این شرایط ناشی از تلاقی تهدیدهای جدید با تهدیدهایی است که از گذشته وجود داشته و در شرایط فعلی باتوجه به وضعیت آمریکا که از یک سو دیگر توانایی گذشته برای مدیریت فضای بینالملل را ندارد و از سوی دیگر همچنان برای حفظ نظم قدیم دست و پا میزند اوضاع بیش از هر زمان دیگری مستعد حوادث جدید است.
از یک سو، ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه نشان داده که دیگر حاضر نیست مقابل توسعهطلبیهای غرب و آمریکا کوتاه بیاید و همچنین در دوران ریاست جمهوری شیجین پینگ، چین تلاش برای برتری منطقهای و جهانی را آغاز کرده است و خود را در مسیری قرار داده که منجر به افزایش رقابت آمریکا با این کشور شده و برخی تحلیلگران حتی رویارویی دو کشور در عرصههای مختلف را پیشبینی میکند. این چالشها و تهدیدها اگرچه در ماهها و سالهای اخیر بسیار جدیتر شدهاند، اما ریشه آنها به گذشته برمیگردد. در کنار اینها، جهان فعلی با چالشهای پیچیده جدید دست و پنجه نرم میکند که از جمله آنها میتوان از تغییرات آب و هوا، همهگیریهای جدید و البته گسترش سلاحهای هستهای نام برد و جای تعجب نیست که پیامدهای دیپلماتیک ناشی از رقابتهای فزاینده، همکاری قدرتهای بزرگ در چالشهای منطقهای و بینالمللی را تقریبا غیرممکن کرده است، حتی اگر این کار به نفع آنها باشد. پیچیدهتر از تمام اینها، شرایط سیاسی داخلی آمریکاست که دموکراسی و انسجام سیاسی در این کشور بیش از هر زمان دیگری در یکی دو قرن اخیر تضعیف شده است. همین مسائل باعث شده که در کنار افزایش قدرت چین و روسیه، آمریکا که در ۷۵ سال گذشته تلاش کرده رهبری نظم جهانی را برعهده داشته باشد اکنون در معرض انفجار داخلی قرار داشته و دیگر توانایی لازم برای رهبری متحدان خود در صحنه بینالمللی را نداشته باشد.
این شرایط یک دور باطل را به راه انداخته است: تشدید رقابت ژئوپلیتیکی باعث میشود که کشورها از همکاری با یکدیگر برای حل مشکلات جهانی خودداری کنند و همین مسأله باعث افزایش تنشهای ژئوپلیتیکی شده و افزایش تنشها باعث کاهش بیشتر همکاریها میشود و این بازی همینطور ادامه دارد.
همراهینکردن کشورها با آمریکا
نتیجه این وضعیت را بهوضوح میتوان در وضعیت همراهی کشورهای دیگر با آمریکا در مسائل بینالمللی مشاهده کرد. در آگوست ۱۹۹۰ که عراق به کویت حمله کرد جورج اچ دبلیو بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا بلافاصله توانست حمایت بینالمللی گستردهای را برای مداخله نظامی در این ماجرا کسب کند و جنگ خلیجفارس با همکاری گسترده کشورهایی از جمله چین و روسیه و با رهبری آمریکا و تحت حمایت سازمان ملل متحد انجام شد، اما آمریکا در سالهای اخیر دیگر هرگز قادر نبوده چنین اجماعی میان کشورها ایجاد کند. نمونه آن در ماجرای تقابل کشورهای غربی و روسیه در ماجرای اوکراین است که با وجود تمام تلاشهای آمریکا، بسیاری از کشورها حاضر به همراهی این کشور در حمایت از اوکراین و تقابل با روسیه نیستند. در همین ماجرا شاهدیم که پکن خود را با مسکو همسو کرده و بسیاری از کشورهای جهان حاضر به همراهی با تحریمهای اعمالشده علیه روسیه نیستند. برخی تحلیلگران، چنین شرایطی را نتیجه افول آمریکا میدانند، اما بسیاری دیگر از جمله فرید زکریا، تحلیلگر سرشناس و ستوننویس روزنامه واشنگتنپست، این تحولات را ناشی از توسعه اقتصادی و نظامی سایر کشورها و تشکیل نهادها و پیمانهای جدید میدانند و به اعتقاد این دسته از تحلیلگران، قدرت در مقطع فعلی در جهان منتشر شده و منحصر به آمریکا نیست.
ظهور ابرقدرتهای جدید
اینکه شرایط فعلی به چه دلایلی ایجاد شده است نگاههای مختلفی وجود دارد. برخی کارشناسان، این وضعیت را نیز ناشی از رفتار آمریکا در دهههای گذشته میدانند و معتقدند واشنگتن به دلیل برخی اقدامات در این دههها و همچنین انجامندادن برخی کارها در این سالها سهم بزرگی در از بینرفتن رهبری خود داشته و عملا میراثی را که پس از جنگ سرد به دست آورده بود به هدر داده است. نکته بارز این شکستها در مقابل روسیه قابل مشاهده است.
پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، کمتر کسی تصور میکرد که سه دهه بعد بار دیگر تحولات جهانی تحتالشعاع خصومتهای کرملین و پایتختهای غربی قرار بگیرد. تحلیلگران سیاسی معتقدند دولتهایی که پس از جنگ سرد در آمریکا بر سر کار آمدند هیچ اقدام مثبت و موثری برای مدیریت روابط با روسیه انجام ندادند. همین وضعیت درباره چین نیز صدق میکند با این تفاوت که اگر روسیه با حمله به اوکراین، یک مشکل حاد و کوتاهمدت برای ایالات متحده ایجاد کرده، در مقابل، چین چالش میانمدت و بلندمدت بسیار جدیتری را ایجاد میکند. چین در سالهای گذشته به لحاظ اقتصادی، رشد چشمگیری داشته و توان نظامی متعارف و هستهای آن به طور قابل توجهی افزایش یافته است. این کشور در دریای چین جنوبی، حضور گستردهای دارد و روابط پکن و آمریکا در سالهای گذشته بهویژه در ارتباط با تایوان، بسیار پرتنش بوده است.
احتمالاتی که دیگر چندان بعید نیست
این مسائل باعث شده که درگیری بین ایالات متحده و چین دیگر یک احتمال دور به نظر نمیرسد. در همین حال، با تشدید تنش در روابط واشنگتن با مسکو و پکن، روسیه و چین نزدیکتر میشوند. آنها با یک نظم تکقطبی تحت رهبری ایالات متحده دشمنی مشترک دارند. امروزه چالشهای بسیار زیادی از انواع مختلف وجود دارد که در یک ساختار واحد قرار نمیگیرند و دیگر نمیتوان از یک نظم جهانی تکقطبی صحبت کرد.
روابط آمریکا با روسیه و چین همچنان پیچیده خواهد ماند و جاهطلبیهای سه کشور و رقابت آنها در عرصه بینالمللی، زمینه همکاری آنها برای حل مسائل جهانی را محدود میکند. در همین حال، آمریکاییها دریافتهاند که دیگر قادر به دگرگونی روسیه یا چین نیستند و باید با این کشورها آن گونه که هستند برخورد کند، نه آن گونه که واشنگتن ترجیح میدهد. در این شرایط به نظر میرسد آمریکا باید بیش از آنکه به دنبال احیای قدرت گذشته در عرصه بینالمللی باشد به فکر ترویج و حفاظت از دموکراسی در داخل کشور باشد، زیرا در صورت شکست در این عرصه، نهتنها قدرت رهبری در عرصه بینالمللی را از دست داده که با فروپاشی از درون نیز مواجه خواهد شد.
روزنامه جام جم