در انتظار یک پیوند سینمایی
به بهانه سالروز شهید مفتح

در انتظار یک پیوند سینمایی

صحبت‌های دوشنبه‌شب محمود علوی، وزیر اطلاعات دولت دوازدهم در گفت‌وگوی خبری شبکه دوم سیما، بخش‌های جنجالی بسیاری داشت، اما علوی برای سینمایی‌ها هم یک بخش ویژه در نظر گرفته بود که با ارائه آن، بیش از مخاطبان فیلم‌ها، سازندگان آنها را غافلگیر کرد. کمتر کسی نمی‌توانست حدس بزند که برای برخی فیلم‌های تاریخ معاصر در ژانر تازه پاگرفته جاسوسی در سینمای دهه ۹۰ ایران از اطلاعات و کارشناسی وزارت اطلاعات استفاده شده است و در مطبوعات هم در همان سال‌ها با شخصیت‌های واقعی بعضی از همین فیلم‌ها گفت‌وگوهای جالبی منتشر شده بود.
کد خبر: ۱۳۰۴۴۲۲
اما خب کمتر کسی هم فکر می‌کرد وزیر اطلاعات در گفت‌وگوی تلویزیونی، آن هم با این فاصله کم پنج‌ساله از ایفای نقش مشاور در تولید انگشت‌شماری از فیلم‌ها تا این حد شتاب کند و به عنوان مقام اطلاعاتی اول کشور بدون توضیح کم و کیف ماجرا، حتی از فیلم‌ها هم نام ببرد.
وزیر اطلاعات ۲۰ بهمن در گفت‌وگوی خبری شبکه دوی سیما حاضر شد و درحالی که تلاش می‌کرد دستاوردهای وزارت دوره خود را فهرست و از آنها دفاع کند، گفت: «ما وزارت اطلاعات را وارد کار ساخت فیلم و سریال کردیم. با فیلم و سریال توانستیم هم کار آموزش عمومی را انجام دهیم و هم اهدافی چون صیانت جامعه در برابر جاسوسی و یکسری اهداف اطلاعاتی را محقق کنیم. فیلم‌هایی چون «روباه»، «ماجرای نیمروز»، «سیانور»، «امکان مینا»، «روز صفر» و «شبی که ماه کامل شد» و سریال‌های «تعبیر وارونه یک رؤیا»، «پازل»، «سارق روح» و «خانه امن» محصول همین رویکرد بود که با همکاری این عزیزان انجام دادیم». هرچند این اظهارات را از حیث مدیریتی باید اظهاراتی عجیب دانست اما تجربه سینمای جهان از همکاری نهادهای اطلاعاتی با صنعت فیلمسازی نشان می‌دهد این همکاری دست‌کم برای سینما مفید تمام شده است. توسعه ژانر جاسوسی بدون شک مرهون این قبیل همکاری‌هاست. سوالی که باید از خود بپرسیم در واقع نه از اصل همکاری بلکه از کم و کیف آن است.
اسرار رسمی
سرمایه از خودمان بود
این عبارات کوتاه اما واکنش‌هایی را هم در پی داشت. محمدحسین قاسمی، تهیه‌کننده «شبی که ماه کامل شد» یکی از فیلم‌های نامبرده با انتشار مطلبی در صفحه اینستاگرامی خود توضیح داد: «در خصوص حواشی جدید فیلم سینمایی «شبی که ماه کامل شد» لازم می‌دانم نکات زیر را به اطلاع مردم عزیز برسانم:
۱- برای تولید فیلم «شبی که ماه کامل شد» هرگز از منابع و سرمایه دولتی یا نهادهای حکومتی مشارکتی دریافت نشده و از هیچ سرمایه و سرمایه‌گذاری که دچار شائبه از منظر حقوقی و افکار عمومی باشد نیز استفاده نگردیده است. این فیلم با سرمایه بخش خصوصی و نیز با پیش‌فروش و فروش رایت‌هایش تولید شده است. همچنین اگر اسناد و مدارکی در رد این ادعا وجود دارد از انتشار آن استقبال می‌کنیم.
۲- انتخاب سوژه ملتهب فیلم (سرگذشت زنی که گرفتار تفکرات ارتجاعی تکفیری‌ها می‌شود) از طرف کارگردان، سرآغاز پروسه‌ای برای تحقیقات شد و به منظور تکمیل طرح اولیه از طریق حراست وزارت ارشاد، مشاوری برای تکمیل پروسه تحقیقات معرفی گردید و این امری طبیعی و بدیهی است، چرا که بخش عمده‌ای از داده‌ها و معلومات به دلایلی واضح در دسترس نیست.»  
فیلم پرسروصدای نرگس آبیار که تقدیر بسیاری از منتقدان و کارشناسان سینما را در پی داشت، در جلب نظر مخاطب عام هم موفق ظاهر شد و در جشنواره فجر سی و هفتم عنوان بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را به خود اختصاص داد. اما این تمام ماجرای موفقیت‌های فیلم نبود. «شبی که ماه کامل شد» باوجود جنجال‌های بسیاری که در محتوا و نظرگاه کارگر‌دان نسبت به سوژه به پا کرد نه‌تنها توانست در جشنواره فجر سی‌وهفتم برنده ۷ سیمرغ شود، بلکه در بیست و یکمین دوره جشن خانه سینما هم ۷ نامزدی و ۳‌تندیس را به خانه برد و در بیستمین جشن حافظ هم با نامزدشدن در ۱۰ عنوان توانست ۴‌تندیس جشن مستقل منتقدان فیلم را هم از آن خود کند.

