فیلمهای این سالها به لحاظ جذابیت و ماندگاری و بهویژه بهرهمندی از عنصر خیال نشانی از شکوه و زرق و برق آثار سالهای دور ندارند.
نه فیلمهای «درباره کودک و نوجوان» این سالها ارج و قرب آثار درخشان کانون پرورش فکری را دارد و نه فیلمهای «برای کودک و نوجوان» جایگاه فیلمهای محبوب و پرطرفدار گذشته را. گاهی هم که فیلم خوبی چون پسران دریا به کارگردانی مشترک افشین هاشمی و حسین قاسمی جامی ساخته میشود و حتی پروانه زرین بهترین فیلم جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان را بهدست میآورد، در اکران عاقبت بخیر نمیشود و سهمش تنها تک سئانسهایی در پرتترین ساعتها در تعداد محدودی سالن سینما است.
در میزگرد و گفتوگویی با مونا فرجاد، بازیگر نقش اصلی و بهروز نشان، تهیهکننده پسران دریا از مصائب اکران و مسائل سینمای کودک و نوجوان در این سالها و این چند وقت اخیر حرف زدیم؛ بازاری دربست در اختیار بزرگترها که حرف بچهها در آن خریدار ندارد.
خانم فرجاد اول سر صحبت را باز کنید و بگویید چطور شد بازیگر پسران دریا شدید؟
سال 99 بود که آقای حسین قاسمیجامی به آقای افشین هاشمی پیشنهاد بازی در یک فیلم نیمهبلند را داد. آقای هاشمی رفت و قصه را خواند و تصمیم گرفت دوباره قصه را بازنویسی کند، یعنی همان اپیزود اول فیلم پسران دریا (لوچو) که قصهاش در شمال میگذشت. همانموقع آقای هاشمی گفت که قرار است اپیزود دیگری هم به این فیلم اضافه و آن را تبدیل به فیلمی بلند کنیم؛ یعنی همین اپیزودی که من در آن بازی کردم.
تلفظ اپیزود دوم فیلم چیست؟
رَگاگ که اسم همان نان محلی است که من در فیلم پخت میکنم. رگاگ ترکیب آرد و آب و ذرهای نمک است که بصورت لایه خیلی نازکی در یک سینی خیلی داغ میگذارند و گاهی مقداری سس ماهی یا تخممرغ هم به آن اضافه میکنند و با حرارت بالا آن را میپزند. برخلاف تصور اولیهام، نان واقعا خوشمزهای است که اگر گذرتان به کیش و هرمزگان افتاد، حتما آن را امتحان کنید.
یعنی الان بلد هستید آن را بپزید؟
بله، برای بازی در فیلم آن را یاد گرفتم و همه کارهایی که موقع پخت نان در فیلم انجام میدهم درست است. مدتی قبل از فیلمبرداری هم لهجه جنوبی یاد گرفتم. کار آموزش لهجه من را خانم زارعی بهعهده داشت که از بومیهای منطقه و اهل میناب بود و به همین دلیل هم لهجه مینابی را به من یاد داد. تقریبا همزمان با یادگرفتن لهجه هم هماهنگ کردند که برای یادگرفتن پخت رگاگ پیش خانمی بروم که دقیقا در همان حجرهای کار میکرد که شخصیت من در فیلم نان میپخت. پخت این نان کار آسانی است، بهشرطیکه آدم تمرین زیادی داشته باشد. چون آقای هاشمی به من میگفت باید طوری یاد بگیری که بدون اینکه به سینی نگاه داشته باشی، بازی و زندگی کنی. مثل رانندگی که بعد از مدتی تبدیل به ناخودآگاه میشود. در تمرینات چند باری دستم سوخت، اما بالاخره یاد گرفتم.
از عشق دکتر سوخت؟! (اشاره به عشق و علاقه یکطرفه شخصیت زن به یک پزشک)
ای بابا! نه، دستم از عشق دیالوگها سوخت! (میخندد)
چه خبر از دو قهرمان نوجوان فیلم؟ بازیگران نقشهای لوچو و منگوش الان چه میکنند؟
فرجاد: منیب بزرگزاده (منگوش) که در جنوب است و هرچند وقت یکبار با من تماس میگیرد و با لهجه جنوبیاش میگوید: «سلام خانوم فرجاد! خووبی؟» میخواهد بازیگر شود و در جستجوی ادامه این کار است. یاسین حبیبپور (لوچو) هم که شمال زندگی میکند.
ممکن است سرنوشت آنها هم مثل عدنان عفراویان بازیگر نقش باشو غریبه کوچک شود؟
بهروز نشان: نه! بازیگر نقش لوچو که از یک خانواده خیلی خوب است و منیب (منگوش) هم پسر درسخوان است و آینده خوبی دارد. اما اینکه چقدر در سینما شانس دارند را نمیدانم.
فرجاد: همه چیز به شرایط و پروژهها بستگی دارد. در این فیلم این دو نفر برای بازی در نقشها مناسب تشخیص داده شدند، اما امتداد این مسیر وابسته به هزاران چیز دیگر است و کارگردان و تهیهکننده فیلم اول بازیگران کودک و نوجوان، تعهدی در این زمینه ندارند. همانطور که کسی نمیتواند به من مونا فرجاد هم برای استمرار حضور تعهد بدهد و بگوید شش ماه دیگر سر کار دیگری هستم. تازه برای من که شغلم این است. برای کودکی که در شهرستان زندگی میکند و متاسفانه امکانات فیلمسازی هم در آنجا خیلی محدود است، ببینید چقدر وضعیت محدودتر میشود. آن هم کودکی با بیان و گویشی خاص. چنین کودکی چقدر شانس این را دارد که نقشهای مناسبی به او پیشنهاد شود. احتمالش خیلی پایین است. مگر اینکه کودکان و نوجوانان بازیگر خیلی هدفمند به این موضوع نگاه کنند و به دانشگاه بروند و درس این رشته را بخوانند و با گروههای تئاتری و سینمایی کار کنند. ضمن اینکه برای بازی در نقشهای مختلف باید روی گویش و لهجه خود هم کار کنند و امکاناتشان را در این زمینه گسترش دهند. درواقع برای غلبه بر جبر جغرافیایی نیاز به یک عزم و اراده جدی و هدفمند است.
تعداد سئانسها و سالنهای فیلم و ساعت نمایش آن در تعداد اندکی از سینماها ناامیدکننده است و به همین دلیل فیلم تا اینجا فروش ناچیزی داشته. این نشان میدهد در سینمای ما حتی فیلمی مثل پسران دریا که در جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان برنده پروانه زرین بهترین فیلم میشود هم تضمینی برای اکران مناسب ندارد. بهعنوان تهیهکننده با چه امید و انگیزهای به تولید این فیلمها دست میزنید؟
بهروز نشان: حقیقت اینکه ما دست از کار نمیکشیم. درباره پسران دریا تنها دو سه روز قبل از اکران آن در سینماها به ما خبر دادند! یعنی چهار روز طول کشید دیسیپی بکشیم و نسخه مناسب سینماها را به شهرستانها بفرستیم. ضمن اینکه فیلم ما وسط دو تعطیلی اکران شد و تا میآییم جان بگیریم، تعطیلات دیگری از راه میرسد و فضای تبلیغاتی را از دست میدهیم. حتی سینما فرهنگ بهعنوان سینمایی که فیلمهای کودک و نوجوان نمایش میدهد و جشنواره هم در این سینما برگزار شده، یک سئانس هم فیلم ما را پخش نکرده و فیلمهای دیگری نمایش میدهد. بهنظرم باید برای پخش و اکران فیلمهای فرهنگی و کودک و نوجوان فکر جدی کنند. این وضعیت اکران شایسته فیلمی که سه جایزه در جشنواره کودک گرفته، در چند جشنواره جهانی شرکت داشته و حضور موفقی را در بازار فیلم کن تجربه کرده، نیست. ما مجموع عوامل فیلم برای اینکه پسران دریا فیلم خوبی شود، هر کاری میتوانستیم انجام دادهایم، اما بحث اکران تخصص ما نیست و نیاز به حمایت مناسب دستگاههای متولی همچون ارشاد، وزارت ورزش و جوانان، شهرداری، آموزش و پرورش داریم.
فرجاد: نقش آموزش و پرورش در حمایت از این فیلمها خیلی مهم است. مثلا میتوانند هماهنگ کنند و دانشآموزان را به تماشای این فیلم ببرند.
این فیلم با مشارکت فارابی ساخته شده؛ نهادی که داعیه کار کودک و نوجوان دارد و سالها هم شورایی در این خصوص تشکیل میداد، اما هیچگاه جلسات آنها خروجی به اکران نداشت، طوریکه فیلمهای کودک و نوجوان دست کم در یک سینمای ویژه در طول سال اکران شود.
نشان: حرف درستی است و انتظار داریم جایی برای سینمای کودک و نوجوان در اکران درنظر بگیرند. فیلم ما در کنار چند فیلم اکران شده که فضای متفاوتی از آنها دارد. به زودی چند فیلم دیگر هم به چرخه اکران اضافه میشود. معلوم است سینماداری که سینمایش دو سال بهخاطر کرونا تعطیل و نیمه تعطیل بود و دنبال فیلمهایی با ظرفیت فروش بالاست، فیلم ما را در مقایسه با آن فیلمها در چه ساعت و سئانسی نمایش میدهد. باید به مدیران سالنهای سینما هم حق داد، اما باید فرآیندی هم برای حمایت از فیلمهایی همچون پسران دریا وجود داشته باشد.
چه چیزی باعث شده سینمای این سالهای کودک و نوجوان رونق نداشته باشد و فاصله بعیدی با اوج این سینما در دهههای 60 و 70 داشته باشد؟ ذائقه نسل جدید تغییر کرده یا فیلمسازان راه ارتباطی با این مخاطبان را بلد نیستند؟
نشان: فکر میکنم هر دو گزینه درست باشد. بهنظرم درباره پسران دریا از کودک 5 ساله تا فرد 90 ساله میتوانند فیلم را ببینند و آن را دوست داشته باشند. اما مساله این است که فرآیند تولید و اکران مناسب فیلمهای کودک و نوجوان از بین رفته است. وقتی دو روز قبل از اکران به ما خبر میدهند، دیگر زمانی نداریم که با آموزش و پرورش و شهرداری و صدا و سیما صحبت کنیم.
فیلمهای کودک و نوجوان در سالهای دور به خوبی از عنصر خیال استفاده میکردند، عنصری که در آثار سالهای اخیر این سینما غایب است یا خیلی کم به آن پروبال داده میشود. بااینکه امکانات سینمای دهههای 60 و 70 به اندازه امروز نبود و سینما به لحاظ تکنیکی اینقدر پیشرفت نکرده بود. چرا سینمای کودک ما از خیال و فانتزی گریزان است؟
فرجاد: تولید این فیلمها بودجه کلانی میخواهد. آنموقع اینترنت و فضای مجازی نداشتیم که اینقدر بازیهای کامپیوتری وجود داشته باشد. بچههای امروز در گیمهایی با فضاهای سه بعدی خودشان را در فضاهای دیگری مجسم میکنند. اگر بخواهیم برای بچههای این نسل آن خیال را در فیلمها بهوجود بیاوریم، هزینههای کلانی میخواهد. دلیل موفقیت فیلمهای خارجی در این زمینه چیست؟ برای اینکه سرمایهگذاریهای کلانی انجام میدهند و فضاهای جذاب و فانتزی میسازند. اما این امکان در سینمای ایران و با سرمایهگذاری تهیهکننده بخش خصوصی فراهم نیست، آن هم وقتی هیچ حمایتی از او نمیشود. ضمن اینکه ساخت این فیلمها نیاز به کارهای تحقیقاتی دارد و باید دید بچههای این نسل چه موضوعاتی را دوست دارند. بچههای امروز مثل ما نیستند که با پاتال و آرزوهای کوچک شاد شوند. ما با همان بیرون آمدن غول کوچک از داخل یک کره جغرافیایی شاد میشدیم اما بچههای امروز در دنیای دیگری سیر میکنند.
نشان: باوجود همه این کم و کاستیها و نبود حمایتها، به نظرم اگر بتوانیم فیلمی بسازیم که حرف روز کودک و نوجوان را بزند، حتما با استقبال روبرو میشود. ضمن اینکه پیشینه درخشان ما در این حوزه هم میتواند به کمک ما بیاید. کاری که آقای ایرج طهماسب و گروهشان در مجموعه کلاهقرمزی میکردند، هنوز هم جواب میدهد.
