گفتگو با شهربانو موسوی، درباره احوال این روزهایش

نترسیدن از مرگ ترسناک است

چنین به نظر می‌رسد، آدم‌هایی که از زاویه طنز و شوخی به اطراف خود نگاه می‌کنند، زندگی شادتری دارند. کافی است با آن‌ها هم‌صحبت شوی تا این شادی را درک کنی. آن‌ها بیان شیرینی دارند و دشوارترین شرایط را هم با همان نگاه طنز برایت بازگو می‌کنند و تو یکباره به خودت می‌آیی و می‌بینی داری به اتفاقاتی مانند کرونا و فرونشست زمین می‌خندی. هم آن کسی که ماجرا را طنز تعریف کرده و هم تو که شنونده بوده‌ای، می‌دانید این رویداد‌ها جدی هستند، اما آن طنز و شوخی دلیلی شده تا تو به عنوان شنونده دل به آن صحبت‌ها بدهی و خسته نشوی. آن هم در شرایطی که درباره این موضوعات بسیار گفته می‌شود و هشدار‌های جدی درباره کرونا، خشکسالی، فرونشست زمین و... داده می‌شود.
کد خبر: ۱۳۴۲۹۲۶

به گزارش جام جم آنلاین، شهربانو موسوی یکی از آن‌هایی است که با بیان شیرین و شوخ‌طبعش درباره همه این‌ها می‌گوید و نگران است، ولی وقتی با طنز خاص خودش مثلا درباره فرونشست زمین می‌گوید، من که شنونده صحبت‌های او هستم، می‌خندم و از شنیدن حرف‌هایش خسته نمی‌شوم. او نه کارشناس زمین‌شناسی است و نه اقلیم‌شناس، اما مهارت بیان دارد که به آن می‌گویند شیرین صحبت کردن. خصلتی که هر کسی داشته باشد در هر موقعیت شغلی و اجتماعی حتما موفق می‌شود. موسوی، طنز ویژه‌ای هم دارد که وقتی با ته‌لهجه شیرازیش قاطی می‌شود، محصولش معجون شنیدنی می‌شود.

چنان خشکسالی شد...

این‌که موسوی نگران فرونشست زمین‌های ایران است، نکته جالبی است، شاید اگر همین میزان نگرانی را مسوولان کشور داشتند الان فرو رفتن شهر‌ها و روستا تهدید جدی نبود. این بازیگر از زاویه خودش به موضوع نگاه می‌کند و وقتی از او می‌پرسم، چه خبر؟ می‌گوید: خبر از این مهم‌تر که زمین دهان باز کرده و قرار است ما را ببلعد. قدیم‌ها وقتی می‌خواستند کسی را نفرین کنند، می‌گفتند خدا کند زمین دهان باز کند و تو را ببلعد یا وقتی یکی خیلی خجالت می‌کشید، می‌گفت: دوست داشتم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد، یعنی الان ما چه کردیم که زمین دهان باز کرده؟‌

می‌گویم: فرونشست زمین و دهان باز کردنش به دلیل خشکسالی و استفاده بیش از حد از آب‌های زیرزمینی است. می‌گوید: این دلایل علمی یک طرف ماجراست. به نظرم ما آدم‌ها هم کاری کرده‌ایم که خدا این بلا‌ها را نازل می‌کند، مگر می‌شود زمین دهان باز کند و خیلی هم جدی باشد و همه را تهدید کند.‌

می‌گویم: خانم موسوی! قشنگ معلوم است ترسیده‌اید. می‌گوید: نه! نترسیدم، بیشتر تعجب کرده‌ام. یادم هست زمانی که مدرسه می‌رفتیم یک شعری از سعدی در کتاب فارسی بود: چنان قحطسالی شد اندر دمشق / که یاران فراموش کردند عشق به نظرم ما مدت‌هاست دیگر حالمان خوب نیست. گرانی بیداد می‌کند و مردم توان خرید ندارند. آدم دلش می‌گیرد، یعنی چه که خانواده‌ای نتوانند گوشت بخرند یا لبنیات یا برنج.

دل خوش سیری چند

قدیم‌تر‌ها وقتی ما بچه بودیم هم شرایط اقتصادی چندان تعریفی نداشت، اما راستش را بخواهید دلمان خوش بود و کمبود‌ها کمتر اذیتمان می‌کرد. الان بیشتر از گذشته داریم، پولدارتریم و امکانات بیشتری داریم، اما دلمان خوش نیست. همین باعث شده انگیزه نداشته باشیم. آدم‌ها به تنهایی تا جایی می‌توانند روحیه خود را شاد کنند و انگیزه بالایی داشته باشند، اما شرایط جامعه بی‌تاثیر نیست. منی که امورات زندگی‌ام می‌گذرد وقتی می‌بینم بچه‌ای یا مردی تا کمر در سطل زباله خم شده، غصه‌ام می‌گیرد، مگر می‌توان نسبت به اتفاقات جامعه و مردم بی‌تفاوت بود. این که مردم از مرگ نمی‌ترسند اصلا خوب نیست. یادم هست قبل‌تر‌ها وقتی یک پیرمرد سن بالا فوت می‌کرد همه می‌رفتند مراسم عزاداریش و می‌گفتند حیف شد که مرد!

الان جوان‌ها می‌میرند و انگار نه انگار. این که مرگ عادی شده، ترسناک است. همه این‌ها باعث شده شادی اجتماعی کم شود و وقتی اجتماع غمگین باشد تو هر چقدر روحیه طنز داشته باشی و مسائل را آسان بگیری باز هم دلت مرده است. الان یک جوک را هر چقدر هم بامزه تعریف کنی، مردم به‌سختی می‌خندند. نخندیدن مردم اصلا خوب نیست.

مادران امروز، مادران دیروز

موسوی می‌گوید: من در خانواده پرجمعیتی متولد و بزرگ شدم. هفت تا بچه بودیم، سه پسر و چهار دختر و من یکی به آخر بودم. راستش را بخواهید اصلا مادر و پدرمان متوجه نشدند که ما چگونه بزرگ شدیم. مدرسه رفتیم و درس خواندیم و گاهی آن‌ها اصلا نمی‌دانستند کلاس چندم هستیم. الان مادری را می‌بینی که فقط یک بچه دارد، اما می‌گوید استرس دارم. می‌پرسم چرا؟ می‌گوید: بچه‌ام، فردا بچه‌ام امتحان املا دارد و من باید در خانه با او تمرین کنم و دیکته بگویم تا در امتحان نمره خوبی بگیرد. والدین ما نمی‌دانستند امتحان چی هست و فصل امتحانات کی هست؟ الان مادر‌ها هم پا به پای بچه‌ها درس می‌خوانند و استرس امتحان دارند.

ما بچه که بودیم به مادرمان نگاه می‌کردیم و یاد می‌گرفتیم او چگونه مسائل را مدیریت می‌کند. الان مادر‌ها پر از استرس هستند و مسلما این اضطراب را به بچه‌ها هم منتقل می‌کنند. به نظرم مادر خیلی مهم است، چون بچه‌ها به او نگاه می‌کنند و همه چیز را یاد می‌گیرند، اما مدرسه و جامعه هم در آموزش بچه‌ها خیلی اهمیت دارد و نمی‌توان همه چیز را به مادر نسبت داد و همه چیز را از او خواست.

زندگی سلام

نترسیدن از مرگ ترسناک استموسوی بعد از سریال حکایت‌های کمال، کار دیگری را قبول نکرده است. می‌گوید: کرونا شروع شد و من ترجیح دادم پروتکل‌ها را رعایت کنم تا از این بلا جان سالم به در ببرم. کرونا، اما مرا خیلی دوست دارد. شایع که شد، تلفن کردن تهیه‌کننده‌ها و کارگردانان هم به من شروع شد و پیشنهاد نقش. آن هم نه برای کار در تهران. برای کار‌هایی دعوت می‌شدم که روی کمربند کرونا آن‌ها را فیلمبرداری می‌کردند. راستش را بخواهید سلامتم برایم مهم است و به کرونا گفتم: کور خوانده‌ای که تصور کنی می‌توانی مرا با خودت ببری! الان هم منتظرم کرونا فروکش کند و برود تا دوباره بروم سرکار. از مرگ نمی‌ترسم، اما مرگ‌های کرونایی خیلی سخت است. عکس‌ها و خبر‌های فوتی‌های کرونایی را پیگیری می‌کردم. روی جنازه‌ها آهک می‌ریختند، آخر حیف نیست آن صورت‌های زیبا که با آهک پوشانده شوند. روزگار سختی را سپری کردیم و می‌کنیم. من همه پروتکل‌ها را رعایت می‌کنم. از مرگ نمی‌ترسم، اما مردن با کرونا انصاف نیست. هر روز صبح که نماز می‌خوانم به خدا می‌گویم ممنون که اجازه دادی یک روز دیگر بنده‌ات باشم. همه تلاشم را می‌کنم تا از این فرصت استفاده کرده و بنده مقبولی برایت باشم. من عاشق نماز خواندنم. وقتی هنوز در خانه پدرم بودم، برای نماز صبح که بیدار می‌شدم یک دفتر و خودکار کنار سجاده‌ام می‌گذاشتم و هر صبح ۲۰رکعت نماز می‌خواندم و در دفتر می‌نوشتم. می‌پرسیدند چرا اینقدر نماز می‌خوانی؟ در جواب می‌گفتم: ذخیره می‌کنم برای روز‌هایی که نمی‌توانم نماز بخوانم. امیدوارم آنقدر عمر کنم که کرونا برود و توفیق این را پیدا کنم که یک‌بار دیگر بروم حج. من عاشق مدینه هستم. این شهر عجیب خاک خداجویی دارد. پنجره اتاق را که باز می‌کنی بوی پیامبر را احساس می‌کنی و دوست داری مدام نماز بخوانی. من خوشبینم، کرونا تمام می‌شود و ما دوباره می‌گوییم: زندگی سلام، سینما سلام!
 
 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها