دومین قتل در اتاق بایگانی رخ دادهبود و منشی 19ساله قربانی این قتل بود. دختر جوان نیز با شلیک گلوله جانش را از دست دادهبود اما هر دو با یک سلاح به قتل نرسیدهبودند. قتل دو نفر با دو سلاح جداگانه احتمال میداد قتلها توسط افراد مختلفی صورت گرفتهباشد و ما با بیش از یک قاتل روبهرو هستیم.
فرضیههایی برای قتلها
تحقیقاتی که در صحنه جنایت انجام دادیم، به جایی نرسید. ما با چند فرضیه مواجهبودیم. جنایات ممکن بود ناموسی، سرقت، کینه و خصومت با مدیرعامل باشد. اما او مردی معقول و به دور از هرگونه حاشیهبود. از طرفی منشی جوان هم نامزد داشت و در بررسیهایمان دریافتیم او هم زندگی آرامی داشته و هیچ مشکلی در زندگی شخصیاش نداشتهاست. حتی احتمال دادیم شاید منشی و مدیرعامل میانسال با هم در ارتباط بودهاند و این ماجرا باعث خصومت شده اما بررسیهای ما این فرضیه را هم رد کرد.
اسامی افرادی که به شرکت رفت و آمد داشتند، داخل دفتری نوشته شدهبود و ما به تحقیق روی این اسامی پرداختیم. در میان اسامی افراد، به نام زن و مردی برخورد کردیم که یک هفته قبل از جنایات دوبار به شرکت آمدهبودند.
سرنخی برای قتلها
خانواده مدیرعامل هویت مرد جوان را شناسایی کردند، او یکی از اقوامشان بود. با کمک خانواده مدیرعامل موفق شدیم نشانی مرد جوان به نام شاهرخ را بهدست آوریم.
شاهرخ و همسرش بعد از جنایات به محل زندگی والدینشان که یکی از شهرستانها بود رفتهبودند و ما با نیابت قضایی راهی شهرستان شدیم.
جنایات برای پول
شاهرخ و همسرش را به تهران منتقل کردیم و مرد جوان در همان تحقیقات اولیه به جنایتها اعتراف کرد و گفت: وضع مالیمان مدتی بود خیلی بد شدهبود. درنهایت تصمیم گرفتم از کوروش که مدیرعامل شرکت بود و وضع مالی خوبی داشت کمک بگیرم. دو بار به شرکتش رفتم و هر بار درخواستم را مطرح کردم اما او هربار وعدهووعید میداد و شرایط سخت زندگی مرا نمیدید. برای همین دفعه سومی که سراغش رفتم، تصمیم گرفتم مسلح بروم و با تهدید او را مجبور کنم به من پول بدهد. با این فکر دو سلاح را که چند ماه قبل از یکی از شهرهای جنوبی خریدهبودم، برداشتم و همراه همسرم به شرکت رفتیم. از بخت بد ما منشی شرکت هنوز نرفتهبود، به همین دلیل سلاح شاهکش را که کوچکتر بود به همسرم، فتانه دادم و به او گفتم: اگر صدای تیراندازی شنیدی، تو هم شلیک کن. او ما را دیدهبود و با زنده ماندن او لو میرفتیم.»
شاهرخ گفت: فتانه سلاح را گرفت و سراغ منشی که در بایگانی بود، رفت. من هم سراغ مدیرعامل شرکت رفتم. سر صحبت را باز کردم و دوباره همان حرفهای قبلی را زدم. وقتی دیدم تصمیم ندارد به من پول بدهد، سلاحم را بیرون کشیدم و شروع به شلیک کردم و فتانه هم با شلیک گلوله منشی را به قتل رساند. بعد از اینکه مطمئن شدیم هر دوی آنها مردهاند، شروع به جستوجو کردیم. تازه آنجا بود فهمیدیم چقدر بیگدار به آب زدهایم، چون پولی در شرکت نبود.
نقشه قتل
حالا نوبت فتانه بود، زنی جوان که متهم به قتل بود. او که دستش را رو شده میدید، گفت: چند ماه قبل که با شاهرخ به یکی از شهرهای جنوبی رفتهبودیم، دو سلاح خریدیم و همانجا تمرین تیراندازی کردیم. هیچ وقت تصور نمیکردم تمرینهای آن روز ما باعث دو جنایت شود. زن جوان گفت: بعد از جنایت، شاهرخ سلاح را داخل چمدانی گذاشت و با وسایل دیگرمان به خانه یکی از دوستانش برد. اما من سلاح خودم را به خانه پدریام آوردم. زمانی که شما برای دستگیری ما اقدام کردید سلاح زیر بالش من بود. شما زمانی که از اتاق خارج شدید، به شاهرخ گفتم: به محض باز کردن در به شما شلیک خواهمکرد. با آنکه خیلی تیراندازی نکردهبودم اما نشانهگیریام خوب بود. منشی را هم با یک گلوله به قتل رساندم. اما فرصتی دست نداد و شما وارد شدید. من به ناچار سلاح را در جیب لباسم پنهان کردم. وقتی دستور دادید مرا به خودرو منتقل کنند به همکارتان گفتم حالم خوب نیست و میخواهم یک سیگار بخرم. او دلش برایم سوخت و اجازه داد به مغازه سوپرمارکت بروم.آنجا بود که سلاح را داخل سطل مغازه انداختم.
سفر برای کشف سلاحها
برای پیدا کردن سلاحها ابتدا سراغ دوست شاهرخ رفتیم. از آنجا که او از ماجرا بیخبر بود، فقط خودمان را معرفی کردیم و چمدان را از او گرفتیم. داخل چمدان همانطور که فتانه گفتهبود سلاح را پیدا کردیم. برای پیدا کردن سلاح دوم دوباره راهی شهرستانی شدیم که متهمان را در آنجا دستگیر کردهبودیم. سراغ سوپرمارکتی رفتیم که فتانه از آنجا خرید کردهبود و صاحب مغازه در این باره به ما گفت: چند روز پیش داخل سطل زباله یک سلاح پیدا کردم، آن را تحویل همکارانتان در پلیس امنیت دادم. بعد از هماهنگی با همکاران پلیس امنیت و گرفتن سلاح، راهی تهران شدیم.
با تکمیل تحقیقات، زوج جوان به بازسازی صحنه دو قتل پرداختند. خانواده مدیرعامل و منشی جوان درخواست قصاص داشتند و پرونده این جنایات پس از تکمیل برای محاکمه به دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد و دو متهم،به قصاص محکوم شدند.