این روزها جریانشناسی برای افراد دغدغهمند در هر سطح و هر حوزهای، از نان شب واجبتر است. دانشی که بهصورت اکتسابی در اثر مطالعه متن حوزه تخصصی و فرامتنهای گسترده بهدستمیآید، در روند تجربه میدانی از شبهدانشها عبور میکند، قوام مییابد و به دانایی تبدیل میشود.
در هر حوزهای فعال باشید با کسب این دیدگاه میتوانید دچار تصمیمهای غلط نشوید، آگاهیبخشی کنید، زنهار دهید، تجربههای موفق را احیا و حمایت کنید، مانع تکرار خطاها و انحرافات عرفی و فراگیر شوید و الخ.
همچنان که گفته شد، این ویژگی در هر حرفه و حوزهای میتواند فرد را به نکتهسنجی، تاثیرگذاری و نقشآفرینی برساند. عناصری که در وهله اول باعث میشوند فرد، خودش و اطرافیانش در دامهای سهوی و عمدی نیفتند و در شکل کلان، جماعتی را از آسیبهای نهان و آشکار برهانند.
هرچه مسؤولیت اجتماعی فرد بیشتر باشد، داشتن این نگاه ضریب اهمیت پیدا کرده او را در تصمیمگیریهای درست کمک میکند و فقدان این نگاه، او را به طعمهای برای عوامل همان جریانهایی که نمیشناسد، بدل میکند. در این میان دو نوع رفتارشناسی عمده قابلتوجه است. دسته اول افرادی که با علم به گستره وسیع دانش و تجربیات، به نادانی بیپایان انسان ایمان دارند و بههمیندلیل ذاتا دانشپذیر، دانشجو و آگاهیطلب هستند و به فراخور جایگاه اجتماعی، طالب افزایش آگاهیهای آکادمیک در کنار تجربیات میدانی و مطالعات متنی و فرامتنی حوزه فعالیت خود هستند. این افراد بهطورطبیعی کمتر دچار خطا میشوند و دائم در رفع و جبران خطای احتمالی خود میکوشند.
دسته دوم، افرادی که دچار «توهم دانایی» هستند؛ کسانی که اغلب سپریکردن مدارج تئوریک دانشگاهیشان باعث میشود خود را بینیاز از مطالعات و تجربیات میدانی فرامتن بدانند و مدارک تحصیلی برایشان غرور کاذب و «توهم دانایی» ایجاد کند. این افراد از طرفی پرخطا هستند و خطایهای خود را با هزار قدرت عقل رفع و رجوع میکنند و از طرفی مشورتپذیر نیستند، برای جبران یک خطای کوچک به هزار خطای بزرگ دست میزنند و در این ورطه مجبور میشوند کودکانه از هیچگونه بیاخلاقیای دریغ نکنند.
خطر بزرگتر این است که بهراحتی بازیچه نظریات فریبنده و هدفمند مشورتهای تخریبی مشاوران نشسته در تاریکی قرار میگیرند. حالا تصور کنید فرد در مسندی باشد که با رای و خطای او جماعت کثیر به خطا یا حتی گناه بیفتند و شرایطی رقم بخورد که جبران آن سخت یا غیرقابل جبران باشد! بعضی خطاها موجب میشود بگوییم «فدای سرت، جانت سلامت، مال دنیا ارزش ندارد، پول چرک کف دست است و جبران میشود و ...» و بعضی خطاها آنچنان گریبان جامعه را میگیرد که از لحظه وقوع دیگر قابل جبران نیست.
اینگونه است که توهم دانایی خطرناکتر از نادانی است.