این همان چیزی است که در اخبار ما گم شده است. در این مثال، همه میخواهند از جزئیات حادثه بدانند، چون زرق و برقش بیشتر است؛ چون دراماتیکتر است و اشک بیشتری میگیرد و بهواسطه این تغییر حال روحی مخاطبان، خیلیها میتوانند سود ببرند.
این در حالی است که قریب به اتفاق مردم، اهمیت سازه پل و پایداری آن را فراموش کرده و یادمان میرود که ممکن است این ناپایداری سازه در دیگر پلهای شهر هم وجود داشته باشد. واقعیت این است که ما هم در چنین جریانی گیر افتادهایم؛ به این صورت که هرچه خبر احساسیتر و اشکدربیاورتر، بازدیدمان هم بیشتر. پس چه بهتر که تمام هم و غم و تمرکزمان را بر انتشار اخباری اینچنینی بگذاریم که به منافع شخصیمان برسیم. فارغ از اینکه یادمان باشد علت را پیگیری و مشکل را اصلاح کنیم. آنوقت چه چیزی دستگیرمان میشود؟ مردمانی افسرده و غمگین و متاثر از درگیر شدن به چنین خبری؛ بدون هیچ دستاورد اضافهای! به نظر میرسد که اخبار در روزگار امروز، کاراییاصلی خودش را از دست داده است. نگاهی به خودمان بیندازیم؛ چند خبر از صدها خبری که در طول روز میخوانیم به دردمان میخورد و تاثیری در بهبود اوضاع زندگیمان دارد؟ شاید جوابمان به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد. برای همین است که شاید بهتر باشد تغییری در روند گوش دادن و خواندن اخبار بدهیم؛ گلچینشان کنیم و به آن دسته از خبرهایی اجازه ورود به مغزمان را بدهیم که میتواند باری را از روی دوش زندگیمان بردارد. در غیر این صورت، بهنظر میرسد که در دنیای امروز، هیچکدام از اخبار داخلی و خارجی ارزشافزودهای به جز غمگین شدن و ناامید شدن برایمان نداشته باشد.
روزنامه جام جم