هنرمندی که از سال ۱۳۳۹ بازیگری را در کلاسهای شبانه اداره هنرهای دراماتیک آغاز کرد و بعدها برای بازی در فیلم مریم مقدس به کارگردانی شهریار بحرانی، دیپلم افتخار جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد و همچنین برای ایفای نقش در فیلمهای اوینار به کارگردانی شهرام اسدی و طلسم به کارگردانی داریوش فرهنگ، کاندیدای بهترین بازیگر مرد از جشنواره فیلم فجر شد. پورحسینی در حافظه جمعی مردم خاطرات شیرینی از خود به جای گذاشت و اگرچه در هفتم آذرماه سال گذشته به دلیل ابتلا به ویروس کرونا جان باخت، اما با آثارش برای همیشه در دل مردم ایران جاودانه ماند. به بهانه اولین سالی که زنده یاد پورحسینی کنار سفره هفت سین همراه با خانواده اش نبود با تنها فرزند ایشان پورنگ پورحسینی، درباره زندگی شخصی و خاطرات پدرش گفتوگویی در
جام جم آنلاین انجام داده ایم که در ادامه می خوانید.
به عنوان تنها فرزند زنده یاد پرویز پورحسینی تصویرتان از جایگاه پدرتان در حوزه بازیگری چگونه است؟در وهله اول این را بگویم که دنیای من و پدرم خیلی با هم متفاوت است. من به راه خودم رفتم و فقط به عنوان یک بیننده نظاره گر کارهای پدرم بودم. به نظرم پدرم انرژی درونی اش را به وسیله بازیگری تخلیه می کرد. او ظاهری آرام، اما بسیار سرزنده و گرم داشت.
شما خودتان در چه فضایی فعالیت می کنید؟
تخصص من برنامه ریزی استراتژیک کسب و کارهای مبتنی بر توسعه پایدار در محیط های پیچیده و با عدم قطعیت بالاست که البته جالب است بدانید که خودم هم به سختی می توانستم شغلم را برای پدرم هم توضیح بدهم. به هر حال اگر بخواهم ساده تر بگویم مشاور معاونت صنایع دستی وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی هستم و البته همزمان به دوستانی که در کمیته ملی طبیعت گردی فعالیت دارند هم کمک می کنم تا هر چه بهتر بستر زیستی-فرهنگی کشورمان حفظ و با حالی سالم تر به نسل های بعد منتقل شود.
پدر به شما اصرار نمی کردند که بازیگری و هنر را دنبال کنید؟
پدر من هیچوقت اجباری پیش روی من قرار ندادند. کمااینکه من هم برای فرزندانم اجباری نمی گذارم. پدرم در جوانی در کنار دایی شان که تاجر معتبر و خوشنامی در صنف لوازم التحریر و کاغذ در بازار به حساب می آمدند، مشغول به کار بودند و چه بسا اگر تجارت را پیش می گرفتند بسیار ثروتمند هم می شدند، اما در زمانی عاشق تئاتر شدند. تئاتر که هیچ شهرتی هم به خصوص در آنزمان در پی نداشت. پدرم عاشق تئاتر شد و به آن سمت رفت. در حقیقت یک موقعیت اقتصادی ایده آل را رها کرد و به دنبال دلش رفت و هیچ زمان پشیمان نشد. به همین خاطر من هم فکر می کنم هر کسی باید به دنبال راهی برود که به آن باور دارد.
اولین باری که سر صحنه فیلمبرداری رفتید را به خاطر دارید؟
خیلی کوچک بودم، اما از آن روزها خاطرات زیبایی در ذهنم دارم. در کودکی زمانیکه همراه پدرم به پشت صحنه اجرای تئاتر در تئاتر شهر می رفتم جمعی از بزرگان و نخبه گان تئاتر ایران را می دیدم که همه را خاله و عمو صدا می کردم. نخبه گانی که امروز عمدتا یا ایران نیستند یا خانه نشین شده اند. آنها بسیار باسواد، اصیل و بااخلاق بودند و محیطی داشتند که از بودن بین شان میشد بسیار آموخت. مادرم هم البته از همین قشر بودند. بازیگری بسیار بامعلومات که به دلیل نگهداری از من حرفه شان را کنار گذاشتند. در جمع های آنها مباحث عمیق فلسفی و تاریخی رد و بدل میشد و نگاه دقیقی به مسائل جامعه داشتند.
از اخلاق و روحیات پدرتان خارج از دنیای بازیگری بفرمایید؟
پدرم از نسل بازیگران اصیل تئاتر ایران بودند که البته بعدها به حوزه های دیگر تصویری هم کوچ کردند. بسیار اخلاق مدار، مهربان و بی هیچ ادعایی در بزنگاه ها همراه بودند. غیرممکن بود در لحظه ای که باید باشد، نباشد. نه برای من که پسرشان هستم، برای تمام کسانیکه ایشان را می شناختند. فرزندانم عاشق پدرم بودند و تصویر کامل و شایسته ای از یک پدربزرگ ایده آل را میشد در ایشان دید.
در بین آثار متعددی که پدرتان در تئاتر، سینما و تلویزیون انجام دادند، کدامیک را در کارنامه شان بیشتر از بقیه دوست دارید؟
نمایش «شب یهودا» از اولین تئاترهایی بود که پدرم در اداره تئاتر به اجرا درآوردند. «شب یهودا» تئاتری تک نفره بود و در جاهایی که پدر طرف مقابلی داشت از یک عروسک یا مانکن استفاده می کردند. این نمایش زمانی بیش از 50 دقیقه داشت و پدرم یک تنه در شب های متوالی آن را روی صحنه اجرا می کرد. خاطرم هست در این نمایش یا نمایش هایی به کارگردانی بزرگان فرهنگ و هنر اوج بازیگری پدرم را می دیدم.
از دوستان صمیمی پدرتان که همگی از مفاخر فرهنگ و هنر ایران هستند، بفرمایید؟ از اینکه ورای همکاری چگونه در کنار ایشان بودند؟
ارتباطات بین آنها بسیار عمیق و محترمانه بود. برای همگی شان نهایت احترام را قائل هستم و به خوبی می دانم وقتی فرهنگ و هنر ایران از وجود پربرکت برخی از آنها بی بهره است، مشکلات فرهنگی بسیاری پدید می آید.
می دانم یادآوری روزهایی که پدر را از دست دادید بسیار تلخ است، اما اگر مایل هستید بفرمایید که فکر می کردید پدر را بر اثر کرونا از دست بدهید؟
هرگز نمی توانستم نبود پدرم را تصور کنم و ایشان حتی در روزهای آخری هم که روی تخت بیمارستان بودند باز هم قدرت، آرامش و صلابت خودشان را حفظ کردند. پدرم به شدت به رعایت پروتکل های بهداشتی پایبند بودند، اما کرونا در یکسال گذشته ثابت کرده که خیلی قاعده مند رفتار نمی کند. ما تمام سعی مان را می کنیم که نکات بهداشتی را رعایت کنیم، اما در نهایت مشخص نیست که این ویروس چه زمان و چگونه به بدن فرد منتقل می شود و بعضی ها را از پا درمی آورد. پدرم هم بعد از سه روزی که در منزل بودند، تب شان بالا رفت و با آمبولانس به بیمارستان منتقل شدند، اما در روزهای اول حالشان به گونه ای بود که کاملا صحبت می کردند و یکدفعه شرایط تغییر کرد و پدر را از دست دادیم. هیچ مهری بین من و پدرم نبود که بتواند بین ما برقرار باشد و ما آن لحظه را غنیمت نشمرده باشیم.
در زمان بستری شان از طرف وزارت ارشاد، سازمان سینمایی یا نهادهای ذی صلاح، تماسی با پدرتان برقرار شد؟ و یا به صورت مشخص بعد از فوتشان با شما؟
چه در آن ایام و چه پس از آن، از لطف و مهر دوستان برخوردار هستیم. البته نمی توان از نواقص و مشکلاتی که در زمینه حمایت از هنرمندان پیشکسوت وجود دارد، چشم پوشی کرد. پدر من با توجه به پیشینه و سبک ساده زندگی شان از تمکن مالی برخوردار بودند و ما به لحاظ مادی توقعی از نهادی نداشتیم، اما به خوبی می دانم که تمام هنرمندان این شرایط را ندارند. خیلی از هنرمندان تئاتر یا هنرهای تجسمی یا صنایع دستی یا... با مشکلات عدیده ای مواجه هستند و لازم است به آنها به خصوص در این روزهای کرونایی توجه بیشتری شود.
بعضی ها معتقدند به زنده یاد پورحسینی به قدر جایگاهشان و اعتباری که به فرهنگ و هنر ایران بخشیدند، توجه نشده. نظر شما در این باره چیست؟
من در این رابطه نمی توانم نظری بدهم، اما به عنوان کسی که همیشه در کنار پدر بودم باید بگویم که ایشان هیچ زمان هیچ انتظاری از کسی نداشتند. پدرم ذاتا انسان بی نیازی بود و توجه یا بی توجهی تاثیری بر روحیه یا فعالیت هایشان نداشت، اما به باور من حرمت گذاری بهتر و بیشتر نسبت به بزرگان و پیشکسوتان، زمینه ساز رشد و تعالی خودمان است.
منبع: ساناز قنبری / جام جم آنلاین