به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، این مناسبتها حتی میتواند بیشتر هم شود، چون حالا دیگر همه میدانند پشت هر مرد موفق یک زن کارآمد ایستادهاست و پشت هر پدری که حالش خیلی خوب است یک دختر دوستداشتنی. اصلا هم ایرادی ندارد اگر بگوییم موفقیت یک جامعه به زنان آن جامعه بستگی دارد و هر چقدر حال زنان خوب باشد و احساس ارزشمندی در آنها بیشتر باشد حال خانواده، مهدکودک، مدرسه و... هم خوب میشود و این میشود که حال اجتماع خوب میشود. پس چه بهتر که یک روز جهانی دختر داشته باشیم و یک روز داخلی که مصادف است با میلاد حضرت معصومه (س). دخترخانمی که در همین نزدیکی ما حرمی دارد که محل امنی است برای این که دمی در آن بنشینی و با او حرف بزنی و رازهای مگویت را برایش بگویی، سبک شوی و راهی شوی و بروی خانه و بدانی که آن خانم محترم همیشه هوایت را دارد، همچنانکه هوای برادرش امام هشتم شیعیان را داشته و راه افتاده از مدینه به ایران آمده تا به دیدار برادر خود برود، اما در میانه راه بیمار شده و درگذشته و در قم به خاک سپرده شدهاست و حالا حرمش محل امنی است برای کمی خلوت کردن با خود و با خانمی که حتما اگر دل به او بدهی، حامیات میشود.
با افشین علا؛ شاعر و داماد خانواده الهیقمشهای همصحبت شدم تا از رابطه او با دخترش لیلی بگوید، از حس و حالش و اینکه چگونه رفاقتی با هم دارند.
خواب لیلی را زیاد میدیدم
این که شاعر باشی و نام دخترت را «لیلی» بگذاری یک اتفاق کاملا عادی است. لیلی، معشوق مجنون بوده و این دو در همه اشعار شاعران کهن ایران که صاحب حکمت و اندیشه بودهاند حضور چشمگیری دارند. واقعیت این است که در دل همه مردان یک لیلی زندگی میکند که با نفسش به آنها حیات میدهد و ذهن یک دختر همیشه در پی مجنونی است که او را دوست بدارد و قدرش بداند. علا درباره نامگذاری دخترش میگوید: نام همسرم ساقی است و جد بزرگوار ایشان حکیم الهیقمشهای برای انتخاب نام او به جناب حافظ تفال زده و نام ساقی برایش درآمده. من هم به رسم ایشان برای انتخاب نام دخترم به حافظ مراجعه کردم و به لیلی رسیدم.
قبل اینکه لیلی به دنیا بیاید خواب او را بسیار میدیدم، میدانستم که به دلیل علاقه زیادم به اولاد دختر، خدا حتما دختری به من خواهد داد که همینطور هم شد. به نظرم خداوند دختران را میآفریند تا ما مردان آنها را دوستداشته باشیم و مورد تحسین قرار دهیم. این لطفی است که خداوند در حق ما میکند.
من و همسرم در خانوادههایی متولد و بزرگ شدهایم که پدر و مادر به ما مهر ورزیدن و احترام به زنان و دختران را آموزش دادهاند. اما همه ما میدانیم هستند دخترانی که در خانوادههایی متولد و بزرگ میشوند که پدر و پسران خانواده آموزش ندیدهاند و بلد نیستند آنها را دوست بدارند و در چنین خانوادههایی دختران بسیار آسیبپذیر میشوند و اگر راه درست به آنها نشان داده نشود شاید در آینده و در بزرگسالی اتفاقات ناخوشایندی برایشان رخ دهد.
چراغ راهی به نام معلم معنوی
مادرم معلم بود و در کنار تدریس قرآن هم درس میداد و معلم معنوی دختران و زنان زیادی بود. برای همین من از نزدیک دیدم که مادرم با آن مهر و دانش وسیعش چگونه پر و بال دختران و زنانی که در خانواده به اندازه کافی مهر دریافت نمیکردند را میگرفت و با راهنمایی آنها به سمت قرآن، حکمت و اشعار شاعران کهن ایران به آنان میآموخت که خود را دوست داشته باشند و اجازه ندهند کمبود محبت پدری یا برادری آنها را به سمت ناهنجاریها پیش ببرد.
اگر پدر بلد نبوده آنها را دوست داشتهباشد، آنها خود را دوست بدارند و برای خود احترام قائل شوند. همه این تجربیات سبب شد تا در روزی که بهنام روز دختر نامگذاری شده از دختران و زنان کشورم بخواهم در هر مقطعی از زندگی و در هر چالشی که با آن روبهرو میشوند به قرآن پناه ببرند و اگر کمبودی در زندگی و در ذهن و قلب خود احساس میکنند با انتخاب یک معلم معنوی که چراغ راه آنها میشود، این کمبودها را ترمیم کنند و راه خوب، سالم و شفافی برای زندگی انتخاب کنند تا به مقصدنهایی و درست برسند.
دخترم جای خالی مادرم را پر کرد
به علا میگویم، جایی خواندم اگر میخواهید از نظر دوست خاطرتان جمع باشد و بدانید هیچوقت بیرفیق نمیمانید، با دخترتان از همان بچگی رفاقت کنید و مطمئن باشید هرگز رهایتان نمیکند. شما چگونه با لیلی رفاقت را آغاز کردید؟ میگوید: راستش را بخواهید قبل از این که من با او رفاقت را شروع کنم او بود که پا پیش گذاشت و چنان سنگتمام گذاشت که باورم شد بهترین رفیق همه ایامم را پیدا کردهام. مادرم فوت کردهبود و من ویران شدهبودم و نمیدانستم چگونه با نبودن او کنار بیایم و احساس میکردم حزن از دست دادن او، مرا نابود خواهدکرد.
بعد از مراسم سوگواری که به خانه برگشتیم، لیلی ۹ ساله مرا محکم در آغوش گرفت و گفت: باید خودت را جمعوجور کنی. من به تو قول میدهم از همین الان مادرت هستم و میتوانی روی من حساب کنی. این جمله نه از روی دلسوزی و هیجان بود و نه تعارف.
لیلی این کلمات را چنان محکم و با اراده بیان کرد که باورم شد او میتواند تا زنده هستم جای مادرم را بگیرد.
من از لیلی ۹ ساله رفاقت، دلجویی، مهربانی و همه خصایص اخلاقی را یاد گرفتم. این رفتار دخترم را مدیون همسرم هستم. او بود که با رفتار و اخلاق نیکو و خردمندانهاش، لیلی را چنین مهربان و با تدبیر تربیت کرد و من بابت داشتن هر دوی آنها خدا را شاکرم.
شعر علا برای دخترش
دخترم هش دار! چون دارد جهان، بسیار گرگ / هست هم در بیشهها هم کوچه و بازار، گرگ
خانه مان امن است، اما بره معصوم من / بارد آن بیرون ز هر سو از در و دیوار، گرگ
دل برای باختن خوب است، اما خوب من! / دل نباز آسان که حتی دیدهام دلدار، گرگای بسا بیداری، اما خفته گرگی در کمین /ای بسا خوابی و بر بالین تو بیدار، گرگ
نیش، چون خوردم فراوان میدهم هشدار: مار! /، چون خطر بسیار دیدم میدهم اخطار: گرگ!
بارها شد خانهام ویرانه، چون شد بارها / در لباس گوسفندان بر سرم آوار، گرگ
گرچه میدانم که بیزاری تو از تکرارها / باز ناچارم که در گوشت کنم تکرار: گرگ!...