گفت‌وگویی خواندنی با یک غسال؛

زندگی با مردگان در ایستگاه آخر

با وجود اینکه غسالی را به عنوان شغل انتخاب کرده‌ام اما میتوان گفت که غم‌انگیزترین محل اینجاست و بدترین خاطرات را به همراه دارد چرا که غسالخانه آخرین منزل متوفی است و ما لباس آخرت را برتنش کرده و برای رها شدن از این دنیا آماده‌اش می کنیم.
کد خبر: ۱۳۶۲۷۲۰

به گزارش جام‌جم آنلاین از ارومیه، در یک نگاه، يك ساختمان معمولي از جنس آجر و سنگ است اما دردناک ترین محل اینجاست، اتفاق خوبی رخ نمی دهد و بدترین خاطرات را به همراه دارد. اینجا جز سکوی سرد، بوی کافور و تن های بی‌روح چیز دیگری نیست.آخرین منزل متوفی است که لباس آخرت را بر تن می‌کند و برای رها شدن از این دنیا بدرقه میشود.

این جملات توصیف یک غسال 48 ساله پس از 13 سال تغسیل اجساد پیر و جوان و کودک و حتی نوزاد است. نامش را ذکر نمی کنیم چراکه  می گوید بسیاری از افراد با دید منفی که نسبت به این شغل دارند، با نگاه و رفتارهای ناپسند باعث رنجش خاطرشان می‌شوند. پای سخنانش نشسته ایم که تقدیم حضورتان می‌شود.

 

*از کار خود در غسالخانه راضی هستید؟

بله از کار در غسالخانه راضی هستم و بعد از گذشت 13 سال به این کار علاقه پیدا کرده ام.

 

*خانواده از کار شما در غسالخانه مطلع هستند؟ واکنششان چه بود؟

وقتی تصمیم گرفتم کار در غسالخانه را شروع کنم خانواده ام مخالف رفتنم به غسالخانه بودند و خواهرم گفت که کار کردن در غسالخانه برای آینده فرزندانم خوب نیست، ولی من به خاطر آینده خودم و فرزندانم تصمیمم را گرفته بودم و به خواهرم گفتم که اگر دوست ندارید که خواهرتان غسال باشد میتوانید به خانه من رفت و آمد نکنید.

من یک دختر و یک پسر دارم که هیچ مخالفتی با شغل من نکردند و برعکس بقیه بارها گفته‌اند که افتخار می کنیم که حرف و حدیث ها را به خاطر ما تحمل می کنی و به کارت ادامه می‌دهی.

*اگر به گذشته برگردید و شرایط برای کار های دیگری فراهم باشد، آیا باز هم غسالخانه را انتخاب می کنید؟

بله؛ باز هم این شغل را انتخاب می کنم چرا که از بدو ورود به این مکان مدیران این سازمان با خوش رویی و در جهت تامین رفاه ما تلاش می کنند.

 

*کار در غسالخانه هم سلسله مراتب دارد؟

برای من که اینگونه بود،  2 ماه در قسمت کفن کردن آموزش دیدم و بعد از آن با غسل دادن نوزادان کارم را شروع کردم و پس از گذشت یکماه کم کم تغسیل اجساد کم وزن و سن بالا را شروع کردم.

*اکثر مردم حتی از دیدن جسد خوف دارند، آیا شما نمی ترسید؟

من قبل از اینکه به عنوان غسال به باغ رضوان بیایم، هیچ مرده ای را از نزدیک ندیده بودم و از دیدن جسد خوف داشتم و نمیدانستم که توانایی کار در غسالخانه را دارم یا نه؟!

مدیر وقت در اولین روز مراجعه من به باغ رضوان با خوشرویی کامل گفت که می توانم چند روز در غسالخانه باشم و اگر توانستم خودم را با محیط وفق دهم کارم را بصورت رسمی شروع می کنم.

بعد از 3 روز تصمیم گرفتم و قراردادم امضا شد. البته باید اعتراف بکنم که تا ماهها شرایط روحی خوبی نداشتم، خواب و خوراکم بهم ریخته بود اما اکنون بعد از گذشت سالها  حتی گاهی اوقات و در شرایط اضطراری اگر بعد از ظهر نیز به غسالخانه بیایم و با جسد در غسالخانه تنها باشم دیگر هیچ خوفی ندارم، بخشی از زندگی من با مردگان می گذرد، همیشه این تضاد در من بوده که حس می کنم یک فرد زنده مقابل من هست و با فرد زنده ارتباط دارم.

*کار در غسالخانه چه تاثیراتی در زندگی شما داشت؟

با کار در غسالخانه به خیلی از واقعیت های زندگی پی بردم که شاید اگر در غسالخانه نبودم دیدگاه دیگری نسبت به زندگی و اطرافیانم داشتم.

*شما جز آخرین نفراتی هستید که با جسم و شاید روح انسان ها در ارتباطید؟ هنگام تغسیل چه حسی دارید؟

هنگام تغسیل فرقی ندارد که جسد نوزاد، نوجوان، جوان یا پیر باشد، سراسر غم است و پر از حس تلخ اما واقعی خداحافظی و آخرین دیدار.

*درطول چند سال بیشتر اجسادی که غسل داده اید در چه رده سنی بوده اند؟

قبل از کرونا بیشتر اجساد نوزاد، میانسال و پیر بود اما از اواخر سال 98 که ویروس منحوس کرونا شیوع پیدا کرد تعداد متوفیان کودک، نوجوان، جوان و تازه عروس افزایش یافته است. این شاید برای مردم فقط در حد یک عدد و آمار باشد ولی ما مرگ آنها را با پوست و گوشت خود حس کردیم و متاسفانه این دردها همیشه با ما همراه بوده است.

*در طول 13 سال چند جسد را غسل داده اید؟

یادداشت نکرده‌ام، شاید اگر از روز اول می نوشتم آمار بالایی بود ولی می توانم بگویم: بی شمار.

*روزانه چند جسد را غسل داده اید؟

قبل از کرونا، تابستان ها تعداد فوتی ها خیلی کم می شد مثلا هفته ای  2 الی 8 نفر که متفاوت بود اما در فصول پاییز و زمستان این آمار بیشتر میشد، ولی بعد از کرونا روزی 40 تا 50 فوتی داشتیم که نصف این فوتی ها خانم بود و از این تعداد 3 تا 5 جسد را من غسل می دادم.

*از سختی روزهای کرونایی در غسالخانه برایمان بگویید؟

در اواخر سال 98 که یکباره ویروس منحوس کرونا شیوع پیدا کرد و هیچکس درباره این ویروس اطلاعاتی نداشت و هر روز ابتلا به این بیماری بیشتر و بیشتر میشد تا جایی که تعداد فوتی ها در روز چند برابر شد، من خیلی میترسیدم و هر روز که به غسالخانه میرفتم تا زمانی که به خانه برگردم با اضطراب و استرس می گذشت که اگر من به این ویروس مبتلا شوم و فوت کنم یا به خانواده انتقال دهم چه بر سر فرزندانم خواهد آمد. در زمانی که حتی خانواده های فوتی های کرونایی از ترس سراغ اموات خود نمی آمدند و همکاران ما اجساد را دفن می کردند، ما تصمیم گرفتیم که در کنار مردم باشیم و به هر قیمتی اموات را با عزت و احترام تغسیل و تدفین کنیم.

*آیا تغسل اموات برایتان عادی شده است؟

نه، تغسیل هیچوقت عادی نمی شود و ما همیشه با دقت کامل این کار را انجام می دهیم.

*آیا تاکنون شهید غسل داده اید؟

بله؛ خانم هایی که در بمب‌گذاری رژه روز ارتش و سقوط هواپیما به شهادت رسیده بودند را من غسل دادم.

*آیا صحنه خاصی را شاهد بودید که منقلب شوید و از شدت ناراحتی اشک بریزید؟

بله ؛ وقتی جسد مادر و دختری که توسط پدر خانواده به قتل رسیده بود غسل میدادم، وجودم سراسر درد بود و نمیتوانستم جلوی اشک‌هایم را بگیرم.

*رفتار خانواده متوفی با غسالان چگونه است؟

الان هیچ ارتباطی بین خانواده متوفی و غسالان وجود ندارد اما در گذشته حرمت غسالان توسط خانواده متوفی حفظ نمی‌شد. مردم باید بدانند که این کار نیز یکی از مشاغل جامعه محسوب میشود و ما این کار را به عنوان شغل قبول کرده ایم تا با تغسیل به موقع اموات به مردم و خانواده متوفی خدمت کنیم، جامعه به این شغل نیاز دارد، اگر آرامستان و غسال نباشد بوی تعفن شهر را فرا می گیرد.

کلام آخر؛

با وجود اینکه غسالی را به عنوان شغل انتخاب کرده‌ام اما میتوان گفت که غم‌انگیزترین محل اینجاست و بدترین خاطرات را به همراه دارد چرا که غسالخانه آخرین منزل متوفی است و ما لباس آخرت را برتنش کرده و برای رها شدن از این دنیا آماده‌اش می کنیم.

گفت‌وگو از هانیه زینالی- جام‌جم آنلاین آذربایجان‌غربی

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها