قصههای خوب برای بچههای خوب. این مرد کسی نیست جز مهدی آذریزدی و به همین دلیل روز گذشته در تقویم کشورمان به نام روز ادبیات کودک و نوجوان نامگذاری شده است. اهمیت و ارزش این حوزه خطیر از ادبیات ما بر کسی پوشیده نیست. کودکان از مهمترین اقشاری هستند که جامعه هدف ادبیات محسوب میشوند. از قدیم در تاریخ کهن فارسی، مادران فرزندانشان را با قصه به خواب میسپردند و همین یک نمونه کافی است که اهمیت قصه، داستان و در یک کلام ادبیات را در این حیطه بدانیم. کارشناسان و فعالان حوزه کتاب کودک و نوجوان، از بهترین گزینهها برای بیان دغدغهها و شرایط امروزین این حوزه مهماند. از این رو در روز ادبیات کودک و نوجوان به سراغ لیلا کفاشزاده رفتیم تا از شرایط کلی حاکم بر فضای ادبیات کودک و نوجوان بگوید. کفاشزاده، مسؤول دفتر کودک و نوجوان پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری و همچنین عضو شورای کتاب کودک است.
به عنوان یک کارشناس و فعال در حوزه کودک، فضای ادبیات کودک و نوجوان و کیفیت کتابهای تالیفی نویسندگان داخلی را چگونه ارزیابی میکنید؟
باید بگویم نه به گفته من، بلکه به گفته بسیاری از دستاندرکاران حوزه کودک وضعیت خوبی ندارد. نه به این دلیل که ما نویسندگان خوبی نداریم بلکه برعکس، نویسندگان بسیار خوب و توانمندی در این عرصه داریم و از دیرباز ادبیات کودک در ایران حتی در جهان مطرح بوده و بسیار زودتر از خیلی از کشورها شروع به بنیانگذاری نهادهایی در این خصوص میکند؛ مثل کانون پرورش فکری و شورای کتاب کودک که نشان میدهد تولید ادبیات کودک امر بسیار مهمی برای مردم ایران بوده است.
پس مشکل دقیقا کجاست؟
بد بودن وضعیت کتاب کودک به دلایل مختلفی مربوط میشود. ما در کشور ناشران دولتی و خصوصی داریم و بخش زیادی از حجم استفاده از کاغذ و کتاب صرف کنکور و کتابهای آن میشود که امروزه همه ما منتقد آن هستیم. اما این وسط از سهم یک نویسنده تالیفی که شغلی به نام نویسندگی را انتخاب میکند، چه میماند؟ این روزها ناشران به ویژه ناشران دولتی به سراغ چاپ کتابهایی میروند که فروش بروند و دارای مخاطب بیشتری باشند و آنها الزاما حامی کار تالیف نیستند. در این میان، تعداد محدودی ناشر خصوصی وجود دارند که حق کپیرایت را رعایت میکنند و ترجمههای خوب از کتابهای خوب را منتشر میکنند اما یکسری ناشر دیگر وقتی میبینند این کتابها بازار خوبی دارند بدون رعایت حق کپیرایت با ایجاد اندک تغییر در کتاب، آن را در نشر خودشان به چاپ میرسانند و به این شکل هیچ دلگرمی مادی و معنوی برای ناشر و مترجم باقی نمیماند. وضعیت برای یک نویسنده تالیفی نیز به همین شکل است. آیا یک نویسنده کتاب میتواند نویسندگی را به عنوان شغل اصلی خود قرار دهد؟ آیا بابت آن دستمزدی دریافت میکند یا توسط ارگانی حمایت میشود؟ قطعا نه. پس همه این عوامل از گرانی کاغذ گرفته تا بیتوجهی به ناشران و از عدم شناختی که ممکن است مردم داشته باشند باعث میشود کتابهای تالیفی در یک مهجوریتی باقیبمانند.
مشکل دیگری که در خصوص کتابهای تالیفی وجود دارد این است که نهادهای خصوصیای وجود دارد که متولی امر کتابهای کودک است اما به نظر میرسد مدیریت یکپارچهای وجود ندارد. به طور مثال اگر این دوسال را در نظر نگیریم کتابخانههای مدارس یکی از مهمترین فضاهایی هستند که ما میتوانیم کتابخوانی را برای کودکان ترویج کنیم. اما عمدتا کتابخانههای مدارس به یک فضای بیروح و بیاستفاده تبدیل میشود و کتابداری که بتواند کتابهای خوبی برای کودکان تهیه کند و بخواند در مدارس نیست.
کتابهای بسیار خوبی در خصوص آواورزی و الفباآموزی توسط نویسندگان خوب و با تصاویر ایرانی و مطابق با فرهنگ ایرانی تالیف میشود اما مافیای کتابهای کمک آموزشی اجازه بروز و ظهور به آنها را نمیدهند و این نویسندگان نیز توسط ارگانی حمایت نمیشوند.
از طرفی، کتابهای کودک باید کتابهای مصور و رنگیای باشند و همین موضوع هزینه کتابها را بالا میبرد و سهم خرید کتاب را برای خانوادهها کم میکند و تعداد کمتری از خانوادهها میتوانند برای این موضوع بودجه کنار بگذارند. برای همین به نظر میرسد مدیریت یکپارچهای در این امر وجود ندارد و به نظر من مدیران کشور باید سهم زیادی از بودجه کشور را صرف کودکان بکنند، زیرا کودکان کشور آیندهداران کشور محسوب میشوند و اگر ما برای ایجاد سواد اجتماعی و نه سواد الفبا و ریاضی تلاش نکنیم در آینده با یک جامعه بیسواد، بیمار و کم خرد رو به رو خواهیم بود. نباید اینطور به نظر برسد که حوزه نشر، یک حوزه درجه چند است؛ بلکه حوزه نشر و کتاب، اندیشه یک جامعه است و باید در اولویت قرار بگیرد و حمایت و مدیریت شود.
کیفیت کتابهای کودک در حیطه داستانهای کهن ایرانی چطور است و آیا به نظر شما کودکان از این کتابها استقبال میکنند؟
اگر ما بخواهیم تاریخ تالیف کتاب کودک را بررسی کنیم، اولین کتابها در خصوص بازنویسی همین ادبیات کهن در شصت هفتاد سال پیش بوده است و در آن زمان کسی برای کودکان کتابی جز بازنویسی ادبیات کهن ننوشته است اما برای کودک امروز جذابیت کتابی مثل کلیله و دمنه متفاوت است. این فقط مربوط به ایران نیست و در همهجای دنیا میتوان شاهد این تفاوت سلیقه بود. کودکان امروز در بمباران تصویرهای سهبعدی و انیمیشن و بازیهای رایانهای قرار دارند و اگر متون کهن با شیوه ۷۰ سال پیش به کودک ارائه شود، قطعا جذابیتی نخواهد داشت. این کتابها در زمان خودشان کار بسیار بزرگی بودهاند اما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم امروز هم جذابیت داشته باشند.
در بسیاری از کشورهای جهان، روی افسانههای کهنشان به بهترین شکل کار میکنند و وسایل اتاق کودکان یا تصاویر از این شخصیتهای کهن تولید و عرضه میشوند. برای تولید یک کتاب و داستان امروزی و بازنویسی قصههای کهن باید ببینیم کودک امروزی چه میخواهد و مخاطبشناسی کنیم و بر اساس نگاه مخاطب امروزی کتاب بنویسیم یا داستانهای کهن را بازنویسی کنیم.
نویسندگانی داریم که علاقهمند به بازنویسی داستانهای کهن هستند.
بله. در سالهای اخیر نویسندگان بیشتری به بازنویسی کتابهای کهن رو آوردهاند اما در این کار تنها هستند و دیگر بخشها از تولید انیمیشن و وسایل و لوازم تحریر کودک طی یک برنامه به حمایت و ترویج اسطورهها نمیپردازند. بنابراین ادبیات کهن بهتنهایی نمیتواند نظر کودکان را جلب کند، بلکه به همکاری دیگر بخشها نیز نیاز است اما ما امروزه نویسندگان خوبی در زمینه بازنویسی داستانهای کهن داریم.
در زمینه هنرهای نمایشی چطور؟ اقداماتی که در این حوزه صورت گرفته قابل اعتناست؟
ما همیشه پیشینه خوبی در این عرصه داریم اما اینکه چرا متجلی نمیشود، عوامل مختلفی دارد. ما ۱۰۰سال پیش جبار باغچهبان را داریم که برای اولین بار نمایشنامه کودک مینویسد و در مرند اجرا میکند و این اتفاق حتی در جهان بسیار اتفاق بزرگی است. ولی ادامه نمییابد. چرا هیچ نمایشنامهای در کتابهای درسی کودکان چاپ نمیشود؟ قدیمها گروههای تئاتر مدارس حتی در مدارس دولتی به اجرای نمایش میپرداختند. اگر نمایشنامهها در همه مقاطع به چاپ برسد و به عنوان فعالیت جمعی دانش آموزان اجرا بشود انگار ما ۱۰۰سال به جلو رفتهایم و خیلی راحت میشود با ورود نمایشنامه به کتابهای درسی آن را برای کودکان نهادینه کنیم؛ البته این اتفاق نباید به صورت خشک و بدون تصاویر جذاب برای کودکان باشد. متاسفانه بسیاری از این هنرها تحت تاثیر دروس دیگر و کتابهای کمک آموزشی و مافیای کنکور حذف میشوند.
یعنی مورد امیدوار کنندهای در این باره وجود ندارد؟
همیشه موارد خوبی هست اما هیچکدام خالی از مساله نیستند. مثلا باغ کتاب به یک پاتوق خوب برای کودکان علاقهمند به کتابخوانی بدل شد. اما آیا واقعا باید به جای دختر ماه پیشانی مجسمه گروهبان گارسیا و لوک خوش شانس در این مکان قرار بگیرد؟ البته چند اثر ایرانی هم در این پاتوق ساخته شده است اما دستاندرکاران طراحی این محیط میتوانستند با بودجههای کلانی که در اختیار داشتند، انتخابهای بهتری داشته باشند و از آثار تالیفی و داستانهای کهن حمایت کنند، نه از شخصیتهای غیربومی. اصلا چرا از دل ادبیات کودک و نوجوان یا از نویسندهها و شخصیتهای بزرگ این عرضه مجسمههای شهری نمیبینیم؟ در حالی که تمام این نشانههای کوچک میتوانند خانوادهها و بچهها را به مطالعه بیشتر سوق بدهند.
زینب ملایی - کارشناس کوک / روزنامه جام جم