سکانس ماندگار | نگاهی به اولین بازی ابراهیم حاتمی‌ کیا

ببینید | یک مامور چشم‌ سبز

چون سالهاست او را به عنوان کارگردان می شناسیم و از قضا یکی از بهترین فیلمسازان سینمای ایران هم هست، شاید کمتر ذهن ها به این سمت رفته که با آن چشمهای سبزرنگ می توانست یکی از بازیگران سینمای ایران باشد.
کد خبر: ۱۳۷۴۲۹۴
نویسنده گروه فرهنگ و هنر
تعداد بازدید : 85

از ابراهیم حاتمی کیا حرف می زنیم که شاید اگر میل و رغبتی بیشتر از اینها به بازیگری و بازیگرشدن داشت و با گرایشها و سمت و سوی سینمای گیشه و تجاری و عامه پسند همراه می شد، آنوقت آن چشمهای روشن بدجور به کار می آمد و چه بسا در تصوری متفاوت، ابراهیم حاتمی کیا یکی از آن ستاره های چشم روشن سینمای ایران می شد اما تقدیر و سرنوشت او همین است که می بینید، چون اگر و به فرض محال هم که قصد بازیگری داشت، زمان شروع فعالیتش در دهه 60 و جوانی اش هیچ چشم روشنی مجال فعالیت و درخشش می یافت و اساسا سازوکار سینمای بخشنامه ای دهه 60 نسبتی با حسن جمال نداشت.

نکته مهم دیگر اینکه حضور در جبهه های جنگ و دفاع مقدس و نگاه انقلابی و علایق و مطالعاتش هم هیچ خط و ربط و پیوندی با سینمای عامه پسند نداشت و خوشبختانه از جنس ارزش و مفاهیم والا بود و هست و از موضوعات جدی و ماندگاری می گوید. چه خوب که آن چشمان رنگی و روشن، به جای جلب نظر تماشاگران در سینمای تجاری، در یک سینمای اندیشمندانه پشت ویزور دوربین قرار گرفت و هر بار با هر قصه و فیلم، دریچه و جهان تازه ای به روی ما باز کرد.

با این حال وسوسه های بازیگری، گاهی به سراغ حاتمی کیا هم رفت و این فیلمساز تا به حال چند باری جلوی دوربین سینما هم ظاهر شده است؛ هم در فیلمهایی به کارگردانی فیلمسازان دیگر و هم در ساخته های خودش حضورهای هیچکاک گونه ای داشته است.

فارغ از بازی در فیلم زندگی خصوصی آقا و خانم میم (روح الله حجازی) و دیده بان به کارگردانی حاتمی کیا، اینجا می خواهیم به اولین حضور حاتمی کیا به عنوان بازیگر اشاره کنیم؛ توهم ساخته سعید حاجی میری محصول سال 1364 است.

یعنی یک سال قبل از اینکه خودش به عنوان کارگردان، اولین فیلم بلند و سینمایی خود به نام هویت را بسازد.

حاتمی کیای 24 ساله به جز اینکه دستیار کمال تبریزی (فیلمبردار) بود، حضور جالبی در این فیلم سینمایی دارد؛ وقتی یکی از رابطهای اعضای گروهک منافقین که در خانه تیمی پنهان شده اند، از داخل باجه تلفن زردرنگ با آنها تماس می گیرد و بصورت رمزی و اشاره ای صحبت می کند، سروکله یک مامور کمیته انقلاب اسلامی با ظاهری زیبا و آراسته و چشمان سبزرنگ پیدا می شود.

او حاتمی کیاست که حضور آرامشخبشش از قضا آرامش تماس گیرنده داخل باجه را به هم می ریزد و تمرکز او را برای رساندن پیام بر هم می زند و باعث می شود تماس را نیمه کاره رها و قطع و موقعیت را ترک کند. درحالیکه عضو گروهک و حتی مخاطب فکر می کند مامور جوان برای دستگیری او آمده، در ادامه متوجه می شویم که اینگونه نیست و مامور قصد تماس با مادرش را داشته است.

این سکانس و موقعیت ضمن اینکه فضای توامان جدی و کمیکی ایجاد می کند، در نگاهی فرامتنی، شرح وضعیت سینمای حاتمی کیا به عنوان کارگردان و در همه این سالها هم هست که با قدرت سینما، تمرکز و آرامش را از ضدانقلاب سلب کرده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها