی، اعتقادی است که باید به آن باور داشته باشیم تا بتوانیم زندگی کنیم تا توانمندیهایمان را جدی بگیریم و در مسیری که میخواهیم، قدم برداریم که اگر اینطور نباشد، ممکن است کمترین تبعاتش این باشد که هر روز و هر هفته، سر از مراکز جراحی و مطبهای پزشک و سالنهای زیبایی دربیاوریم؛ فراموش کردن اصل معنای زندگی که بماند! اما این واقعیت است؛ اینکه انگار در روزگار امروز، دیگر کمتر کسی است که خود واقعیاش را دوست داشته باشد، سن واقعیاش را قبول داشته باشد و آنچه که هست را بدون دخالتهای عجیب و غریب بپذیرد.
متاسفانه این حجم از تمایل افراطی بهتر شدن، از زیباتر شدن تا جوانتر شدن، همانچیزی است که آنقدر همهگیر شده که انگار بدون دخالت و تغییر نمیشود؛ تا آنجا که اعتماد به نفس و عزت نفس همه آدمها از پیر و جوان را نشانه گرفته و آنها نمیتوانند شخصیتی بدون این تغییرات ظاهری برای خودشان متصور شوند. بهنظر میرسد که آنها فکر میکنند اگر زیبا یا جوان نباشند جایی برای حضور در اجتماع، مهمانیها و جمعهای مورد علاقهشان ندارند. به خیال آنها، خیلی از فعالیتهایی را که در عرف جامعه برای جوانها تعریف شده است، نمیتوانند انجام بدهند و در دنیایی محدود و بدون ارتباط باقی خواهند ماند؛ در صورتیکه اشتباه متوجه شدهایم؛ چرا که اگر قرار است کاری انجام بدهیم که همه آن را جوانانه میپندارند، بهتر است با عوض کردن تفکر غالب جامعه درباره اختصاص دادن آن فعالیت به قشر جوان به خواستهمان برسیم تا اینکه بخواهیم تنها ظاهرمان را شبیه جوانها کنیم. در واقع بیشتر از جوانسازیبه یک فرهنگسازی نیاز داریم.