مدیر کل دفتر تبلیغات و اطلاع‌رسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی:

آگهی‌های همسریابی مجوز وزارت ارشاد ندارد

گزارش میدانی از اجرای طرح موتوریار در یکی از پرترددترین معابر پایتخت

جریمه فرهنگی

ساعت ۸صبح است. از آن ۸‌صبح‌هایی که همه آدم‌های شهر دغدغه هرچه سریع‌تررسیدن به مقصد‌ را دارند؛ از آن روزهایی که کافی است خودرویی جلویت بپیچد تا آرامشت را بر هم بزند.
کد خبر: ۱۳۰۰۹۱۴

از آن صبح‌هایی که موتورسیکلت‌سوارهای زیادی در خط‌ویژه جولان می‌دهند تا ترافیک را دور بزنند اما آنها نمی‌دانند‌ حالا چند روزی است که پلیس راهنمایی و رانندگی در تقاطع‌های پردتردد شهر، نیروهای کمکی برای رسیدگی به موتورسواران متخلف دارد؛ نیروهایی تازه‌کار که خودشان هم موتورسوارند و قرار است جریمه‌شان، ارشاد موتورسوارهایی شبیه خودشان باشد.

حالا آنها که قانون را رعایت نکرده‌اند، باید از موتور پیاده شده و مدارک‌شان را ارائه بدهند. احتمالا آماده‌اند جریمه بشوند یا در انتظار انتقال موتورشان به پارکینگ باشند اما این‌بار اتفاقی بهتر در انتظاران موتورسواران متخلف است؛ این‌که خودشان در نقش مامور پلیس بایستند و با موتورسوارهایی شبیه خودشان برخورد کنند و به آنها تذکر بدهند. جریمه‌ای که بالاخره همه آن را پذیرفته و می‌گویند:«از پارکینگ که بهتر است.»

جوان موتورسیکلت‌سوار لحظه‌به‌لحظه به تقاطع کارگر شمالی و بلوار کشاورز، نزدیک‌تر می‌شود اما همان‌طور که به ماموران پلیس نزدیک می‌شود سرعتش را کم می‌کند و به محض این‌که چشمش به تابلوی ایست پلیس می‌افتد مسیرش را کج می‌کند و از همان راهی که آمده برمی‌گردد.

خیلی از موتورسیکلت‌سواران متخلف از دست ماموران پلیس می‌گریزند چون نمی‌خواهند جریمه شوند یا موتورشان روانه پارکینگ شود‌ اما خیلی از آنها نمی‌دانند چند روزی است که با اجرای طرح موتوریار، پیشنهاد بهتری برای جریمه موتورسواران متخلف اجرایی می‌شود.

موتوسوار بعدی که کلاه‌ایمنی به سر ندارد، برخلاف نفر قبل، سرعتش را کم می‌کند و می‌ایستد. قیافه‌اش معلوم است تا پلیس را می‌بیند به این فکر می‌کند که در چه مخمصه‌ای گیر افتاده اما بعد که می‌فهمد قرار است چطور جریمه شود، نظرش عوض می‌شود؛ یکی از ماموران پلیس راهور توضیح می‌دهد: «استفاده از تلفن‌همراه، نداشتن کلاه‌ایمنی، مخدوش‌کردن پلاک و عبور از خط‌ویژه، هرکدام جریمه‌هایی دارد که پلیس می‌تواند طبق قانون دو هفته تا شش‌ماه موتور افراد متخلف را در پارکینگ نگه‌دارد اما به جای همه اینها قرار است ساعتی در کنار ما بایستید و به ما کمک کنید.»

او امیدوار است این جریمه فرهنگی و ارشادی بتواند تاثیری بر ‌تخلف نکردن موتورسواران در روزهای بعد داشته باشد. حالا قرار است موتورسوار، کاوری با طرح موتوریار پلیس بر تن کند و دقایقی بر سر چهارراه بایستد و با موتورسواران متخلف برخورد کند. جریمه‌ای که باعث می‌شود گل از گلش بشکفد: «آقا یعنی اگر به موتورسواران متخلف ایست بدهم، بعدش می‌توانم بروم؟»

موتورسیکلت‌ سوار متخلف با کاوری که او را شبیه مامورهای راهنمایی‌ورانندگی کرده و تابلوی راهنمایی که در دستش می‌گیرد، خیلی زود به سمت موتورسواری می‌رود که کلاه‌ایمنی ندارد و پلاکش را هم با یک طلق شیشه‌ای مشکی پنهان کرده است. انگار چون شبیه هم هستند، بهتر با همدیگر ارتباط برقرار می‌کنند و راحت‌تر با جریمه در نظر گرفته‌شده کنار می‌آیند؛ البته که هیچ‌چیز مطلق نیست و در بین موتورسواران متخلف، بعضی‌هایشان خندان هستند و جریمه را می‌پذیرند و بعضی‌هایشان آنقدر کلافه‌ هستند که تمام مدت چشم‌شان به ساعت است که بگذرد و از پست و مقام موقتی که گرفته‌اند زودتر خلاص شوند.

جریمه‌ات را خودت انتخاب کن

موتورسوار بعدی، عصبانی و البته تنها مخالف این طرح در بین باقی موتورسوارهای حاضر در جمع است. آنقدر که بدون این‌که کلمه‌ای با کسی حرف بزند، سر چهارراه ایستاده و کار خاصی هم انجام نمی‌دهد: «آقا با این تابلویی که دستت گرفته‌ای، سعی کن مردم را در خط درست هدایت کنی.»

این را ماموری می‌گوید که قرار است کمک‌حال موتوریاران باشد، اما آقای موتورسوار باز هم توجهی نمی‌کند و فقط منتظر است زمان بگذرد و انگار واقعا گذر زمان کمک‌ می‌کند تا کمی از خشمش فروکش کند. وقتی نظرش را راجع به این طرح می‌پرسیم می‌گوید: «هم از کار و زندگی‌ افتادم و هم عزت‌نفسم پایین آمد.»

احتمالا یا درست نمی‌داند در چه جایگاهی قرار گرفته یا به واکنش اطرافیان خوب دقت نکرده است که حرف از عزت‌نفس پایین می‌زند؛ چون همان کاوری که بر تنش کرده باعث می‌شود مردم با احتیاط‌ و احترام بیشتری از کنارش عبور کنند و حداقل در فاصله چند متری‌اش تخلفی انجام ندهند.

نارضایتی موتورسوار باعث می‌شود، یکی از ماموران پلیس راهور خودش را به ما برساند: «البته که ما بنا بر دستور دادستانی، می‌توانیم از یک تا هشت ساعت موتورسوار متخلف را در این شرایط نگه‌داریم اما مگر قرار است در این روزهای سخت به‌جای این‌که همراه هم باشیم، کار را برای همدیگر سخت‌تر کنیم؟

البته اگر بخواهی می‌توانیم جریمه‌ات کنیم و بروی.» اصل ماجرا این است که این طرح به جای جریمه و توقیف موتورسیکلت در نظر گرفته شده که مردم از کار و زندگی‌شان عقب نیفتند اما خب ناراحت است از این‌که نیم‌ساعت پیش باید در محل کارش کارت می‌زده و هنوز کاور به تن، سر چهارراه ایستاده است.

شاید حق دارد اما از رفتن موتورش به پارکینگ که بهتر است؛ نیست؟ انگار همیشه انتخابی بین بد و بدتر وجود دارد. دیگری هم از راه رسیده و بر شانس بدش لعنت می‌فرستد که درست در روزی که خواب ماندم و باید زود به محل کارم برسم، چنین طرحی اجرایی می‌شود اما با این حال باز هم تخلفش را می‌پذیرد و با خنده‌ای که هنوز خواب‌آلود است سعی می‌کند وظیفه‌اش را به خوبی انجام بدهد.

متخلفان خوشحال

تخلفش نداشتن کلاه‌ ایمنی است. می‌گوییم چرا کلاه نمی‌گذارید که به کلاه زمستانی روی سرش اشاره می‌کند: «ایناهاش؛ اینم کلاه. چند تا کلاه روی هم بگذارم؟» حسابدار است و با این‌که دیرش‌شده اما با شوخی و خنده با ما و مامورهای پلیس رفتار می‌کند. انگار واقعا از این‌که جریمه‌نشده خیلی خوشحال است: «با این‌که دیرم‌شده ولی واقعا از جریمه‌شدن و پارکینگ رفتن بهتر است.»

او می‌گوید و موتورسوار دیگری که همزمان با او به جمع موتوریاران یا همان موتورسواران متخلف اضافه‌شده هم تایید می‌کند. از آن خوش‌قلق‌هاست؛ آنقدر که در جواب این‌که می‌پرسیم دیرتان نشده می‌گوید: «نه بابا، مهندس که نیستم؛ یک‌ربع این‌طرف و آن‌طرف چه فرقی می‌کند.» می‌پرسیم حالا که خودت به موتورسوارانی که کلاه‌ایمنی ندارند، تذکر می‌دهی از فردا کلاه می‌گذاری؟ اما او که حتی کلاه زمستانی هم به سر ندارد، انگار هنوز و بعد از این جریمه هم متنبه نشده است: «یک چیزی بگویم باور می‌کنید؟ پدر خانمم یک ماه پیش به خاطر نداشتن کلاه‌ایمنی فوت کرد.» و باقی‌اش نگاه متعجب ما و ماموران پلیس است که می‌ماند؛ از این‌که هنوز درس‌عبرت برایش نشده که کلاه بگذارد.

‌موتوریاران نگاهشان را تیز کرده و موتورسواران متخلف را شناسایی می‌کنند. در همین حین، قرعه به نام یک موتور سوار و ترک‌نشین آن می‌افتد که هیچ‌کدام کلاه‌ایمنی ندارند و خب وقت آن است که کاور را بپوشند و به موتورسوارهایی که کلاه‌ایمنی ندارند، ایست بدهند. کاری که به‌نظر می‌رسد خیلی هم از آن خوششان آمده است؛ کاور را می‌پوشند و خیلی باحوصله سر چهارراه می‌روند. تابلوی ایست را دست‌شان می‌گیرند و برخلاف کسانی که اول صبح، اعصاب و حوصله برای همکاری با پلیس را ندارند، این دو جوان به‌خوبی به وظیفه‌شان عمل می‌کنند.

هر وقت فرصت داشتم!

موتورسوار متخلف بدون هیچ تلاشی می‌ایستد و سعی در توضیح و توجیه خلافش دارد؛ این‌که خانه‌مان در همین کوچه پشتی است وگرنه من هیچ‌وقت خلاف نمی‌کنم اما انگار گوش ماموران پلیس از این حرف‌ها پر است: «علاوه بر عبور از خط ویژه، کلاه‌ایمنی هم ندارید. همه این‌ها بنا بر قانون جریمه‌هایی دارد اما ما جریمه دیگری برایتان در نظر گرفته‌ایم؛ این‌که این کاور موتوریار را بپوشید و در کنترل ترافیک و دستگیری موتورسواران متخلف به ما کمک کنید. قبول است؟» توضیحی که خیلی به مذاق آقای موتورسوار خوش می‌آید و پیاده می‌شود و با روی باز کاور را می‌پوشد و بعد دوباره سوار موتور می‌شود که برود؛ به نظر می‌رسد خوب توجیه نشده است: «مگر نمی‌گویید موتوریار شده‌ام، الان می‌روم هر وقت فرصت داشتم این کار را انجام می‌دهم.» و دوباره

روز از نو و روزی ‌از نو؛ ماموران پلیس باید دوباره و به شکل شفاف‌تری برایش توضیح بدهند تا خوب جابیفتد که قرار است همین الان و در سر همین چهارراه نقشش را ایفا کند.

نرگس خانعلی زاده - جامعه / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها