این پیشبینی آینده باعث میشد که او امنیت خاطر پیدا کند و زندگیاش روال آرامتری داشته باشد. اما شتاب تغییرات در قرن۲۱ و سالهای آینده آنقدر زیاد است که جوان چینی نمیداند دو روز دیگر دنیا و زندگیاش چگونه خواهد بود و هیچ پیشبینیای از آینده ندارد... در چنین دنیای پرشتابی آدمها بهتر است روی دو موضوع سرمایهگذاری کنند که هیچ چیزی نمیتواند آنها را تغییر دهد و همیشه نتیجهشان قابل پیشبینی است و حال آدم را خوب میکنند و خواهند کرد: کمک به دیگران و عشقورزی (نقل به مضمون)
همین نکته دلیلی شد که به غلامرضا طریقی، شاعری که با عاشقانههایش شهرت دارد تلفن کنم و از او درباره شتاب زمان و تغییرات و معجزه عشق و یاری رساندن به دیگران همصحبت شوم. قبل خداحافظی و زمانی که گفتوگو به پایان رسید به این شاعر گفتم: با جوابهایی که دادید به این نتیجه رسیدم که بهترین گزینه را برای گفتوگو انتخاب کردم.
این همه تغییر از سنمان بیشتر است
طریقی در یکی از عاشقانههایش سروده: «دوستت دارم، این همان رازی است که جهان را نجات خواهد داد». این شاعر با نگاه لطیف و با احساسی که به پیرامون دارد درباره شتاب دنیای امروزی میگوید: «اگر از دهه ۷۰ تا همین امروز اتفاقات را مرور کنم؛ شتاب تغییرات آنقدر زیاد بوده که برای عمر من خیلی زیاد است. مثلا سرباز بودم و به دوستان و خانوادهام نامه مینوشتم و از تلفن سکهای به آنها تلفن میکردم. زمانی که برای خانه پدری تلفن ثابت خریدیم و وصل شد، شگفتزده شدم. بعدها گوشی تلفن همراه شگفتزدهام کرد و بعد از مدتی درگیر گوشیهای هوشمند شدم و دنیای بیکران که شگفتی را افزایش داد و الان این گوشی بخشی جداناپذیر از زندگیام شده است. گاهی آنقدر درگیرش میشوم که گذشت زمان را احساس نمیکنم و سر که بلند میکنم چند ساعت گذشته. به دنیای اطلاعات و علاقهمندیها وصل میشوم. دور زندگی تند شده و تغییرات آنقدر سریع رخ میدهند که باورش دشوار است. شاید عادیاش این باشد که هر آدمی در طول زندگیاش مثلا دو تا از این تغییرات را تجربه کند. همه اینها باعث شده که کمتر فرصت این را پیدا کنم که نسبت به مسائل و رویدادها عمیق شوم. قبل از این شتاب، شاید دسترسی مثلا به کتابهای مختلف محدود بود اما این امتیاز را داشت که ۱۰جلد رمان کلیدر را بخوانم و درباره آن فکر کنم. اگر میخواستم نظرم را درباره یک شعر، یک کتاب یا یک فیلم بیان کنم ،فرصت داشتم که درباره آن اثر فکر کنم و نظرم پخته شود بعد آن را بگویم یا بنویسم اما الان با یک کلیک به شبکههای اجتماعی وصل میشوم و نظرم را بیشتر بر مبنای احساسم مینویسم که شاید خطا هم باشد اما از آنجا که انسان ذاتا بر اشتباهاتش سماجت میکند، برنمیگردم و خطا را اصلاح نمیکنم.»
شبکه های اجتماعی، همیشه هست
«همه اینها باعث شده فرصت اصلاح خودمان را نداشته باشیم یا اصلا به آن توجه نکنیم. این را شبکههای اجتماعی وارد سبک زندگی ما کردهاند؛ شتاب در اظهارنظر بدون اینکه به خودمان فرصت بدهیم و به ماهیت ماجرا پیببریم. البته همسرم اهل فرهنگ و هنر است و بیشتر از من میخواند و مینویسد. ما حرفهای مشترک زیادی داریم و به خودمان فرصت میدهیم ساعتها درباره آنها صحبت کنیم بدون اینکه به گوشی همراه رو بیاوریم. این امتیازی است که از آن برخورداریم. گاهی که سرم گرم گوشی میشود، همسرم هشدار میدهد و مرا از این دنیا جدا میکند و حالا به این باور رسیدهایم که شبکههای اجتماعی، خیابانی است که همیشه هست و اگر مثلا دو ماه درگیر نوشتن باشم و به آن سرنزنم، وقتی برگردم چیزی را از دست ندادهام.مخاطبان زیادی در شبکههای اجتماعی دارم و زمانی را برای ارتباط با آنها اختصاص میدهم اما زمانی که کار دارم با همه احترامی که برای آنها قائلم از شبکههای اجتماعی و گوشی فاصله میگیرم. رعایت این فاصلهگذاری برای همه ما لازم است تا فرصت پیدا کنیم که برگردیم و به گذشته نگاه کرده و اشتباهات و خطاها را اصلاح کنیم که اگر وارد جریان سریع زمان و تغییرات اکنون شویم، بخش زیادی از واقعیت زندگی را از دست میدهیم و بهمرور به آنچیزی تبدیل میشویم که شبکههای اجتماعی و الگوریتمهای دنیای اینترنت ما را به آن سمت میبرند. من شنا در عمق زندگی را بر راه رفتن با شتاب در طول زندگی ترجیح میدهم. تجربه به من ثابت کرده اگر کیسهام پر از عشق باشد، زندگی در عمق راحتتر و دلنشینتر خواهد بود.»
عشق، نخ تسبیح زندگی است
برای طریقی، عشق و زندگی کنار هم هستند و عشق موتور محرکه زندگی است. او میگوید: «در صفحه اول کتاب شلتاق نوشتم: عشق آخرین تلاش بشر پیش از پذیرفتن مرگ است. ما باید کیسههایمان را پر از عشق کنیم و از صبح که بیدار میشویم تا شب که دوباره به خواب میرویم، آن را خرج کنیم. بخشی از آن را به مردی کارگر بدهیم که خسته از کار روزانه سوار مترو شده و روی کف آن خوابش برده. بخشی از آن را بدهیم به مردی که تصادف کرده و کنار خیابان افتاده و مردم دورش جمع شدهاند. به نظرم عشق نخی است که بخشهای مختلف زندگی را به هم وصل میکند و اگر روزی این نخ کشیده شود، کل زندگی از هم میپاشد. عشق مصادیق مختلفی دارد: عشق به معشوق و همسر، عشق به فرزند، عشق به همنوع، به طبیعت و به حیوانات. عشق همان زمزمههایی است که مادر شهید با دیدن پلاک فرزندش بعد از ۳۰ سال بر زبان میآورد. عشق همان فرآیندی است که ما را سالها کنار همسرمان نگهمیدارد با همه سختیها و مشکلاتی که از سر میگذرانیم و نداریها و داراییها. به نظرم عشق آخرین سنگر است برای ادامه زندگی. اگر عشق نباشد و دوستداشتنی در کار نباشد زندگی هیچ چیز قابل دفاعی نخواهد داشت.»
عشق بدهیم و عشق دریافت کنیم
من اگر مسؤول دولتی بودم بهجای آموزش چیزهایی که هرگز در زندگی به کارمان نمیآید به بچهها عشق آموزش میدادم. اگر مسؤول دولتی بودم فیلمها، اشعار، کتابها، نقاشیها و ... عاشقانه را گسترش میدادم تا مردم هر لحظه از زندگی خود را سرشار از عشق کنند و با این عصاره جادویی ساعتهای خود را سپری کنند. عشق زیرساخت کمک به دیگران است و یاری کردن دیگران سنگ بنای زندگی است. آدم عاشق به همه کمک میکند و سهم همه را میدهد. در دنیایی که آدمهایش عاشق باشند نه گرسنهای میماند و نه بیخانمانی، چون عاشق دلش نمیآید که دیگران در رنج باشند. او جیبهایش را پر از مهر و دوستداشتن میکند. از صبح زود که از خانه بیرون میزند و وارد دور باطل کارهای روزانه و تکراری میشود، عشق نثار دیگران میکند تا شب که به خانه برمیگردد. آدم عاشق با یک استکان چای که کنار خانواده و نزدیکانش میخورد دوباره پر از عطوفت و مهربانی میشود و با همین انرژیای که دریافت کرده، میتواند صبح دوباره بیدار شود و به خانه بیرون برود. پس تا میتوانید عشق بدهید و عشق دریافت کنید. زندگی با عشق معنا پیدا میکند و دوام میآورد.
طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم
* مصرعی از سعدی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد