گفت‌وگو با پزشک ایثارگری که برای درمان بیماران مبتلا به کرونا سنگ تمام گذاشته و رکوردهای نفس‌گیری را ثبت کرده‌است

خطر ویروس جهش‌یافته خیلی جدی است

اعضای گروه جهادی حنیفا این روزها در کوره‌های آجرپزی به درس و مشق کودکان کار می‌پردازند

خشت به خشت آموزش

خنده می‌نشیند روی لب‌های پسربچه، زمانی که نام خود را از روی کاغذ می‌خواند. صدای خنده‌اش، در بین خشت و گل‌های تازه قاب زده می‌پیچد، پرواز می‌کند و می‌رود به آسمان.
کد خبر: ۱۳۰۷۷۵۴

پسربچه ۱۰سالش است اما تازه دارد یاد می‌گیرد که چطور بنویسد و بخواند، درست شبیه به ۱۵۰دانش‌آموز دیگری که در محل زندگی‌اش، در کوره‌های آجرپزی قیامدشت، از مدرسه و آموزش جا مانده‌اند.

این روزها اما به مدد حضور گروه جهادی دخترانه حنیفا، آموزش‌شان شروع شده‌است البته درستش این است که گوشی‌هوشمند دست بگیرند و آنلاین به حرف معلم‌هایشان گوش دهند اما محرومیت و کرونا دست به دست هم داده‌اند تا شرایط را برای آنها سخت‌تر از گذشته کنند.

بسیاری از این کودکان حتی سند هویتی هم ندارند. به همین دلیل است که از اینجا رانده و از آنجا مانده دست سرنوشت پرت‌شان کرده‌است درون گود عمیق و فراموش شده کوره‌های آجرپزی. با اعضای گروه جهادی حنیفا که پیش از این هم سراغ آنها رفته بودیم دوباره همراه شدیم تا از جدیدترین برنامه‌شان که آموزش کودکان کار است بیشتر بدانیم.

از خیابان اصلی که به خیابان فرعی می‌پیچیم، فضا رنگ می‌بازد و خاکی می‌شود. تا چشم کار می‌کند رنگ قهوه‌ای و کرمی ریخته‌اند در این فضا. تپه‌های خاک، گودهای عمیق و بنای کوره‌های بلند و سر به فلک کشیده، همرنگ نشسته‌اند در قاب چشم‌ها. اینجا کوره آجرپزی قیامدشت است. تا برسیم به پایین گود، خودمان هم رنگ عوض می‌کنیم و خاکی می‌شویم. حالا همه یکرنگ شده‌ایم.

صدای جیغ بلند باد، خودش را می‌رساند به گوش‌ها، بعد اما باد آرام می‌گیرد و طنین صدای یکنواخت بچگانه می‌خواند: «بابا آب داد... بابا نان داد..» صدا بعد اوج می‌گیرد و صداهای نوجوانانه‌ای با هم می‌خوانند: «هر سانتی‌متر مربع، یک سی‌سی است، جرم یک سی‌سی آب تقریبا یک گرم است.»

اینجا مدرسه کوره‌های آجرپزی است. مدرسه‌ای که در هوای آزاد و در سرما برای کودکانی که در کوره‌های آجرپزی زندگی می‌کنند برگزار می‌شود.

کتابی برای همه

صدای کلاس بچه‌ها از پشت دیوار کاهگلی می‌آید. از دری که وجود ندارد، می‌گذریم تا می‌رسیم به حیاط کوچک و مستطیل شکل. صدای یکنواخت حالا واضح‌تر شنیده می‌شود. رد صدا می‌رسد به چند بچه که نشسته‌اند روی موکت‌های کهنه. چند تکه موکت را انداخته‌اند روی زمین و بچه‌ها نشسته‌اند روی آنها.
حدود ۵۰ کودک و نوجوان جمع شده‌اند دور هم؛ بچه‌ها سرشان گرم مربی‌شان است.

همه‌شان سرشان را انداخته‌اند پایین و با دقت گوش می‌دهند. نزدیک که می‌شویم، سرها کنار می‌رود. زهرا یکی از معلم‌هاست، او به ما می‌گوید: «ما فقط توانسته‌ایم یک یا دو کتاب برای هر پایه تهیه کنیم، به خاطر همین، بچه‌ها مجبورند از روی یک کتاب درس بخوانند.» این اما تنها مشکل نیست، بچه‌ها حتی قلم و کاغذ هم کم دارند. روی تکه‌های کاغذی که بین دانش‌آموزان تقسیم شده‌است، با مدادهای قرضی، آرام و با‌احتیاط‌می‌نویسند.

آموزش به کودکان فراموش شده

داستان آموزش به بچه‌های کوره‌آجرپزی قیامدشت از حدود دو سال پیش شروع شد؛ از زمانی که ویروس کرونا را کسی نمی‌شناخت اما رنگ محرومیت از آموزش در اتاق‌های خالی و خراب کوره‌ها به‌چشم می‌آمد. آن زمان بسیاری از بچه‌ها نمی‌توانستند که اسم‌شان را بنویسند اما با چشم‌های بسته هم، با دست‌های کوچک‌شان خشت می‌زدند و به‌عنوان کمک‌خرج خانواده، آجر روی آجر می‌گذاشتند. بعد اما چند خانم جوان، راه کوره‌های آجرپزی را از بیراهه پیدا کردند و آمدند بین اهالی کوره‌ها بین ۴۰۰ خانواده‌ای که همه مردم شهر، فراموش‌شان کرده بودند؛ گروه جهادی که البته نه در این کوره آجرپزی که سال‌هاست در کوره‌های آجرپزی حاشیه تهران حاضر می‌شوند و به بچه‌ها آموزش می‌دهند؛ اسم‌شان آشناست، گروه جهادی دخترانه حنیفا. جامعه هدف آنها هم کودکان کار در کوره‌های آجرپزی است. گروه که از مدرسه رفتن بچه‌ها گفتند، همه پدر و مادرها خوشحال شدند. نسترن دانه کار، مسؤول گروه‌جهادی حنیفا به ما می‌گوید: «پدران و مادران بچه‌ها دوست دارند بچه‌هایشان آموزش ببینند و مثل خودشان کارگر نباشند. آنها دوست دارند بچه‌هایشان آینده‌بهتری داشته‌باشند.» بسیاری از بچه‌ها اما تا قبل از این، آموزش ندیده‌بودند و حتی نمی‌دانستند چطور باید مداد در دست بگیرند. حالا اما با وجود کرونا، در شرایطی که بسیاری از دانش‌آموزان، از راه دور آموزش می‌بینند، آنها از فرصت شیوع ویروس کرونا استفاده کرده‌اند و برای یادگیری بهتر بچه‌ها حضوری به کوره‌ها سر می‌زنند.

مدرسه کودکان اتباع افغانستان

دخترک آرام نشسته‌است روی زمین و با دقت نگاه می‌کند به دهان مربی‌اش. معلم صداها را می‌کشد: «آآآآآآب...» دخترک لب‌هایش را جمع و بعد دوباره باز می‌کند. چشم‌هایش ریز و بادامی است؛ درست شبیه همه دخترها و پسرهای دیگری که کنارش نشسته‌اند. همه‌شان به سختی با لهجه‌ فارسی حرف می‌زنند. بچه‌ها اهل کشور همسایه شرقی‌اند؛ همه اتباع افغانستان هستند. انگشت‌شمار کودکی بین‌شان پیدا می‌شود که با لهجه‌ای از شهرهای غربی یا جنوبی کشور صحبت کند. دانه‌کار می‌گوید اتفاقا مشکل آموزش بچه‌ها این است که مدارک هویتی ندارند و به خاطر همین، مدرسه‌ای که در همان نزدیکی قرار دارد، آنها را ثبت نام نمی‌کند. آنها البته نه مدارک هویتی دارند و نه تبلت یا گوشی همراه. به خاطر همین است که معلم‌ها از تهران می‌روند به کوره‌های آجرپزی و حضوری به آنها آموزش می‌دهند.
دانه کار می‌گوید که بسیاری از دانش‌آموزان سن‌شان به کلاس چهارم می‌خورد، اما حتی نمی‌توانند بنویسند یا بخوانند. به خاطر همین است که اعضای گروه، او و دیگر بچه‌ها را آموزش می‌دهند تا برای حضور در مدرسه، امتحان دهند و در مقطع تحصیلی که مناسب سن‌شان است، در کلاس درس حاضر شوند. آنها در حال حاضر آموزش می‌بینند و بعد غیرحضوری و آنلاین امتحان می‌دهند. بچه‌های گروه جهادی، در زمان امتحان موبایل خودشان را در اختیار دانش‌آموزان می‌گذارند تا راحت بتوانند امتحان دهند. به خاطر همین است که دانه‌کار می‌گوید، کرونا سبب خیر شده برای بچه‌هایی که از تحصیل عقب افتاده‌اند. این روزها که بسیاری از دانشگاه‌ها و مشاغل هم به صورت آنلاین و دورکاری فعالیت می‌کنند. معلم‌های گروه راحت‌تر می‌توانند حضوری به بچه‌ها آموزش دهند. به گفته دانه کار، همه این‌ها توانسته‌است موفقیت آنها را برای آموزش به بچه‌ها بیشتر کند، چراکه بچه‌ها سریع‌تر می‌توانند عقب‌افتادگی خود را جبران کنند.

با استعدادها

زنگ تفریح بچه‌هاست. بچه‌ها پابرهنه یا با دم پایی‌های کهنه می‌دوند به سمت حیاط مستطیل شکل. پسرها حمله می‌کنند به توپ کم باد و کم رمقی که افتاده‌است گوشه حیاط. معلم‌ها سریع کتاب‌ها و دفترها را جمع می‌کنند. دخترها جمع می‌شوند دور یکی از معلم‌ها. معلم قلم می‌سراند روی کاغذ و نقاشی می‌کشد. اسم این معلم جوان فاطمه است.

شخصی که خود در دانشگاه‌تربیت معلم دانشجو است. می‌گوید که همه مربی‌های اینجا، معلم آموزش و پرورش‌اند یا این که تجربه معلمی دارند. می‌گوید: «برای این که به بچه‌ها کمک کنیم، چند روزی را به شکل آموزشی کار کردیم.» می‌گوید اولش حدود ۲۰معلم بودند، این روزها اما برای آموزش ۱۵۰دانش‌آموز، یک معلم مانده‌است. فاطمه می‌گوید بسیاری از دانش‌آموزانی که در کوره به آنها آموزش می‌دهند، خیلی با استعدادند و نفیسه را نشان می‌دهد. نفیسه، تازه هفت‌سالش شده اما با اعتماد به نفس زیاد، قلم در دست گرفته‌است و برای بچه‌های هم سن و سالش، بیضی می‌کشد، چند دقیقه بعد، بیضی، به خطوط منحنی وصل می‌شود و بعد، یک گربه ظاهر می‌شود روی کاغذ. نفیسه و بچه‌ها می‌خندند. یکی از بچه‌ها صدای میومیو در می‌آورد. صدای خنده بچه‌ها دوباره بالا می‌رود.

فاطمه می‌گوید: «پسرها خیلی خوب فوتبال بازی می‌کنند.» او اشاره می‌کند به پسر ریز‌نقشی که پا برهنه، می‌زند روی سر توپ کم باد و توپ را هدایت می‌کند به سمت چپ. کمی بعد او توپ را شوت می‌کند و خود می‌دود به دنبالش. توپ انگار که چسبیده‌باشد به پایش، پسرک یکی یکی دوستانش را جا‌می‌گذارد بعد از چند دقیقه توپ می‌افتد در آغوش دروازه بدون تور. صدای فریاد شادی بچه‌ها می‌پیچد در کوره بی‌صدا.

دانه‌کار می‌گوید: «دوست داریم همه بچه‌های با استعداد را آموزش دهیم اما موضوع این است که ما حتی نمی‌توانیم یک اتاق داشته‌باشیم تا کلاس بچه‌ها را در آن برگزار کنیم.»

ساعت ۳بعد ظهر است. معلم‌ها، دفتر و کتاب‌ها را جمع می‌کنند. از ساعت ۹صبح در کوره آموزش داده‌اند. حالا زمان تعطیل کردن مدرسه بدون سقف است. درون گود، ردیف ردیف آجر چیده‌اند. از این بالا، کارگرها سیاه و کوچک، آجرهای گلی کوچک را می‌نشانند کنار هم. صدای کودکانه بچه‌ها، محو، درون باد می‌پیچید: «بابا نان داد...»


اردوی مدرسه‌ای

قبل از این که ویروس کرونا شایع شود، برنامه آموزشی گروه جهادی، خیلی جامع و کامل بود. آن زمان، هر از گاهی بچه‌ها را به اردوی آموزشی می‌بردند، مثلا می‌رفتند موزه و درس جغرافیا و تاریخ‌شان را در بین کتیبه‌های تاریخی مرور می‌کردند. بعد از شیوع ویروس کرونا ورق به شکل دیگری برگشت و کوره نشینی شد تنها راه آموزش به بچه‌ها. به جز کلاس‌های درسی مدرسه، معلم‌های گروه، به بچه‌ها آموزش‌های دیگری هم می‌دهند. مثلا به بچه‌ها نقاشی یاد می‌دهند و یا این که برایشان کلاس‌های زبان انگلیسی برگزار می‌کنند. آموزش مهارت و کاردستی، یکی دیگر از کلاس‌هایی است که در مدرسه بچه‌های کوره برگزار می‌شود. آنها عروسک‌سازی و گلدوزی را در کنار یادگیری الفبا و ریاضی، آموزش می‌بینند تا شاید بعدتر که بزرگ شدند، با این هنرها کسب درآمد کنند.

لیلا شوقی - جامعه / روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها