گفت‌وگو با نویسنده نمایش «مرثیه‌ای بر قتل ژولیوس سزار و چند مرغ از سیمرغ» از خوزستان كه در جشنواره چهلم درخشید

همنشینی شاعرانه عطار با شكسپیر

عطار نیشابوری پوشیده در هاله‌ای از افسانه‌ها و قصه‌ها، همچنان می‌درخشد

عطار به توان هزار

از عطار چه می‌دانیم و چقدر؟ در ظاهر خیلی زیاد اما در واقع خیلی کم! عطار از آن شاعرانی است که درباره‌اش حرف‌های زیادی زده‌اند، حتی کتاب‌های زیادی را به او منسوب کرده‌اند اما هرچه حواشی و قصه‌ها و به قول امروزی‌ها، شایعه‌ها را کم می‌کنیم، گویا قرار نیست آخرش بیشتر از چند نکته واقعی درباره او پیدا کنیم.
کد خبر: ۱۳۶۲۱۴۹
شروعی عجیب!
عطار در هاله‌ای از قصه‌ها و افسانه‌ها گم شده یا حتی شاید همین قصه‌ها و افسانه‌ها باعث شده او حفظ شود. مثلا می‌گویند که یکی از دلایل رو آوردن عطار به عالم عرفان، غیر از تمام چیزهایی که در خانه از طریق پدرش یا ارتباط با صوفیان می‌شنید، این بوده که یک روز در دکان عطاری خودش بوده و درویشی پیش او می‌آید و دارویی می‌خواهد. عطار چندان به او محل نمی‌گذارد. درویش می‌گوید که‌ ای مرد، تو با این حال و احوال چطور می‌خواهی بمیری؟ او می‌گوید: همان طور که تو می‌میری! (درویش هم عالم عجیبی داشته.) می‌گوید: اگر می‌توانی مثل من بمیر. بعد درویش همان جا کفش‌هایش را درمی‌آورد و می‌گذارد زیر سرش و دراز می‌کشد و می‌میرد!
این شروع تکان‌دهنده، آنقدر عجیب است که حتی اگر غیر واقعی هم باشد، این سوال را در ذهنمان ایجاد می‌کند، مگر عطار که بوده که حتی برایش چنین داستان غیر واقعی را ساخته‌اند؟!
واقعا از عطار چه می‌دانیم؟
ظاهرا پاسخ‌های این سوال خیلی طولانی و متعدد نیست. حتی با انگشت هم می‌توان شمرد. گویا اسمش محمد بوده، کنیه‌اش ابوحامد، لقبش فرید‌الدین و تخلصش هم عطار. حتما در نیمه دوم قرن ششم و اوایل قرن هفتم زندگی می‌کرده. اختلاف نظر زیادی درباره محل تولد او در روستای کدکن در نزدیکی نیشابور، وجود ندارد. چیزی که مسلم است، این  که در حمله مغول به نیشابور از دنیا رفته. حتی برای لحظه از دنیا رفتنش و بعد از آن هم، قصه‌ها و روایت‌ها زیاد است. یک چیز دیگر هم که در آن شکی نیست، شغل خودش و پدرش بوده (یعنی طبابت و داروفروشی و...) و این که گویا پدرش هم اهل رفت و آمد با صوفیه بوده و خود عطار از کودکی این روابط و ظرایف را دیده و دلبسته شده. جز بحث کتاب‌هایش، تقریبا اطلاعات قطعی دیگری درباره او وجود ندارد.
لباس گدایی بر تن شعر شاهانه
یکی از کارهای مهمی که عطار انجام داد، این بود که شعر را از دربار و مدح و سرودن برای صله‌گرفتن و اختصاص آن به طبقه خاصی از مردم دور کرد. عطار که خودش با مردم عادی در کوچه و خیابان ارتباط داشت و عمیق‌ترین حرف‌های واقعی‌شان را هنگام درد و بیماری می‌شنید، بلد بود جوری شعر بگوید که همان مردم عادی هم بفهمند، جوری که شعرش برای پادشاهان و آن طبقات خاص و از ما بهتران نباشد. تا حدی که اگر همین امروز، کسی چند حکایت از منطق‌الطیر بخواند، بدون رجوع به لغتنامه و بدون نیاز به استاد خاص، معنای حکایت را می‌فهمد و می‌تواند از آن لذت ببرد. ضمن این که در حد فهم خودش می‌تواند از نگاه فلسفی و عرفانی او نیز بهره ببرد.
گرچه، این کار عطار و کج‌خوانی‌ها از نسخه‌های متعدد و غلط‌های کاتبان آثارش باعث شده تا همین سال‌های اخیر هم او منتقدان زیادی داشته باشد، حتی در همین دوران ما. مثلا دکتر حمیدی، معتقد بود که عطار لباس شاهانه را از تن شعر کنده و آن را با لباس گدایان آراسته است. چرا؟ چون مثلا عطار جایی یک قافیه را درست به کار نبرده. چرا این اتفاق افتاده؟ اصلا ربطی به عطار نداشته. آنقدر تعداد آثار منسوب به او زیاد است و آنقدر کاتب‌ها و نسخه‌بردارها نوشته‌اند و خط زده‌اند که تشخیص سالم از ناسالم در آثار او سخت شده. همه اینها به کنار. آنقدر افراد مختلفی با نام عطار و حتی مشخصات او، کتاب‌هایی با عنوان‌های مشابه او نوشته و سروده‌اند که ماجرا خیلی پیچیده‌تر می‌شود.
چنان قحطی شد...
روزگار که همه‌اش فراز و نشیب است و عطار یکی از عجیب‌ترین روزهای تاریخ را تجربه کرده و کلی جنگ دیده یا خبرش را شنیده؛ زلزله بزرگ نیشابور، آتش‌سوزی بازار عطاران به دست نقیب علویان، قحطی‌های پی در پی خراسان قرن ششم که حداقل یکی از آنها در زمان عطار رخ داده و بعد هم که حمله مغول‌ها. می‌گویند در همان قحطی، کار به جایی رسیده بود که مردم یکدیگر را می‌خوردند و حتی طباخی، یک علوی را ذبح و طبخ کرده بود و به مشتری‌هایش می‌فروخت و بعد که معلوم می‌شود چه کرده، او را می‌کشند. (به نقل از کتاب دیدار با سیمرغ. نوشته دکتر تقی پورنامداریان)
این هیاهوی بیرونی را باید گذاشت کنار هیاهوی درونی و شور عطار نیشابوری. گاهی اگر رنج نباشد، شاهکار هم خلق نمی‌شود.
دیوانگی هم عالمی دارد
دیوانه‌های آثار عطار زیادند و با نام‌های مختلفی خود را نشان می‌دهند: مجنون، بهلول، دیوانه، بیدل، شوریده، شوریده‌ایام، شوریده‌حال و... آنها در بیشتر از ۱۲۰حکایت از حکایت‌های عطار حضور دارند و عالم را از منظری دیگر به ما نشان می‌دهند. منظری که شاید عین عاقلی است و ما دیوانه‌ها آن را به اشتباه نامعقول می‌‌بینیم. چون عاقلانِ به ظاهر دیوانه، ظلم و بی‌عدالتی را می‌بینند و به زبان خودشان از آن حرف می‌زنند. مثلا یکی از همان شوریده‌حال‌هاست که در توضیح نام خدا می‌گوید:
«گفت در قحط نشابور ای عجب / می‌گذشتم گرسنه چل روز و شب
نه شنودم هیچ‌جا بانگ نماز / نه دری بر هیچ مسجد بود باز
من بدانستم که نان نام مهین‌ست / نقطه جمعیت و بنیاد و دین‌ست»
پایانی عجیب‌تر
این بخش را هم باید با یکی از همان «می‌گویند»ها شروع کنیم. می‌گویند وقتی مغول‌ها به نیشابور حمله کردند، یکی از سربازهای مغول، عطار را به اسارت گرفت و از مردم شهر خواست که برای آزادی شیخ و بزرگ‌شان پول و باج بدهند. هرکس که پول می‌آورد، عطار به آن سرباز می‌گفت: ارزش من بیشتر از اینهاست. من را به کم نفروشی! خلاصه، به نتیجه نرسید
 تا این که یکی آمد و تمام دارایی‌اش را داد؛ یک کیسه کاه! عطار به خنده گفت: درسته. ارزش من همین قدره.
از سرباز مغول که انتظاری نباید داشت. او نفهمید که عطار چه می‌گوید. بدتر، عصبانی شد و عطار را کشت. حتی مشهور است که آرامگاه عطار که ما امروز آنجا می‌بینیم، دقیقا همان جایی است که عطار کشته شد. راست و دروغش با همان‌ها که نقل کرده‌اند.
با تمام این حرف‌ها، قصه‌ها و افسانه‌ها هر چه باشند و هرچقدر باعث حفظ واقعیت‌ها شوند، بهتر از شنیدن حقیقت نداریم. حتی اگر بر سر مزار عطار رفتید، گوش‌هایتان را تیز کنید تا از حقیقت سرمست
شوید.
چطور یک کتاب از آثار عطار را برای خواندن انتخاب کنیم؟
۴۰ سال تلاش برای عطارشناسی
یک جست‌وجوی ساده، یا رفتن به چند کتابفروشی، شما را با نسخه‌های متعددی از تصحیح آثار عطار مواجه می‌کند که حتما آخرش سردرگم خواهید شد که کدام را بخرم؟ اگر چند مقاله عمیق درباره عطار می‌خواهید بخوانید و کلا هم خودتان اهل مطالعه هستید، بروید سراغ کتاب «دیدار با سیمرغ» نوشته دکتر تقی پورنامداریان. البته که کتاب کمی هم تخصصی است.
اگر می‌خواهید یک نسخه تصحیحی نه چندان پیچیده بخوانید، تصحیح‌های دکتر صادق گوهرین و شرح دانشگاهی دکتر کاظم دزفولیان (که در کلاس‌های دانشگاهی‌اش منطق‌الطیر با شرح خودش را برای خواندن پیشنهاد می‌کند) و... گزینه‌های در دسترسی هستند.
اگر می‌خواهید واقعا درباره عطار بخوانید، اگر از آنهایی هستید که در نظرتان مقدمه کتاب‌ها نشان می‌دهد که نویسنده و مصحح چقدر برای اثرش وقت گذاشته (خصوصا آثاری که مقدمه‌اش از خودش بیشتر و طولانی‌تر است)، یکراست بروید سراغ تصحیح‌های دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی که بیش از ۴۰ سال آثار عطار را مطالعه کرده و کوشیده تا بین اصالت و صحت به توازن و تعادلی متناسب برسد.
هرچه می‌خواهید بخرید، بخرید، فقط لطفا از این کتاب‌های دستفروش‌ها و کتاب‌های قاچاق کنار خیابان که بی‌نام و نشان هستند و تخفیف‌های بالای ۴۰ و حتی تا ۷۰ درصد دارند، نخرید. لطفا!
 
حورا نژادصداقت - روزنامه نگار / روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها