سخت است نوشتن از کسی که دستش هم بوی چرم و فولاد قبضه شمشیر دارد بهوقت رزم و هم عطر نازکای پرِ طاووس و رایحه گنگ مرکب بهوقت نوشتن.
نوشتن از کسی که حین رفو کردن نعلینهایش حواسش بود که خورشید چندسال نوری آن طرفتر از خانه محقرش یکگرم بیشتر و کمتر پلاسما نسوزاند و دمای زمین یک سانتیگراد بالا و پایین نشود. حالا تو هی قلم بچرخانی و بهاندازه حافظه همه ابررایانهها حرف بزنی که او فلان بود و فلان. او را بهقدر ذهن خودت شناختهای بهقدر و اندازهای که هست. بارها گفته بود بپرسید از من قبل از آنکه از دستم بدهید و دریغا میان اینهمه سؤال بزرگ از تارهای موی ریششانپرسیدند و تعداد دانههای خرمای نخلهایشان. تنها بود، درست مثل خدایش. تنها بود درست مثل وقتیکه در کعبه به دنیا آمد. عمیق بودن گاهی کار دست آدم میدهد.
من میگویم هزار بار خودش را تقلیل داده بود تا بفهمیمش. به آب همه اقیانوسها رقیقشده بود تا شیرینی شهد وجودش گلو نزند و دریغ که هرچه تلاش کرد ما را به آسمان ببرد، نشد. یعنی میشد اهریمن جهل و بدخواهی نگذاشت. همانهایی که روز غدیر گوش فلک را با «بخٍ بخٍ»هایشان و انتصاب شایسته جنابعالی و این حرفها از دهنشان نمیافتاد زدند زیر میز و گفتند کی؟ کجا ما که ندیدیم و شد همانکه شنیدیم و تاریخ میگوید، میتوانست بگوید دیگر تکلیفی ندارم.
میتوانست خرد جمعی و دموکراسی و اجماع را بهانه کند و بکشد کنار. میتوانست بقیه عمرش را باغ و املاک و مستغلاتش را آباد کند و بگذارد برای آقازادههایش، میتوانست و نکرد.۲۵ سال استخوان در گلویش بود. ۲۵ سال خانهنشین بود و یتیمداری میکرد. فاطمهاش همه وجودش، همه دلخوشیاش را گرفتند. اهریمن جهل و عناد کار خودش را کرد. به هزار درهم تیغ خرید و به هزار درهم زهرآلود کرد و در محراب قصد جانش کرد. قرار بود سه ترور آن شب اتفاق بیفتد و حیف بود که عظمت آن شب تقسیمبر سه شود و درست در ۱۹ ماه رمضان بود که به اولینهای علی یک اولین دیگر اضافه شد.
اولین ترور یک شخصیت سیاسی ــ مذهبی. اولین ترور یک قدیس. یک نجیبزاده در عبادتگاه، دنیا را از علی خالی کردند. علی از علی بودنش چیزی کم نشد. ما بی علی شدیم و این رنج تا قیامت برگُرده زمین چرک خواهد کرد. شخصیتش را و همین ابعاد معمولی زمینیاش را ورق بزن و شک نکن عاشقش میشوی. فرقی ندارد یک ژنرال نظامی باشی در شب عملیات یا یک ورزشکار المپیکی در شب مسابقه. فرقی ندارد روزنامهنگار باشی و درمانده از نگارش گزارشت یا رئیس جمهورباشی در اولین شب بعد از رأی آوردنت. تفاوتی ندارد نویسنده باشی یا کشاورز. قاضی باشی یا فعال رسانهای. با هر عینکی به او نگاه کنی، دلت را میبرد و شیفتهاش میشوی. اگر بود کلمات قصارش قشنگترین و جذابترین توییتهای جهان بود و رزمآوری و پهلوانیاش پر بازدیدترین ویدئوهای یوتیوب.
اگر بود دکترین نظامیاش تدریس میشد و بالاترین دانشگاههای جهان التماسش میکردند که عضو هیأت علمیشان باشد. اگر بود بزرگترین یتیمخانه جهان را مدیریت میکرد و در راهروی دادگاههای جهان آدم که هیچ پرنده هم پر نمیزد. علی را میگویم، بزرگترین نجیبزاده جهان... فرقی ندارد اهل کجایی و چه شغلی داری. بعد از تمام شدن این ویدئو این کلمه سهحرفی را گوگل کن و از نتیجه جستوجویت لذت ببر. علی چشمبهراه توست.
حامد عسکری شاعر و نویسنده / روزنامه جام جم