فرجاد: هنوز کارهای خانم مرضیه برومند را همه دوست دارند. یادتان هست چقدر با کپل شهر موشها کیف میکردیم؟ یکی از معضلات ما در سینمای کودک این است که من آدم بزرگ میخواهم براساس دیدگاههای خودم برای بچههای این نسل تصمیم بگیرم و تولید محتوا کنم.
من و شما که همنسل هستیم، میتوانیم بلافاصله چند فیلم خوب و خاطرهانگیز سینمای کودک و نوجوان در دهههای گذشته را اسم ببریم، اما کودکان این سالها به جز همان مجموعه تلویزیونی کلاهقرمزی، بعید میدانم فیلمهای محبوبی از سینمای ایران در این زمینه داشته باشند.
فرجاد: واقعا از چه فیلمی میخواهند اسم ببرند؟
فیلمهای محبوب شما از سالهای دور چیست؟
فرجاد: الو الو من جوجوام، پاتال و آرزوهای کوچک، شهر موشها، سفر جادویی، دزد عروسکها و ... یکی از فیلمهایی که من و مارال خیلی میدیدیم و خیلی دوست داشتیم، باشو غریبه کوچک بود.
نشان: سازدهنی ساخته امیر نادری با شخصیت امیرو. مجموعه و سری فیلمهای کلاه قرمزی. من اولین بار در اهواز برای دیدن فیلم کلاه قرمزی و پسرخاله در صف سینما ایستادم.
فرجاد: اصلا با دیدن فیلمهای کلاهقرمزی و پسرخاله، انگار نوری به قلب ما بچههای آنموقع تابیده شد.
برای ما آن سه فیلم کلاهقرمزی، حکم سهگانه ماتریکس را داشت!
فرجاد: (میخندد) همانقدر جذاب!
اوج ساخت فیلمهای کودک و نوجوان همزمان با شهرت و پرکاری پدرتان آقای جلیل فرجاد بود. مشکلی برای سینمارفتن نداشتید؟
بااینکه گاهی با بابا به سینما میرفتیم، اما بیشتر مامان ما را به سینما میبرد. یادم هست آن سالها دور پارکها حصار داشت و از ساعت 12 شب در پارکها را میبستند و نمیتوانستیم به پارک برویم. از یک سالی به بعد حصار پارکها را برداشتند و حضور در پارکها بیست و چهارساعته شد و من و مارال چنان ذوقی میکردیم که حد نداشت. چون میتوانستیم شبها با بابا به پارک برویم و دوچرخهسواری کنیم. بابا خیلی برای ما وقت میگذاشت. مامان هم بیشتر ما را به سینما و جشنواره فیلم فجر میبرد.
نقش زن جنوبی در پسران دریا هم مثل یکی از تکگوییهای شما، چهره تازهای از مونا فرجاد نشان داد.
فرجاد: به جز چالش لهجه، باید نقشی را بازی میکردم که دیالوگ چندانی نداشت و بیشتر باید با میمیک و چشمها و نگاه حرف میزدم. خودم موقع بازی یاد فیلم هویت با بازی بابا و به کارگردانی آقای ابراهیم حاتمیکیا افتادم که کل صورت باندپیچی شده بود و فقط باید با چشمهایش بازی میکرد. البته هویت در کودکی برای من فیلم ترسناکی بود. یادم است فیلم را در حالی میدیدم که روی پای بابا نشسته بودم. مدام برمیگشتم صورت او را میدیدم و باز دوباره چهره باندپیچی شدهاش در فیلم را نگاه میکردم.
آقای نشان با این وضعیت اکران، باز هم سراغ ساخت فیلم کودک میروید؟
بله، اتفاقا برای دو فیلم کودک درخواست پروانه ساخت دادم که متاسفانه هنوز مجوز آنها صادر نشده است و امیدوارم بهزودی این اتفاق رخ دهد و یک کار دیگر را در این زمینه شروع کنم.
خانم فرجاد تا امروز بیش از هر کارگردان دیگری با افشین هاشمی کار کردهاید. چرا؟
کار کردن با آقای افشین هاشمی برای من دلچسب است، برای اینکه هم بازیگر درجه یکی است و هم کارگردان درجه یکی. خیلی خوب است آدم با کارگردانی کار کند که خودش بازی بلد است. چون میداند نگاهی که به او میشود، کاملا درست است. درعین حال کار موسیقی هم انجام میدهد و ریتم را هم میشناسد، بهخاطر همین نمیشود سرش کلاه گذاشت! (میخندد)
این گوی و این میدان
در هفدهمین شب بازیگر از مونا فرجاد و افشین هاشمی بهعنوان بازیگر و نویسنده تکگوییهای زنانه براساس الفبا در فضای مجازی قدردانی شد. مونا فرجاد میگوید: این تکگوییها هنوز تمام نشده و سه حرفش باقی مانده است. ما به ترتیب حروف الفبا را کار کردیم و جلو آمدیم. اما وقتی به حروفی مثل ث که رسیدیم، آن را با سین و ص در یک متن و اجرا استفاده کردیم، چون صدا و آوای یکسان دارند.
وقتی از فرجاد میپرسیم که این ایده، ماحصل خانهنشینیهای اجباری دوران کرونا بود یا ظرفیتهای تئاتر و بازیگری را یادآوری میکرد، جواب میدهد: هر دو مورد را مدنظر داشتیم، اما این دومی یعنی ظرفیتهای تئاتر و بازیگری برای من چالشبرانگیز بود که بتوانم با کمترین امکانات قصه کوتاهی را روایت کنم. واقعیت این است شاید اگر کرونا نمیآمد و مجبور به خانهنشینی نبودیم و دلتنگ تئاتر نمیشدیم، اصلا هیچوقت به فکرم نمیرسید این کار را انجام دهم؛ اینکه میشود از فضای مجازی برای انجام یک کار هنری و فرهنگی هم استفاده کرد. خوشحالم این محدودیت باعث خلق این مجموعه شد.
معمولا به بازیگران پیشنهاد میشود، اما اجرای این ایده بیشتر یک خودکارآفرینی بود، اینکه یک بازیگر استعدادهای خود را بهعنوان بازیگر در معرض دید بگذارد و بازی خودش را به همکاران پیشنهاد دهد. وقتی این را به فرجاد میگوییم، با خنده تایید میکند و میگوید: به نکته خیلی جالبی اشاره کردید. کاملا درست است. در هیچکدام از مصاحبههایی که کردم، کسی این حرف را به من نزده بود. در این سالها بعضی از نقشهایی که به من پیشنهاد میشد برایم تازگی نداشت که آنها را بازی کنم. تکگوییهای زنانه براساس حروف الفبا باعث شد خودم را محک بزنم تا ببینم در این گوی و میدان بازیگری، چند مرده حلاجم. حداقل خروجی این اجراها این بود که نگاه خیلی از همکاران عزیزم نسبت به من تغییر کرد. همیشه نباید به انتظار معجزه نشست، گاهی باید آدمها برای خودشان حرکتی انجام دهند و قدمی بردارند.
فرجاد درباره آمادهسازی برای اجرای این کار هم توضیح میدهد: بعد از رسیدن متن، کمتر از 12 ساعت فرصت داشتم که آماده اجرا شوم. وقتی ساعت 6 صبح پنجشنبه متن به من میرسید و باید ساعت 9 شب آن را در صفحهام به اشتراک میگذاشتم، ببینید چه فشار و استرسی را تحمل میکردم. اول از همه باید متن را حفظ میکردم که مشکلترین بخش کار بود. اینکه نمیشد حتی یک کلمه به متن اضافه کرد هم سختی کار را بیشتر میکرد. چون این متنها ریتم و آهنگ ویژهای داشت که نمیتوانستم کلمهای را جایگزین کنم. ضمن اینکه در هر اجرا باید روی یک حرف تمرکز میکردم. دغدغههای بعدی محل اجرا و لباس و سوالهایی مثل کجا اجرا کنم و چه بپوشم و از چه وسایلی استفاده کنم، بود. هدف این بود که با فضا و امکانات محدود، فضا و قصهای در ذهن بینندگان شکل بگیرد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد