مادرانی که میخواهند کالسکه را بهسختی از میان نردهها و میلههایی که فاصله بسیار کمی با هم دارند بگذرانند اما نمیتوانند و دستآخر هم از عابران یاری میطلبند. شاید این تکراریترین تصویر مادرانه در شهر تهران است که مادرانش را به ستوه آورده و صدای اعتراضشان را بلند کرده است.
این روزها و در حالی همهجا حرف از سیاستهای فرزندآوری است که مادران به اتفاق معتقدند از زمانی که مادر شدهاند، سهمشان از شهر و جامعه، کمتر و محدودتر شده است؛ موضوعی که به این دلیل به دل برخی از مکانهای عمومی شهر رفتیم تا از صحت ماجرا باخبر شویم.
اینطور که مشاهدات میدانی ما در شهر تهران نشان میدهد، هرچند تلاشهایی برای این مهم شده اما تهران این روزها خیلی دوستدار مادر و کودک نیست، این واقعیت را پیادهروهای ناهموار و اتاق مادر و کودکهای خاکگرفته در محلهبهمحله تهران فریاد میزند.
هست اما بسته است
کافی است عنوان اتاق مادر و کودک در متروی تهران را در فضایمجازی جستوجو کنید تا با انبوهی از صفحات روبهرو شوید که نام ایستگاههای مترویی که چنین امکانی را دارند، فهرست کردهاند.
بعد از آن هم مصاحبه پشت مصاحبه است که از در نظر گرفتن امکاناترفاهی برای شرایط حال مادران میگوید اما وضعیت واقعی این تعریف و تمجیدها، وقتی خودش را نشان میدهد که پلههای ایستگاه متروی تهرانپارس را که یکی از همین ایستگاههاست به سمت پایین میروید؛ جایی که با فلش بزرگی، مسافر را به سمت اتاق مادر و کودک هدایت میکند.
جهت فلش را میگیریم و به در سفیدرنگی میرسیم که نشان از این اتاق دارد؛ دری که بسته است. احتمال میدهیم برای آسایش مادران و کودکان بستهبودن در اتاق اتفاق عجیبی نباشد اما ماجرا زمانی عجیب میشود که هرچه دستگیره را بالا و پایین میکنیم در باز نمیشود.
از پنجرهای که با پردهای پوشاندهشده بهسختی داخل اتاق را نگاه میکنیم و به دنبال نشانی از رفتوآمد در اتاق مادر و کودک هستیم که فروشنده غرفه عطر ایستگاه، ما را به خودمان میآورد: «خانم دنبال چی هستین؟ نیستن!» و ادامه میدهد این اتاق یک مسوول دارد که آمدن و رفتنش ساعت مشخصی ندارد؛ گاهی هست و گاهی نیست. با تعجب میپرسیم که یعنی هر وقت مسوولش باشد، اتاق باز است و مادران میتوانند از آن استفاده کنند؟ که در کمال تعجب، پاسخش مثبت است. موضوع بیشتر از تاسفبار، خندهدار به نظر میرسد؛ خندهدار اینکه مادرانی که مسافر مترو میشوند، افرادی نیستند که با برنامهریزی به یک مکان تفریحی آمده باشند که ساعات کاری مشخصی دارد؛ بلکه احتمالا در ساعات مختلفی از شبانهروز نیاز به استفاده از وسیلهنقلیهای مانند مترو پیدا کردهاند. ساعتی از روز مثل حالا که ساعت۱۱و۳۰دقیقه شنبه و اتاق بسته است. به همین عجیبی؛ به همین بیمنطقی!
اینجا امن نیست
دمدمهای غروب جمعه است؛ هوا به سمت تاریکی میرود. برف و بارانی نیامده اما هوا سوز دارد؛ سوز سرمایی که البته باعث نشده پدر و مادرهای جوان بتوانند بچههایشان را راضی کنند تا در این هوا دور پارک رفتن عصرجمعه را خط بکشند.
در همان دقایق صدای خنده بچهها لابهلای صدای گاز موتورهای چند پسر جوان که بهنظر میرسد حدودا ۲۰ساله باشند گم میشود؛ اتفاقی که باعث میشود بچهها خودشان را عقب بکشند و برای چند ثانیه حواسشان از بازیشان پرت شود: «آخه مگه زمین بازی، جای ویراژ دادنه؟» این را مادر یکی از بچهها میگوید که این پارک نزدیکترین پارک به محل زندگیشان است؛ آنقدر که انگار رفتوآمد جوانهای موتورسوار برایش موضوع جدید و عجیبی نیست اما با این حال هنوز نتوانسته آن را هضم کند: «حتی یک روز هم با خیال راحت نمیتونم پسرم را بیارم پارک بازی و بدو بدو کنه؛ چون همیشه چندتا جوون هستن که با موتور میان تو پارک و آدم مدام از اینکه با بچه برخورد کنن، میترسه؛ کاش قانونی وجود داشت که از حضور موتور در پارکهای محلی جلوگیری میکرد.» این را میگوید و سراغ پسرش میرود تا آن را به گوشه پارک هدایت کند؛ شاید با این کار تماس کمتری با موتورسوارها داشته باشد که به هیچ صراطی مستقیم نیستند.
بچه داری با مانع
زن جوان دستش به کالسکه بود و نگاهش به اطراف که عابری پیدا شود و سر کالسکهای را که نوزادش در آن نشسته بگیرد؛ بهگونهای که بتواند از جوی آبی که پلی برای عبور کالسکه ندارد، بگذرد. به کمکش رفتیم و او و فرزندش را به آن طرف پیادهرو رساندیم اما انگار این قبیل کمکها برایش عادی شده باشد، خودش شروع کرد: «با کالسکه بچه که میام بیرون، گاهی توی پیادهروها زندانی میشم؛ چون یا پل نیست یا اگر هم هست ماشینی جلوی آن پارککرده و راه بسته شده.»
موضوعی که انگار آنقدر برای مادران رایجشده که احتمالا اگر کمی با دقت به خیابانها نگاه کنیم، تعداد مادران زیادی را میبینیم که عبور از طول خیابان با کالسکه را به گذر از پیادهروها ترجیح دادهاند. ماجرا وقتی خطرناک میشود که مادران کالسکه به دست، گذر از عرض خیابان را هم به عبور از پل عابرپیاده ترجیح میدهند؛ البته یکی از همین مادران که دقیقا از زیر پل عابر میگذرد، داستان را طور دیگری تعریف میکند: «ترجیح نمیدم که! مجبورم؛ چطوری با کالسکه این همه پله رو برم بالا؟»
تاسفآور است که بدیهیترین نیاز یک مادر و کودک، یعنی تردد در شهر با چنین مشقتی همراه میشود؛ باقی نیازها که جای خود دارد: «فکرش را بکنید! عبور از یک مسیر ۸دقیقهای با کالسکه، آنقدر بالا و پایین دارد که شاید چیزی حدود ۲۰دقیقه تا نیمساعت طول بکشد.» از ما خداحافظی میکند تا احتمالا خودش را برای مانع بعدی آماده کند.
دلخوشیهای کوچک این شهر
اما در بین همه بیمهریها به رفاه مادران و کودکانشان، اتاق مادر و کودک ایستگاه مترو امامخمینی(ره) تهران دلمان را به اینکه تهران هم میتواند شهر دوستدار مادر و کودک باشد، خوش میکند؛ این را زمانی فهمیدیم که دنباله راه مادر جوانی در ایستگاه را گرفتیم. مادری که با یک دستش کولهپشتی خودش و ساک نوزادش را حمل میکرد و با دست دیگر فرزندش را بغل کرده بود که گریههای بیامانش برای لحظاتی قطع شد؛ آنهم وقتی که خودش را به اتاقی که سردرش عنوان مادر و کودک خورده بود، رساند.
برخلاف ایستگاه قبلی در اتاق در این ایستگاه باز بود؛ موضوعی که البته برای ما شگفتانگیز و باعث شعف بود اما مثل اینکه برای آن مادر نبود: «این ایستگاه مسیر هر روزه من برای رفتوآمد به محل کارم بوده و هست؛ حالا فرقش این است که بعد از چند ماه که دوباره سر کار برگشتم، فرزندم را به خانه مادرم میبرم و بعد به محل کارم میروم.» میگوید از همان روزها که بچه نداشتم، چشمم به اتاق مادر و کودک این ایستگاه زیاد میخورد؛ اتاق سادهای که فکر نمیکردم در چنین روزهایی مشکلگشا باشد.
اما یکی دیگر از این خوشیها بهطور ویژهتری در پایانهبیهقی تهران هم به چشم میخورد. با اینکه با واکسیناسیون گسترده و همگانی در کشور در روزهای افول کرونا هستیم اما باز هم انگار تیرهای آخر کرونا به ترمینال بیهقی هم خورده که تعداد مسافران ساعت۱۱صبح حاضر در ترمینال به اندازه انگشتان یک دست هم نمیرسد؛ اتفاقی که ما را با اتاق خالی مادر و کودک ترمینال روبهرو کرد؛ همان اتاق معروفی که کارشناسان حوزه کودک معتقدند میتواند الگویی برای ساخت سایر اتاقهای مادر و کودک در شهر باشد. شنیدههایمان حاکی از این بود که اتاق مادر و کودک ترمینال بیهقی تهران با فاصله یکی از بهترین این اتاقها در شهر است؛ شنیدههایی که وقتی به اتاق دنجی که در کنج ترمینال ساخته شده بود رسیدیم، فهمیدیم که به واقعیت نزدیک است. اتاقی با کف سرامیک و دیوارهای طراحیشده که هر کودکی را میتواند به ذوق بیاورد. با اینکه پایانه تقریبا خلوت باعث شده اینجا مادری حضور نداشته باشد اما میشود حدس زد که امکانات موجود در این اتاق میتواند کمکحال مادران زیادی باشد. روشویی برای شستوشوی کودک، تشک تعویض پوشک، خشککن و پردهای که بخش شیردهی را از سایر بخشها جدا میکند و... همه آن امکاناتی است که در نگاهاول به چشم میآید و خیال راحتی به مادران مسافر و فرزندان در آغوششان میدهد.
سازنده؛ دقتکن
در میان این اوضاع آشفته، مجتمعهای تجاری تازهساز شهر تهران اوضاع بهتری دارند؛ مجتمعهایی که مانند قارچ در شهر تهران رشد کرده و سر به آسمان کشیدهاند اما خوبیشان این است که حداقل امکانات رفاهی برای مادری را که بهتازگی صاحب فرزند شده، دارند؛ آنقدر که این مادران وقت تصمیم برای یک گردش در عصر جمعه جرأت انتخاب این مجتمعها را دارند.
مشاهدات میدانی ما نشان میدهد جایگاه تعویض پوشک، یکی از امکانات موردنیاز مادران و نوزادشان است. امکانی که به آنها این امکان و خیال آرام را میدهد که در وقت ضرورت، شرایط برای تعویض پوشک فرزندشان وجود دارد؛ آنهم بدون استرسی که همراه همیشگی تازهمادران است.
این را یکی از مادران شهر در شبکههایاجتماعی منتشر کرده و میگوید: «برای تردد در شهر یک مادر نیاز ضروری به یک حریم خصوصی، بهداشتی و امن برای تعویض پوشک نوزاد شیرخوارهاش دارد؛ امکانی که بهجز در معدود مجتمعهای تجاری و رستورانها در سایر مکانهای عمومی دیده نمیشود و باعث حال بد مادر میشود.»
برای همین است که شاید درنظر گرفتن یک جایگاه برای تعویض پوشک در سرویس بهداشتی مساجد، پارکها، ادارت دولتی و حتی دانشگاهها، بتواند کمی به آرامش خیال مادران جوان، کمک کند؛ آنقدر که با هر بار تصمیم به خروج از خانه با انواع و اقسام فکر و خیالات روبهرو نشوند و خودشان را برای سختترین اتفاقات آماده نکنند.
نرگس خانعلی زاده - جامعه / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: