گفت‌وگو با دکتر ناصر رضایی، کارشناس میراث فرهنگی

ویراژ جوانان روی بناهای تاریخی

از هر طرف که به ماجرا نگاه می‌کنی به همان جمله معروف که چند دهه است نقل می‌شود، می‌رسی: ماشین به ایران وارد شد، بدون این‌که فرهنگ استفاده از آن وارد شود. جالب اینجاست به جای کلمه ماشین همه ابزارهای دنیای مدرن را می‌توان جایگزین کرد؛ از دوچرخه بگیر تا پارکور، اینترنت، موتور، حتی ماکرویو و...
کد خبر: ۱۳۰۴۵۷۰

تفکر و سبک زندگی ما در دنیای قبل از مدرنیته منجمد شده‌است. ابزار مدرن وارد کشور ما می‌شوند و ما بدون این‌که فرهنگ استفاده از آنها را بلد باشیم و آنها را با سبک زندگی، جغرافیا و پیشینه تاریخی خودمان همگون و همساز کنیم از آنها استفاده می‌کنیم و معمولا به جای سود، هم خودمان ضرر می‌کنیم، هم طبیعت و محیط‌ زیست را تخریب می‌کنیم و نه چیزی برای آیندگان می‌گذاریم.

راستش را بخواهید همه اینها تقصیر ما نیست. باید به ما یاد می‌دادند که ندادند و به قول اهل فن و آنها که سواد دارند و دنیا دیده‌اند ما در پیچ عبور از سنت به مدرنیته، فرمان زیستن را درست نپیچانده‌ایم و در مسیر سقوط به دره‌ایم و در بعضی جاها هم خورده‌ایم به گاردریل و فرصت این را پیدا کرده‌ایم کمی فکر کنیم و ببینیم چه باید بکنیم در این برزخ که گیر افتاده‌ایم.

اگر در برزخ و چه باید کرد و چه نباید کردها گیر نیفتاده‌بودیم که پارکورکارهای غیور و نترس نمی‌رفتند در تخت‌جمشید و سی و سه پل هنر خود را به نمایش بگذارند یا دوچرخه‌سواران سر از گنبد سعدالسلطنه قزوین درنمی‌آوردند.

حالا خوب شد شبکه‌های اجتماعی هستند و تصاویر آنها منتشر می‌شود (البته انتشارش به خاطر دلسوزی برای اماکن تاریخی نبوده، بلکه می‌خواستند لایک و فالوئر زیاد کنند که تصاویرشان رسید به دست همان‌هایی که دلشان برای ایران و میراث گرانبهایش می‌سوزد) و همین تصاویر به رسانه‌ها گوشزد می‌کند که باید فکری به حال آسیب‌ هایی که به بناهای تاریخی وارد می‌شود، کرد وگرنه در آینده نزدیک آنها نیز مانند محیط‌ زیست آن‌قدر نابود می‌شوند که دیگر جای امیدی به بهبود نخواهدبود. به‌خصوص الان که روش‌های آسیب‌زدن به بناهای تاریخی از شکل سنتی و نوشتن نام و نقاشی کردن، تغییر شکل داده و به پارکورسواری و دوچرخه‌سواری رسیده‌است.

ارزش بناهای تاریخی مشخص نیست

دکتر ناصر رضایی، کارشناس حوزه میراث فرهنگی درباره این تغییر روش می‌گوید: ما مجبور به استفاده از ابزار مدرن هستیم؛‌ چون برای زندگی لازمند.

هم کارها را راحت و آسان می‌کنند و هم هیجان آورند و نمی‌گذارند ما دچار ملال شویم. اما همان نکته قدیمی که این ابزار وارداتی هستند و ما بدون فراگیری آموزش‌های لازم از آنها استفاده می‌کنیم. آموزش هم از طریق مدارس و دانشگاه‌هاست و هم از طریق افراد کاربلد و رسانه‌ها.

متاسفانه در مدارس و حتی دانشگاه‌ها به بچه‌ها و جوانان آموزش نمی‌دهند که از ابزار نوین چگونه استفاده کنند که نه به خودشان آسیب بزند نه به دیگران و نه به محیط‌زیست و بناهای تاریخی. آموزش نیست که یک نوجوان یا جوان به جای دوچرخه‌سواری در پیست یا در مکان‌های طراحی و ساخته شده روی گنبد می‌رود و توانایی و مهارت خود را به رخ می‌کشد. او اگر بداند حتی اگر یک آجر آن گنبد لق شود و بیفتد چقدر به آن بنا لطمه وارد می‌شود، این کار را نمی‌کند.

متاسفانه در کشور ما علاوه بر این که آموزش وجود ندارد، قیمت ابنیه تاریخی برای مردم مشخص نیست. مسلما اگر مردم بدانند همان گنبد و بنا چقدر ارزش ریالی دارد و با استفاده درست و جذب گردشگر چقدر می‌توان از آن پول درآورد و کارآفرینی کرد، دوچرخه‌اش را سر گنبد نمی‌برد.

سرمایه اجتماعی کم‌آورده

این کارشناس می‌گوید: من روان‌شناس یا جامعه‌شناس نیستم که این موضوع را از این زوایا بررسی کنم اما به نگاهی گسترده و بررسی سطح سرمایه اجتماعی در کشورمان، به این نتیجه می‌رسیم که مردم آنقدر در لایه‌های اولیه زیستی که خوراک و پوشاک و مسکن است گیر افتاده‌اند که دیگر مجال یا حوصله‌ای برای پرداختن به این موضوع که میراث فرهنگی ارزشمند است و باید حفظ شود، ندارند.

واقعیت این است نوجوان یا جوان جایی برای تخلیه انرژی ندارد، حالا پارکور آمده و او دوست دارد از هیجان آن استفاده کند و مهارت خود را به نمایش بگذارد پس می‌رود تخت‌جمشید و از در و دیوار آن بالا می‌رود و می‌پرد بدون این‌که حتی تصور کند این رفتار او چقدر به این آثار لطمه می‌زند و نابودی آنها را سریع‌تر می‌کند.

سوال اساسی اینجاست مگر این اماکن مسؤول و نگهبان ندارد که گروهی این مجال را می‌یابند از آنها سوء استفاده کنند. حتی اگر مسؤولی بخواهد مثلا از پارکورکار یا دوچرخه‌سوار برای تبلیغ ابنیه تاریخی یا مکان‌های گردشگری استفاده کند، می‌تواند با آنها وارد مذاکره شده و از آنها بخواهد برای آن مکان تبلیغ کنند،‌ مثلا عکس آن مکان را روی کوله خود چاپ کنند یا درباره‌اش روی دوچرخه خود بنویسند.

مسلما اگر جوانان ارزش این مکان‌ها را بدانند، رفتاری نخواهندکرد که به آن آسیب بزنند. همه مسائل دست به دست هم می‌دهد و اتفاقات این‌چنینی را رقم می‌زند. خانواده، مکان‌های آموزشی( مدرسه و دانشگاه) و جامعه باید مثل یک پازل کنار هم قرار گیرند و سواد اجتماعی را افزایش دهند که متاسفانه این پازل آن‌قدر آشفته‌است که نمی‌توان امیدی به آن داشت.

حفظ میراث فرهنگی دغدغه نیست

دکتر رضایی می‌گوید: من از مردم انتقاد نمی‌کنم، مردم ما همیشه نشان داده‌اند پای کارند. همین مردم انقلاب کردند و پای آرمان‌های خود ایستادند، در زمان جنگ هشت سال از کشور خود دفاع کردند.

الان هم از میراث و طبیعت خود محافظت خواهندکرد اگر آموزش ببینند و به آنها آگاهی داده شود. ما هر چه می‌کشیم از ناآگاهی است. ویراژ جوانان روی بناهای تاریخی

کشور ما بسیار غنی است هم طبیعتش هم میراث ملموس و غیرملموسش. همه اینها ثروت است هرچند ما بلد نیستیم از این ثروت نگهداری کنیم و از آن سود ببریم. جنگل‌ های هیرکانی در جهان کم‌نظیر است.

اگر بلد بودیم از این جنگل‌ها درست استفاده کنیم، به ثروت زیادی دست پیدا می‌کردیم اما این جنگل‌ها هرچند ثبت جهانی شده اما در آستانه نابودی است و دولت روی آنها دست گذاشته نه خودش کارش را درست انجام می‌دهد و نه به مردم می‌گوید برای حفظ آنها چه کنند.کویر لوت در حال نابودی است و کسی به فکر آن نیست.

یکی از کویرهای بی‌نظیر جهان است. آفرودسواران پایشان به این کویر باز شده و دارند آن را نابود می‌کنند، همان‌گونه که کویر مصر را نابود می‌کنند.

آنها آموزش ندیده‌اند که اگر پول داری و ماشین گران می‌خری که می‌توانی در همه جا برانی، قرار نیست به کوه و دشت و کویر بزنی و اکوسیستم آنجا را خراب کنی.

باید به مردم آموزش داد و حفظ ایران را به دغدغه آنها تبدیل کرد. بعد قوانینی وضع کرد که با حمایت از این آموزش‌ها، آن را به سبک زندگی مردم وارد کند. هر گوشه از این خاک، ثروت ملی است اما ما نمی‌دانیم از این ثروت چگونه محافظت کنیم و از آن پول دربیاوریم.

طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها