خلوص و صفای باطن است که ناصح را خیرخواه میگرداند یا وادار به محبت و اطاعت و یا موعظه و ارشاد میکند. حقیقت نصیحت همان خلوص، اشتیاق، علاقه، محبت و صمیمیت قلبی و روحی ناصح است که به صورتهای گوناگون بر دست و زبان او جاری میشود.
علامه مجلسی مینویسد: «مناصحهًْ الولایهًْ خلوص المحبهًْ عن الغش و العمل بمقتضاها»؛ مناصحه ولایت یعنی خالص و پاک بودن دوستی از دغلکاری و عمل کردن براساس آن محبت. نیز مینویسد: «النصیحهًْای خلوص المحبهًْ لله و لحججه ولسایرالمؤمنین »؛ نصیحت یعنی محبت خالصانه نسبت به خداوند و حجتهایش نسبت به عموم مؤمنین. (بحارالانوار، ج 74، ص 252)
علامه مجلسی مینویسد: نصیحت کلمهای است که از هرگونه خیرخواهی برای نصیحت شونده به آن تعبیر میشود.
و اصل نصح در لغت به معنای خلوص است.معنای نصیحت خدا، درستی اعتقاد در یگانگی و اخلاص نیت در عبادت او است. نصیحت کتاب خدا، تصدیق آن و عمل به دستورات آن است. نصیحت رسول خدا
صلیالله علیه وآله، تصدیق نبوت و رسالت او و اطاعت از امر و نهی اوست. نصیحت ائمه علیهمالسلام، این است که ایشان را در حق اطاعت کند و نصیحت عموم مسلمانان، راهنمایی و ارشاد آنان به مصالحشان است. (همان، ج 67، ص 272)
بنابراین نصیحت یا خیرخواهی و صمیمیت یک مفهوم عام است که مصادیقی دارد. اما همین مفهوم عام به حسب موارد و کاربرد معنای خاصی پیدا میکند و معنا و مصداق آن با شواهد و قرائن مشخص و معین میگردد.
نصیحت از جانب خداوند و اولیاء برای دیگران به معنای موعظه، هدایت و مانند آن است که آن هم بر اساس خلوص محبت است و به معنای اطاعت و انقیاد نیست. خداوند به حضرت عیسی علیهالسلام میفرماید: یا عیسی هذه نصیحتی ایاک و موعظتی لک فخذها منی و انی رب العالمین»
ای عیسی! این نصیحت و پند من به تو است. آن را از من بپذیر که من پروردگارجهانیانم. (کافی، ج 8، ص 136) حضرت صالح(ع) به قوم خود میفرماید:
«... و نصحت لکم و لکن لاتحبون الناصحین»؛ برای شما خیرخواهی کردم اما شما خیرخواهان را دوست ندارید. (اعراف- 79)
نصیحت از جانب مقام پایینتر برای اولیای الهی، به معنای موعظه و ارشاد نیست. بلکه شامل مفاهیمی مثل اطاعت، فداکاری و احسان میشود که این حالات نیز ریشه در خلوص محبت دارد.
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکمالله...»؛ بگو: اگر خدا را دوست دارید، مرا پیروی کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد. (ال عمران- 31)
حضرت علی(ع) در عهدنامه مالکاشتر میفرماید: «فول من جنودک انصحهم فی نفسک لله و لرسوله و لامامک.»؛ ازمیان لشکریانت کسی را سرپرست گردان که وی در نزد تو برای خدا و رسولش و برای رهبرت مطیعترینشان باشد. همچنین میفرماید: «فانه داعیهًًْ لهم الی بذل النصیحهًْ لک»؛ این (قدردانی) آنها را به بذل اطاعت از روی خلوص و محبت وا میدارد. نیز در انتخاب منشیان و نویسندگان میفرماید: آنها را بیازما. «فان ذلک دلیل علی نصیحتک لله و لمن ولیت امره.»؛ این دلیلی بر خیرخواهی و اطاعت تو از خدا و کسی که والی امرش شدهای، است. (نهجالبلاغه- نامه 53)
با این همه شواهد نمیتوان پذیرفت که نصیحت و خیرخواهی رعیت برای امام و نصیحت انسان نسبت به خدا، به معنای موعظه و ارشاد باشد و الا در فهم روایات دچار تکلف و تناقضگویی میشویم، مثل روایت امام صادق علیهالسلام از رسول اکرم صلی الله علیه وآله که فرمود: «من فقه الضیف ان لایصوم تطوعا الا باذن صاحبه و من طاعهًْ المراهًْ لزوجها ان لاتصوم تطوعا الا باذنه و امره و من صلاح العبد و طاعته و نصیحته لمولاه ان لا یصوم تطوعا الا باذن مولاه و من بر الولد بابویه ان لا یصوم تطوعا الا باذن ابویه و امرهما والا کان الضیف جاهلا و کانت المراهًْ عاصیهًْ و کان العبد فاسدا عاصیا و کان الولدعاقا»؛ فهم میهمان و مطیع بودن زن برای همسرش و شایستگی، اطاعت و صمیمیت بنده نسبت به مولایش و نیکی فرزند به پدر و مادرش، در این است که بدون اذن صاحب اختیارشان روزه مستحبی نگیرند و گرنه مهمان، نادان، زن، نافرمان، بنده، فاسد و سرکش و فرزند، نااهل خواهد بود. (من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 155)
مسلما نصیحت بنده برای مولا و صاحب اختیارش چیزی جز اطاعت و تسلیم بودن نیست. و مثل سخن امیرالمؤمنین علی(ع) «من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما و نال ثوابا جزیلا و من یعص الله و رسوله فقد خسر خسرانا مبینا و استحق عذابا الیما. فانجعوا بما یحق علیکم من السمع والطاعهًْ و اخلاص النصیحهًْ و حسن المؤازرهًْ...»؛ هرکس خدا و رسولش را پیروی کند، به پیروزی بزرگ دست یافته است و هرکس از آنها سرپیچی کند، زیان آشکار دیده و مستحق عذاب شده است. پس به آنچه از حرف شنوی اطاعت و انقیاد خالصانه و پشتیبانی نیک برعهده شماست بکوشید. (کافی، ج 1، ص 141)
درباره بیعت اهل کوفه با مسلم بن عقیل(رض)، نایب امام حسین(ع) آوردهاند: «... فبایعه اهل الکوفه علی ذلک (جهاد) و عاهدوه و ضمنواله النصرهًْ و النصیحهًْ...»؛ آیا میتوان گفت که اهل کوفه با نایب امام پیمان بستند تا او را نصیحت و موعظه کنند یا باید گفت ضامن یاری و اطاعت خالصانه از او شدند؟ (ارشاد شیخ مفید، ترجمه رسولی محلاتی، ج 2، ص 28)
بنابر روایات، نصیحت «حق» ائمه عادل است، همان طور که حضرت علی علیهالسلام در نهجالبلاغه میفرماید: «ایهاالناس ان لی علیکم حقا و لکم علی حق فاماحقکم علی فالنصیحهًْ لکم و توفیر فیئکم علیکم وتعلیمکم کی لاتجهلوا و تادیبکم کی ماتعلموا و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعهًْ و النصیحهًًْ فی المشهد و المغیب و الاجابه حین ادعوکم و الطاعهًًْ حین آمرکم»
ای مردم! من حقی بر شما دارم و شما حقی برمن، اما حق شما بر من، خیرخواهی برای شما، ازدیاد امکاناتتان، آموزش و ادب کردن شماست. اما حق من برشما، وفاداری به بیعت است و خیرخواهی خالصانه در حضور و غیاب و اجابت کردن، هرگاه شما را فرا میخوانم و اطاعت کردن، هرگاه به شما فرمان میدهم. (نهجالبلاغه- خطبه 34)
در حدیث فوق حضرت علی(ع) تفاوت نصیحتی که حق مردم است با نصیحتی که حق امام بر مردم است را روشن کرده است. نصیحت مردم توسط امام، تلاش خالصانه امام برای ازدیاد امکانات، تعلیم و تادیب ایشان است و نصیحت امام توسط مردم، وفاداری، خلوص محبت و اطاعت از او است، والا چه تفاوتی بین امام و رعیت باقی میماند؟
نکته دیگر این است که «حق» چیزی است که اگر ادا شود، همیشه سودی و نتیجهای برای صاحب حق یا برای اداکننده حق داشته باشد و تکلیف از عهده او بردارد، درحالی که موعظه و ارشاد امام معصوم(ع) توسط رعیت چنین خصوصیتی ندارد. برای امام عادل نیز این خصوصیت اطلاق و عمومیت ندارد، در حالی که وجوب نصیحت ائمه هم اطلاق دارد و هم عمومی است. ارشاد امام عادل توسط تکتک مردم! - بر فرض امکان - چه اثری دارد و کدام حق او را ادا میکند؟ علاوهبرآن، نصیحت به معنای ارشاد و راهنمایی در مشهد و منظر و مرئی ممکن است اما در شرایط عدم حضور، نهان و باطن چه طور؟ نصیحت به معنای اخلاص در اطاعت و محبت، در هرحال، در آشکار و نهان ممکن است، همان طور که در زیارت جامعه آمده است: «... واحکمتم عقد طاعته و نصحتم له فی السر و العلانیهًْ» (مفاتیحالجنان) بند اطاعت خدا را محکم کردید و در نهان و آشکار برای او خالص و صمیمی بودید. لذا خداوند میفرماید: «لیس علی الضعفاء و لا علی المرضی و لا علی الذین لا یجدون ماینفقون حرج اذا نصحوا لله و رسوله ماعلی المحسنین من سبیل» بر ناتوانها، مریضها و کسانی که چیزی برای انفاق نمییابند، گناهی نیست، اگر قلبا نسبت به خدا و رسولش اخلاص ورزند. (توبه- 91)
نشانه آن نصیحت باطنی نیز از آیه بعد استفاده میشود: «تولوا و اعینهم تفیض من الدمع حزنا الا یجدوا ما ینفقون»؛ با چشمانی غمبار از اینکه چیزی نمییابند تا ببخشند، باز میگردند.
موارد فراوان کنارهم آمدن نصیحت و اطاعت در مورد ائمه(ع)، قرینهای است بر مترادف بودن آن دو (در این کاربردها)، نه مقابل هم بودنشان. اگر هم در موردی قسیم یکدیگر قرار گرفتهاند به لحاظ تفاوت در عمق معنای آنهاست، نه تقابلشان؛ چون نصیحت در معنای عام آن یعنی خلوص محبت به کاررفته. «منصوح » به این معنا اعم از امام است و شامل مؤمنین، نزدیکان و طفل کوچک نیز میشود، چنانکه فرمود: «هل ادلکم علی اهل بیت یکفلونه و هم له ناصحون» آیا شما را به خانوادهای که با خلوص محبت او را سرپرستی کنند، راهنمایی کنم؟ (قصص- 12)
پسران حضرت یعقوب برای اثبات امین بودن خود نسبت به برادرشان، حضرت یوسف(ع) گفتند: «وانا له لناصحون» ما او را صمیمانه دوست داریم. (یوسف- 11)
طفل شیرخوار (موسی علیهالسلام) یا نابالغ (یوسف علیهالسلام) را طبیعتا نه میتوان موعظه کرد و نه اطاعت، این موارد ناظر به معنای عام نصیحت یعنی خلوص مودت و محبت است. پس نصیحت به معنای عامش دایره وسیعی را دربر میگیرد اما اطاعت، مختص خدا وکسانی است که خداوند به اطاعتشان دستور داده است و رابطه اطاعت و نصیحت، عموم و خصوص مطلق است، نه تقابل.
در مقابل نصیحت، «غش» یعنی ناخالصی، ظاهرسازی و فریبکاری است، چنانکه حضرت علی(ع) میفرماید: «ان انصح الناس لنفسه اطوعهم لربه و ان اغشهم لنفسه اعصاهم لربه» خیرخواهترین و مخلصترین مردم برای خودش، فرمانبردارترین و مطیعترین آنها برای پروردگارش است و ناخالصترین و فریبکارترینشان برای خود، نافرمانترین و سرکشترینشان نسبت به پروردگارش است. (نهجالبلاغه- خطبه 85) حدیث فوق هم معنای نصیحت برای خدا را روشن میکند و هم مفهوم مقابل نصیحت را. همچنین آن حضرت در هشدار به یکی از کارمندانش مینویسد: «و افظع الغش غش الائمهًْ» زشتترین دغلکاری، دغلکاری و نیرنگ نسبت به رهبران است. (همان- نامه 26) این دو معنای متقابل در بیان امام رضا علیهالسلام نیز مشاهده میشود که به مامون فرمود: «ان النصح لک واجب والغش لاینبغی لمؤمن» خیرخواهی و موعظه برای تو واجب است و ظاهر فریبی نسبت به هیچ مؤمنی سزاوار نیست. (عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 145)
گاهی در مقابل نصیحت، عداوت و دشمنی به کار میرود، چنانکه رسول گرامی اسلام(ص) میفرماید: «لاتجلسوا عند کل داع مدع یدعوکم من الیقین الی الشک و من الاخلاص الی الریاء و من التواضع الی الکبر و من النصیحة الی العداوة و من الزهد الی الرغبهًْ و تقربوا الی عالم یدعوکم... من العداوهًًْ الی النصیحهًًْ....» نزد هر دعوتکننده مدعی که شما را از یقین به سوی شک و تردید و از اخلاص به ریا و از تواضع و فروتنی به کبر و غرور و از نصیحت و مودت به دشمنی و از بیرغبتی به دنیا به طمع و رغبت فرامیخواند، ننشینید، بلکه به عالم و دانشمندی نزدیک شوید که شما را... از دشمنی به محبت و خیرخواهی دعوت میکند. (بحارالانوار، ج 2، ص 52)
آیا انتقاد همان نصیحت است؟ با توجه به آنچه درحدیث معروف به «نثرالدرر» از امام صادق(ع)آمده است: «الانتقاد عداوهًًْ» انتقاد موجب دشمنی است. (تحفالعقول، ص 328) شاید از یک منظر نتوان انتقاد را نصیحت دانست. چرا که اگر انتقاد با اخلاص همراه نباشد موجب عداوت و کینهورزی خواهد شد. اگر انتقاد به معنی تبیین نقاط ضعف و قوت و ارائه راهکارهای عملیاتی برای از بین بردن نقاط ضعف و تقویت نقاط قوت همراه با اخلاص و خیرخواهی باشد، شاید بتوان آن را در جامعه اسلامی به عنوان یک ساز و کار اصلاح امور بکار برد و در اینجا کاربرد نصیحت و انتقاد در واقع یکسان میشود.