تکذیبیه ضمنی
ماجرایی که فیلم آبیار روایت می‌کرد البته به‌روشنی بدون حضور کارشناس اطلاعاتی و البته داده‌هایی از عملیات دستگیری عبدالمالک ریگی در سال ۸۸ ممکن نبود و این مساله حضور نام مرتضی اصفهانی را به عنوان نویسنده مشترک فیلمنامه منطقی می‌کرد. از قضا مساله نه‌تنها پنهان نبود بلکه در رسانه‌ها مورد بحث هم قرار گرفت. اما توضیحات قاسمی نشان می‌دهد که ضمن این همکاری خصوصا به علت استقلال مالی فیلم از نهاد اطلاعاتی کشور، دیدگاه سازنده بیش از دیدگاه کارشناس اطلاعاتی وارد محتوای فیلم شده است. حتی این مساله هم چندان نیازی به اثبات نداشت و صرف تماشای «شبی که ماه کامل شد» با سویه‌های انتقادی به مذهب، فقر و محرومیت در بخشی از کشور و برخی مسائل دیگر، این مساله را از نظر بیننده دور نگه نمی‌داشت.

خودمان می‌دانستیم!
اگرچه هیچ‌یک از کارگردان‌ها و تهیه‌کنندگان فیلم‌های سینمایی نام‌برده حاضر به گفت‌وگو با روزنامه جام‌جم نشدند اما نه‌تنها از داستان‌های فیلم‌های آنها، که از سایر شواهد هم به‌سادگی می‌شد فهمید از مشاوره اطلاعات بهره گرفته‌اند بلکه حضور نام مرتضی اصفهانی هم برای همگان موید این همکاری بود. فیلم «روز صفر» با موضوع مشترکی با «شبی که ماه کامل شد» درباره عملیات دستگیری عبدالمالک ریگی ساخته شد و همین اتفاق نشان می‌داد حامی مشترکی تلاش می‌کند از این موفقیت بازنمایی‌های متعدد و متنوعی داشته باشد.
«ماجرای نیمروز» و«امکان مینا»، هر دو با موضوع سازمان مجاهدین خلق البته با کیفیت‌ها و در سطوح و حتی ژانرهای مختلفی تولید شدند. هرچند «امکان مینا» داعیه‌ای در مطابقت با ماجرایی خاص نداشتند اما دوره تاریخی و سازوکار سازمان تا اندازه‌ای در مسیر روایت، نیازمند مشاوره بود.
«ماجرای نیمروز» اما بحث‌های زیادی را برانگیخت. برخی نشریات حتی با شخصیت‌های مابه‌ازای واقعی کاراکترهای فیلم بدون انتشار نام، مصاحبه کردند و طبیعت پرداختن به عملیات دستگیری موسی خیابانی هم ارتباط با نهادهای اطلاعاتی و دسترسی به اسناد را اقتضا می‌کرد. چنان‌که تماشاگر فیلم هم به غیر از این هیچ احتمالی را منطقی نمی‌دید. اما فیلم «روباه» را با موضوع دانشمندان هسته‌ای باید اولین تلاش وزارت اطلاعات برای ارتباط با صنعت سینما دانست. تلاشی که شاید نسبت به نمونه‌های بعدی ناشیانه‌تر و ناموفق‌تر هم باشد. علوی پیش از این نیز در سال ۹۶ در جلسه تایید صلاحیتش برای دولت دوازدهم در مجلس شورای اسلامی گفته بود: «ما در جهت آگاهی‌بخشی عمومی از هنرهای مختلف همچون سینما استفاده کرده و مثلا در هنر سینما در سال‌۹۳ فیلم سینمایی روباه را برای مقابله با نفوذ دشمن تولید کردیم.»

سینمای کدام کارگردان‌های ایرانی، مستعد ژانر جاسوسی است؟

باهوش‌های پیچیده

سینمای ایران ژانرهای مختلف را تجربه نکرده و اغلب فیلمسازان ما درام‌های خانوادگی و اجتماعی را ترجیح می‌دهند اما در میان تهیه‌کنندگان و فیلمنامه‌نویسان و کارگردان‌های ایرانی هم، سینمای برخی برای موضوعات و ماجراهای وزارت اطلاعات مستعدتر هستند. آنها که شخصیت‌هایشان پیچیده‌تر و باهوش‌تر، روایت‌هایشان، پرتعلیق‌تر و پرماجراتر و جنس فیلم‌هایشان، مرموزتر و گاهی اکشن‌تر باشد طبعا به آن جنس فیلم‌هایی که روایت وقایع مربوط به نهادهای اطلاعاتی را می‌طلبد، نزدیک‌ترند. برخی از این کارگردان‌ها را مرور می‌کنیم تا ببینیم به‌زودی از کدام‌یک از آنها، فیلمی در همکاری با نهادهای اطلاعاتی کشور خواهیم دید.

ابراهیم حاتمی‌کیا

هرچند «به رنگ ارغوان» او را می‌توان آغازگر روایت‌های مستقل و التهابی از درون وزارت اطلاعات و شخصیت‌پردازی از ماموران آن دانست اما شاید اختلاف سوءگیری‌های سیاسی باعث شده باشد از حاتمی‌کیا، مستعدترین گزینه برای یک فیلم جاسوسی ایرانی تاکنون اثری نبینیم. سینمای معترض و گزنده و شخصیت‌های پایبند به انقلاب و مردم، از مختصات نزدیک سینمای حاتمی‌کیا با این ژانر هستند.

بهرام توکلی
گرچه در «تنگه ابوقریب» نشان داد خوانش او هم مانند خوانش مهدویان و آبیار، فاصله‌گذاری‌شده با دیدگاه‌های ملی و قهرمانانه است اما علاقه‌مندی توکلی به طرح و تدارک روابط پیچیده میان شخصیت‌ها و روایت‌های غیرقابل پیش‌بینی سینمایش را مستعد این ژانر می‌کند.

محمدرضا آهنج
روایت‌های کلاسیک و اکشن را دوست دارد و بیانی قهرمانانه و پرتحرک در فیلم‌هایش جاری است. محصول کار او در ژانر جاسوسی می‌تواند یک اکشن ابرقهرمانی با یک شخصیت اصلی به یاد ماندنی و انگیزه‌بخش باشد.

علیرضا رئیسیان
جسارت و علاقه‌اش به طرح موضوعات التهابی با طبیعت فیلم‌های جاسوسی هماهنگ است؛ هرچند تلاشش برای مخلوط کردن درام‌های خانوادگی در داستان‌های دیگر می‌تواند فیلم جاسوسی او را به یک درام خانوادگی درباره یک مامور تقلیل دهد.

میلاد صدرعاملی
کارگردانی که در اولین اثرش جسارت زنده کردن ژانر اکشن ورزشی را به خرج می‌دهد و موفق از پس آن برمی‌آید، شخصیت‌های چندلایه را در خرده‌داستان‌های متعدد عرضه می‌کند بدون آن که انسجام روایتش از بین برود. تقریبا هر آنچه برای ساخت یک فیلم جاسوسی نیاز است، دارد.

عزیزا... حمیدنژاد
به ماجراهای مرموز و پیچیده علاقه دارد و حتی در درام‌های خانوادگی و عاشقانه هم رگه‌هایی از داستان‌های پلیسی را وارد می‌کند. هرچند شخصیت‌هایش ساده و سرراست رفتار می‌کنند اما روایت حمیدنژاد قادر است آنان را درگیر ماجراهایی پرتعلیق کند.

حسن فتحی
مهم‌ترین ویژگی فتحی، نادرترین ویژگی لازم در سینمای ایران است. او خوب قصه می‌گوید و حتی اگر جزئیات و ماجراهای پیچیده در داستانش زیاد شوند، راز شنیدنی کردن قصه را از یاد نمی‌برد. بعلاوه پیچیدگی را هم دوست دارد و شخصیت‌هایش نوعی پیوند با ماوراء را القا می‌کنند که می‌تواند افزونه‌ای خاص بر فیلم‌های جاسوسی معمولی باشد.

سعید روستایی
شخصیت‌هایش بیش از اندازه تک‌بعدی هستند. شاید به این خاطر که تلاش می‌کند تمام حرف‌هایش را از زبان هرکدام‌شان و نه در طول روایت بگوید که چندان با طبیعت ژانر جاسوسی سازگار نیست. اما در‌هم بافتن خرده قصه‌ها را به نحوی که داستان‌های پلیسی ایجاب می‌کنند تا به نتیجه برسند، خوب بلد است.

شهرام مکری
اولین فیلم بلندش اگرچه در جریان هنروتجربه معرفی شد اما عملا بازی با قواعد زیرژانر کارآگاهی بود. معماگونگی، روایتگری پرپیچ و خم و علاقه مکری به عبور از کلیشه‌های ژانری در عین وابستگی‌اش قواعدی که یک فیلم آوانگارد را به سمت یک فیلم عامه‌پسند هدایت می‌کنند، برای ژانر جاسوسی یک فرصت است.

اصغر فرهادی
شاید به ذهن کمتر کسی خطور کند فرهادی با خوانش متفاوتش روزی یک فیلم جاسوسی ایرانی در همکاری با وزارت اطلاعات بسازد. اما مهم‌ترین خصلت سینمای او یعنی روایت مینیمالیستی، تلاشش برای کم‌گویی و مبهم‌گویی در عرضه اطلاعات به مخاطب و دانه‌پاشی تدریجی و مقتصدانه، مهم‌ترین خصلت فیلم‌های جاسوسی است.

محمد کارت
اگر مستندهایش را هم کنار بگذاریم که البته بر شاکله و روح جست‌وجوگر فیلم‌هایش اثر گذاشته است، همین اثر داستانی تحسین‌شده اولش هم نشان می‌دهد در قصه‌گویی و طرح و حل معما می‌تواند یک فیلم جاسوسی کلاسیک دیدنی را با قهرمانی دوست‌داشتنی و برانگیزاننده کارگردانی کند.

منیر قیدی
زنان معمولا شخصیت‌های به لحاظ روانی عمیق‌تری را به نمایش می‌گذارند و اثر یک کنش را تا اعماق روح شخصیت، جست‌وجو می‌کنند. این ویژگی هرچند ویژگی استاندارد فیلم‌های جاسوسی نیست اما در برخی آثار سرشناس این ژانر، ویژگی قوام‌بخش روایت شده است. بعلاوه که قیدی، توان خود را در ایجاد تعلیق و در هم تابیدن خرده‌قصه‌های شخصیت‌های مختلف به‌خوبی نشان داده است.

پرویز شیخ طادی
با «شکارچی شنبه»اش نشان داد که می‌تواند معمایی غیرقابل پیش بینی را با شخصیت‌های ناشناخته، به خوبی در قالب قصه تعریف کند. به‌علاوه شیخ‌طادی در پروبال دادن به تعارض‌های فکری آدم‌ها در روایت و استخراج نتیجه موفق است.

ژانر جاسوسی از پرمخاطب‌ترین فرم‌ها در هالیوود است

یک ژانر پرمخاطب

چیز عجیبی نیست اگر هر سال سندی از دست داشتن سرویس اطلاعاتی آمریکا در فیلم‌ها یا رمان‌ها نه تنها در آمریکا بلکه حتی در اروپا، نقل محافل خبری و رسانه‌ای شود. به قول متیو آلفورد، نویسنده مقاله‌ای در گاردین که سال ۲۰۰۸ به استقبال و افشای فیلم «یک مشت دروغ» (Body of Lies) با بازی گلشیفته فراهانی می‌رفت، «هر کسی تماشاگر فیلم باشد از شیفتگی هالیوود نسبت به جاسوس‌ها خبر دارد. از تریلرهای جاسوسی بعد از جنگ هیچکاک در عصر جنگ سرد نظیر «پرده پاره» گرفته تا دهه پارانوئید ۷۰ میلادی که سیا در قامت یک سازمان خارج از کنترل در فیلم‌هایی چون «سه روز کندور» بازنمایی می‌شد تا همین حالا که سه‌گانه «بورن» و آخرین ساخته ریدلی اسکات «یک مشت دروغ»، هالیوود همواره علاقه داشته تا جاسوس‌ها را در آغوش بکشد.»

نویسنده سپس اضافه می‌کند آنچه کمتر به طور گسترده در میان افکار عمومی شناخته شده این است که آیا جاسوس‌ها هم همین اندازه به هم‌آغوشی با هالیوود علاقه‌مند هستند. البته کمتر کسی هم می‌تواند انبوه فیلم‌های جاسوسی مبتنی بر عملیات‌های واقعی سیا در سراسر جهان را ببیند و تردید کند که این نهاد اطلاعاتی به نحوی دست‌کم برای در اختیار قرار دادن اطلاعات لازم یا جهت‌دهی به روایت فیلم‌نامه‌نویسان و کارگردان‌ها و حتی سرمایه‌گذاری در فیلم‌ها با سازندگان آثار سینمایی همکاری نکرده باشد.

اطلاعات مشهور و آشکار در رسانه‌های آمریکایی می‌گوید سیا دست‌کم از سال ۱۹۹۶ به‌طور علنی و مستقل، دفتری به نام «رابط صنعت سرگرمی» دایر کرده است. مامور «چیس برندون» ۲۵ سال به شکلی ناشناخته و با پوشش‌های دیگر با استفاده از رابطه خانوادگی‌اش با «تامی لی جونز» بازیگر مشهور هالیوود به عنوان رئیس این دفتر با پروژه‌های سینمایی همکاری می‌کرده و حالا درباره او کتابی هم منتشر شده است. با این حال مداخله این نهاد اطلاعاتی به انحای مختلف در فیلم‌ها از سانسور یا جلوگیری از پخش فیلم‌ها گرفته تا جهت‌دهی مستقیم و غیرمستقیم به سازندگان و سرمایه‌گذاری در آثار به چند دهه قبل بازمی‌گردد و نمونه‌های مستند آن هم لااقل از بعد جنگ جهانی دوم آشکار شده‌اند. چند کتاب نظیر «سیا در هالیوود» و فیلم مستند مانند «درون سایه‌ها: سیا در هالیوود» هم در رابطه با همین افشاگری ساخته شده‌اند.

تنوع بازنمایی‌ها محصول عمق نفوذ سیا
کتاب «سیا در هالیوود» که به قلم تریشیا جنکینز در سال ۲۰۱۲ منتشر شده، جزئیات بیشتری را از همکاری نهاد سرگرمی آمریکا با نهاد اطلاعاتی آن در اختیار مخاطبان می‌گذارد. در فصل چهارم این کتاب از فیلم‌های مختلفی که مامور برندون در هالیوود راهبری کرده است نام می‌برد و به اسامی نظیر جاسوس‌ها (۱۹۹۹)، آژانس (۲۰۰۳-۲۰۰۱)، دشمن دولت (۱۹۹۸)، متحدان (۲۰۰۶-۲۰۰۱)، ۲۴ (۲۰۱۰-۲۰۰۱)، هویت بورن (۲۰۰۳) و برخی آثار دیگر در حال تولید در زمان انتشار کتاب، اشاره می‌کند.
نکته جالب در مورد این فیلم‌ها آن است که از الگوهای روایی و بازنمایی‌های مختلفی از سازوکار نهاد اطلاعاتی آمریکا و ماموران پیروی می‌کند. برخی از آنها، ماموران بد را در برابر ماموران خوب می‌گذارند و ضمن اذعان به وجود فساد در این دستگاه، خیال مخاطب را راحت می‌کنند که هنوز ماموران فداکاری هستند که به قیمت جان خود از آمریکا حراست کنند. برخی دیگر صرفا هیجان‌های زندگی جاسوسان را به نمایش می‌گذارند و تعدادی هم در ژانرهای متفاوت نظیر ژانر علمی- تخیلی به نمایش ویران‌شهرهایی می‌پردازند که یک مامور اطلاعاتی، موفق به سامان دادن آن می‌شود. برخی حتی درام‌های خانوادگی ساده‌ای هستند که یک مامور به‌عنوان یکی از شخصیت‌های آن در فیلم حضور دارد. تنوع ژانری تنها یکی از شیوه‌های ایجاد تکثر نسبت به این سازمان در ذهن مخاطبان است و تدارک دیدن انواع روایت‌ها و بازنمایی‌ها نشان می‌دهد عمق نفوذ سازمان سیا در هالیوود بسیار بیش از فیلم‌های جاسوسی و حدس و گمان‌هاست.‌

همه می‌دانند ولی اعتراف نمی‌کنیم
با این همه حضور قدرتمندترین نهاد اطلاعاتی جهان در صنعت سینما هرگز آشکارا نبوده و هیچ‌وقت از سوی مدیران این نهاد تصریح نشده است. برخی ماموران سابق سیا بسته به جایگاه‌شان پس از بازنشستگی به دست داشتن این نهاد در فیلم‌ها اذعان کرده‌اند. حتی برخی هم پس از مرگ از میان اسناد افشا شده است. این حضور «پوست پیازی» در کنار قدرت مالی و توان مدیریتی است که ارتباط وثیق نهاد سرگرمی و نهاد اطلاعاتی را در طول بیش از ۷۰ سال تضمین کرده؛ حضوری که نه قابل انکار و نه قابل تصریح است اما به هرحال موفقیت‌آمیز به نظر می‌رسد.

کارآموز  
سال ۲۰۰۳ آل پاچینو و کالین فارل در فیلمی ظاهر شدند که بیش از نهادهای سینمایی در نهادهای اطلاعاتی بازتاب و حاشیه داشت. چهار سال پس از انتشار فیلم، پائول کلباگ، مشاور عمومی سابق سیا - مقامی بسیار مهم و بالا در لانگلی مقر این سازمان- در دانشگاه حقوق ویرجینیا برای ارائه نشستی با موضوع رابطه سیا با هالیوود حاضر شد و به سؤالات دانشجویان پاسخ داد. خبرنگاری در آن نشست درباره فیلم «کارآموز» سوال کرد. کلباگ گفت که یک مامور سیا صرفا در مقام «مشاور» در زمان فیلمبرداری همکاری کرده اما کارش جهت‌دهی اشتباهی به کارگردان بوده است. کلباگ تصریح می‌کند: «ما نمی‌خواهیم هالیوود، زیادی به حقیقت نزدیک شود». سال ۲۰۰۹ هم یک مامور تازه استخدام شده سیا در ریویویی بر این فیلم می‌نویسد: «در آژانس سیا همه می‌دانند که این فیلم مضحک است». اما یک کارآموز دیگر این آژانس اطلاعاتی آن را «فیلمی متوسط» می‌خواند که «با واقعیت آموزش‌های آژانس شباهت‌های بسیاری دارد».

سقوط شاهین سیاه
سال۲۰۰۱ ریدلی اسکات فیلمی را کارگردانی کرد که در اسکار آن سال با گرفتن دو جایزه، سروصدای زیادی به پا کرد. فیلم که به ماجرای واقعی جنگ موگادیشو در سومالی می‌پردازد، شخصیت حقیقی یک سرباز آمریکایی به نام مت اورسمان را به تصویر می‌کشد. استفاده از تجهیزات نظامی انبوه در فیلم رابطه سازندگان را به پنتاگون به وضوح به نمایش می‌گذارد و به اعتقاد نویسنده گاردین در اختیار قرار دادن این تجهیزات به قیمت بازنمایی مثبت از آن تمام می‌شود. پروپاگاندایی که بخش مهمی از شخصیت این سرباز، یعنی کودک‌آزاری او را مسکوت می‌گذارد و از وی در قامت یک قهرمان تقدیر می‌کند.

ملاقات با والدین
سال۲۰۰۰ یک درام خانوادگی کمدی با بازی رابرت دنیرو ساخته شد که در آن دنیرو نقش پدری سختگیر را بازی می‌کرد که به خاطر سابقه شغلی‌اش به عنوان مأمور اف‌بی‌آی، بر نامزد دخترش سخت می‌گیرد. این فیلم چند باری هم از تلویزیون خودمان پخش شده است و شاید بسیار ساده‌تر از آن بیاید که فکر کنیم می‌تواند موردی برای مداخله سی‌آی‌ای به حساب آید اما لااقل برای دولت آمریکا این طور نیست. پایگاه خبری ایندیپندنت می‌نویسد عجیب‌ترین مورد مداخله سیا همین فیلم است. به گزارش ایندیپندنت، «سیا تایید کرده است از سازندگان فیلم خواسته تا در نقش رابرت دنیرو، بازنمایی ترسناکی از ابزارهای شکنجه وجود نداشته باشد.»

 ۳۰دقیقه پس از نیمه شب

سایت اینترتینمنت در سال ۲۰۱۲ نوشت، بر اساس اسناد دولتی که به‌تازگی منتشر شده، سیا و پنتاگون از هواداران فیلم «مهلکه» اثر ۲۰۰۹ کاترین بیگلو بوده‌اند. این اسناد همچنین اشاره می‌کنند که در اثر بعدی او «۳۰دقیقه پس از نیمه شب»این کارگردان همکاری نزدیک‌تری برای نمایش عملیات دستگیری اسامه بن‌لادن با سیا داشته است.در این اسناد ماموران ارتباط با رسانه با یکدیگر بحث می‌کنند که نیاز است در حق همه فیلمسازانی که به دنبال اطلاعاتی درباره عملیات بن‌لادن هستند، عادلانه برخورد شود اما تنها دلیلی که وجود دارد که به پروژه بیگلو نزدیک شوند آن است که بیشتر درباره آن چیزهایی بدانند اما سایت «جودیکال واچ» که اولین بار این اسناد را منتشر کرده، نوشته است: «دولت اوباما در پروژه بیگلو و باول، اجازه دسترسی بی‌سابقه و غیرمعمولی را به اطلاعات آژانس‌های خود داده است.»
 
منبع: فاطمه ترکاشوند - ادبیات و هنر / روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها