جزئیات اعتراف پدر بابک خرمدین به قتل پسرش در جلسه بازپرسی

یک سکانس خونین برای کارگردان جوان + فیلم

11 قرن پس از کشتن بابک خرمدین توسط خلیفه عباسی و مثله کردن او، جسد مثله‌شده کارگردان جوان سینما به نام بابک خرمدین در سطل زباله‌ای در شهرک اکباتان پیدا شد. پدر این کارگردان جوان سناریوی قتل پسرش را نوشت و همراه همسرش اجرا کرد.
کد خبر: ۱۳۱۵۹۵۸
یک سکانس خونین برای کارگردان جوان + فیلم
 
به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام‌جم، ساعت 4 بامداد یکشنبه بیست‌وششم اردیبهشت امسال مردی زباله‌گرد برای یافتن پلاستیک و وسایل بازیافتی سمت سطل زباله‌ای در خیابان نفیسی، فاز سوم شهرک اکباتان تهران رفت. در میان زباله‌ها کیسه‌ای مشکی دید و پس از باز کردن در آن، با بقایای یک جسد روبه‌رو شد.
 
وحشتزده خود را به نگهبان مجتمعی در آن حوالی رساند و ماجرا را به او اطلاع داد. دقایقی بعد با حضور ماموران کلانتری آزادی در محل، تحقیقات جنایی آغاز شد و با خارج کردن کیسه از سطل دو کف دست، دو کتف، سرشانه و دو پاشنه‌پای مردانه پیدا کردند اما سر و بقایای بدن در آن کیسه نبود. بررسی‌ها نشان داد مقتول در مکان دیگری کشته شده و بعد جسد تکه‌تکه‌شده به این سطل زباله انتقال یافته است. 
 
ماموران به بازبینی دوربین‌های مداربسته اطراف محل کشف جسد پرداختند که معلوم شد زن و مردی سالخورده چمدانی را از خودرو بیرون آورده و کیسه‌هایی که بقایای جسد در آن بوده را از داخل چمدان بیرون آورده و در سطل انداختند.در ادامه با بررسی اثر انگشت مقتول، هویت او شناسایی شد: بابک خرمدین، 47ساله، از کارگردانان سینما، قربانی این جنایت هولناک بود.

او با والدین سالخورده‌اش در آپارتمانی در فاز اول شهرک اکباتان تهران زندگی می‌کرد. ماموران شش ساعت بعد از کشف جسد راهی خانه مقتول شده و پدر و مادر او را در حالی که چمدانی در دست داشتند در حال خروج از ساختمان دیدند. آنها بازداشت شده و بقایای جسد در آن دیده شد.


اعتراف هولناک پدر به قتل پسر

یک سکانس خونین برای کارگردان جوان + فیلممتهمان پس از انتقال به پلیس آگاهی تهران در جریان تحقیقات به قتل پسرشان اعتراف کردند.دیروز، دوشنبه، متهمان برای ادامه تحقیقات به شعبه پنجم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شدند. مرد 81ساله که از قتل پسرش پشیمان نبود، به بازپرس جنایی گفت: پسرم فوق‌لیسانس کارگردانی داشت و در یکی از دانشگاه‌های شهر کرج در رشته کارگردانی و فیلمنامه‌نویسی تدریس می‌کرد. من و پسرم از نظر عقاید و طرز رفتار با هم اختلاف و درگیری داشتیم.
 
با شیوع کرونا او در خانه به هنرجویانش آموزش می‌داد که من مخالف این کار بودم. او حتی چند بار مادرش را کتک زد. برای دوری از پسرمان، سه ماه به شمال رفتیم و آنجا زندگی می‌کردیم. وقتی برگشتیم او رفتارش را تغییر نداده بود و همچنان کلاس‌هایش را در خانه برگزار می‌کرد. من راننده تاکسی هستم و دو سیلو و خانه‌ای در مشهد دارم که به بابک گفتم آنها را می‌فروشم و به تو می‌دهم تا با آن خانه‌ای بگیری و در آنها کلاس‌ها را برگزار کنی اما قبول نمی‌کرد. رفتار‌های پسرم باعث شد در یک‌ماه 15کیلو وزن کم کنم که وقتی به پزشک مراجعه کردم، گفت به دلیل استرس است و با این رویه یک‌سال بیشتر زنده نخواهم ماند.
 
وقتی کار به اینجا رسید، تصمیم به قتلش گرفتیم. او حتی یک‌بار مدعی شد با خانمی در خارج از کشور آشنا شده و قرار است این خانم سه‌میلیارد تومان به او بدهد تا زندگی مستقلی داشته باشد اما این ادعا هم به واقعیت نرسید. جمعه‌شب همسرم زرشک‌پلو و مرغ درست کرده بود. هشت قرص خواب داخل آن انداخت اما پسرمان غذا را نخورد. روز بعد با او صحبت کردم و خواستم رفتارش را تغییر دهد. حتی پیشنهاد دادم این خانه را بفروشیم و با سهمش خانه‌ای برای خودش بگیرد که بازهم قبول نکرد. تهد یدش کردم اگر رفتارش را اصلاح نکند، بلایی سر او می‌آورم که گفت کسی نمی‌تواند بلایی سر من بیاورد.

متهم به قتل ادامه داد: بعدازظهر جمعه زرشک‌پلو و مرغ مسموم را از یخچال برداشت و بعد از گرم کردن غذا، آن را خورد. حالش بد شد و با همان وضعیت با من درگیری پیدا کرد که نتوانست خودش را کنترل کند و روی زمین افتاد. با بند پوتین و کتانی پاهایش را بستم که تکان نخورد. با بست‌های پلاستیکی خفه‌اش کردم. بعد با برداشتن چاقو از آشپزخانه دو ضربه به قلب پسرم زدم. تصمیم داشتیم بعد از بردن جسد به بیرون از خانه خودمان را تسلیم کنیم. من و همسرم جسد پسرمان را به حمام بردیم.
یک سکانس خونین برای کارگردان جوان + فیلم
 
ساعت 12 شب بود که با تیشه، اره و چاقو جسد او را مثله کردم. تکه‌های بدن او را در کیسه‌های مشکی گذاشتم و با قراردادن در چمدانی با همسرم از خانه خارج کردم و در صندوق عقب خودرو گذاشتم و بقایای جسدش را در سطل‌های زباله در سه محله در آریاشهر، اکباتان و میدان صنعت تهران انداختیم و به خانه بازگشتیم. کمی از بقایای جسد مانده بود و می‌خواستیم آن را هم بیرون ببریم که پلیس سررسید و بازداشت شدیم.
 
 این در حالی بود که مادر مقتول هم در جریان تحقیقات گفته‌های شوهرش را تایید کرد.
 
تعداد بازدید : 523
 

سکانس‌های یک جنایت

چهره‌اش با عکسی که در کنار پسرش منتشرشده فرق دارد؛ لاغرتر است و لباس زندان به تن دارد. پشیمانی و ناراحتی در چهره‌اش دیده نمی‌شود.  
وقتی دانشگاه تعطیل شد او دختران را به خانه می‌آورد و مادرش را مجبور می‌کرد از آنها پذیرایی کند.
 وقتی به کارهایش اعتراض می‌کردیم به ما حمله می‌کرد و چندبار هم مادرش را کتک زد.

 نمی‌دانم چرا دانشجوهای او فقط دختر بودند و چرا هیچ‌وقت پسری به خانه نمی‌آمد. او با دختران به اتاق می‌رفت و می‌دانستیم با آنها رابطه دارد.
او در مدرسه درسخوان نبود و چندبار می‌خواستند اخراجش کنند و به‌سختی او را به دانشگاه فرستادم.
 تهدیدش کردم از این خانه برود اما می‌گفت، مگر این‌که جنازه‌اش از این خانه برود و من هم جرات ندارم او را بکشم.

 بعد از کشتن او نمی‌دانستم با جسدش چه کنم و تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که آن را تکه‌تکه کنم و در بسته‌های مختلف بگذارم و در مناطق مختلف شهر رها کنم.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها