در روایات به هر وجود مبارکی که به ارادهی خداوند برای بشریّت باقی میماند، « بَقِیَّتُ اللَّهِ» گفته میشود. از جمله به سربازان مؤمنی که ییروز مندانه از جبههی جنگ برمیگردند، زیرا به ارادهی الهی باقی ماندهاند. به امام عصر (عج) نیز «بَقِیَّتُ اللَّهِ» میگویند چون آن وجود شریف به خواست خداوند برای هدایت مردم ذخیره و باقی نگهداشته شده است. در فرمایشات معصومین (ـ علیهم السّلام ـ) میخوانیم که یکی از نامها و اسامی مبارک آن حضرت « بَقِیَّتُ اللَّهِ» است.[3]
در آیه مورد بحث ، گرچه مخاطب قوم شعیب اند، و منظور از « بَقِیَّتُ اللَّهِ» سود و سرمایه حلال و پاداش الهی است، ولی هر موجود نافع که از طرف خداوند برای بشر باقی مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، « بَقِیَّتُ اللَّهِ» محسوب میشود. و از آنجا که مهدی موعود (عج) آخرین پیشوا و بزرگترین رهبر انقلابی پس از قیام پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است یکی از روشن ترین مصادیق « بَقِیَّتُ اللَّهِ» میباشد و از همه به این لقب شایستهتر است،
بخصوص که تنها باقیمانده بعد از پیامبران و امامان است و در روایات متعددی به آن اشاره شده است.[4]
امام باقر(ـ علیه السّلام ـ) میفرماید: اول ما ینطق به القائم (ـ علیه السّلام ـ) حین الخروج هذه الایه « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» ثم یقول انا بقیهالله و حجته و خلیفته علیکم فلا یسلم علیه مسلم الا قال السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه نخستین سخنی که مهدی (ـ علیه السّلام ـ) پس از قیام خود میگوید این آیه است « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» سپس میگوید: منم بقیهالله وحجت و خلیفه او در میان شما، سپس هیچکس بر او سلام نمیکند مگر اینکه میگویند: السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه[5].
از حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز روایاتی به همین مضمون وارد شده است که میفرماید: هنگامی که مهدی موعود خروج کند پشت مبارک خود را به کعبه میدهد و تعداد ـ 313 ـ نفر مرد در اطراف آن بزرگوار اجتماع مینمایند. اول سخنی که آنحضرت میفرماید: همین آیه است: « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». سپس میفرماید: من همان بقیهالله و حجت و خلیفه خدا میباشم بر شما. و هیچکسی به آن بزرگوار سلام نمیکند مگر اینکه میگوید: السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه ـ[6] .
حضرت امام جعفر صادق (ـ علیه السّلام ـ) میفرماید (بعد از آنکه هشام (خلیفه عباسی) من و پدرم را از مدینه احضار نموده بود و معجزاتی از پدرم مشاهده کرد و تصمیم گرفت ما را به سوی مدینه بفرستد) قبل از اینکه ما حرکت کنیم پیکی را به تعجیل به سوی مدینه فرستاد تا در میان شهرهائی که در مسیر ما قرار گرفته بودند ندا کند: دو فرزند جادوگر ابوتراب که محمّدبن علی و جعفر بن محمّد باشند و من ایشان را به جانب شام طلب کرده بودم بدین نصارا مایل شده و دین ایشان را پذیرفتهاند.
اگر کسی چیزی به ایشان بفروشد، یا بر آنان سلام کند، یا با ایشان مصافحه نماید خون او هدر خواهد بود! هنگامی که پیک هشام به شهر (مدین) رسید ما نیز به آن شهر رسیدیم.
اهل آن شهر درها را بروی ما بستند، به ما دشنام دادند، به حضرت علیبن ابیطالب (ـ علیه السّلام ـ) ناسزا گفتند، هر چند آن افرادی که با ما بودند اصرار میکردند که آن مردم درِ شهر را باز کنند و به ما آذوقه بدهند آنان نپذیرفتند! هنگامی که ما نزدیک دروازه شهر شدیم پدر بزرگوارم به مدارا با ایشان سخن میگفت، و میفرمود: از خدا بترسید، ما اینطور نیستیم که به شما خبر دادهاند، بر فرض اینکه ما اینطور باشیم که به شما گفتهاند پس چرا شما که با یهود و نصارا معامله میکنید از معامله کردن با ما خودداری مینمائید!؟
آن مردم از خدا بیخبر میگفتند: شما از یهود و نصارا بدترید، زیرا آنان به اسلام جزیه (یعنی مالیات) میدهند. ولی شما جزیه نمیدهید. هر چند پدرم آن مردم گمراه را موعظه میکرد کوچک ترین سودی نمیبخشید و آنان میگفتند: ما، درِ شهر را نمیگشائیم تا هلاک شوید! هنگامی که پدرم با انکار آن اشرار مواجه گردید پیاده شد و به من فرمود: تو از جای خود حرکت منمای. وخود بر فراز آن کوهی که بر شهر (مدین) مشرف بود رفت و صورت مبارک خود را به جانب آن شهر نمود. انگشت بر گوشهای خود نهاد و آن آیاتی را که خدا درباره قصه حضرت شعیب نازل کرده بود تلاوت کرد… تا آنجا که میفرماید: « بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».
پس از تلاوت این آیات فرمود: به خدا سوگند ما خانواده همان افرادی هستیم که در زمین بقیهالله بشمار میرویم. در همین هنگام بود که خدای توانا باد سیاهی را برانگیخت تا سخنان حضرت باقر العلوم را به گوش مرد، زن، صغیر و کبیر اهل (مدین) رسانید، و ایشان دچار وحشت بزرگی شدند، لذا بالای بامها آمدند و به سوی امام محمّد باقر (ـ علیه السّلام ـ) نگریستند.
هنگامی که پیرمردی از اهل مدین پدرم را بدان حال دید با صدای بلند در میان شهر مدین ندا در داد و گفت: ای اهل مدین از خدا بترسید! زیرا این مرد در همان موضعی ایستاده که حضرت شعیب ایستاد و در حق امت خود نفرین کرد. بخدا سوگند که اگر در را بسوی این مرد باز نکنید نظیر آن عذابی که بر قوم شعیب نازل گردید دامنگیر شما نیز خواهد شد.
اهل مدین پس از شنیدن این مقاله دچار خوف شدند و درِ شهر را به روی ما گشودند، و ما را در منزل خود جا و غذا دادند و ما بعد از یک روز توقف از آن شهر حرکت نمودیم. بعد از حرکت ما والی مدین این موضوع را برای هشام نوشت. هشام در پاسخ وی نوشت تا آن پیرمرد را به قتل رسانید.[7] از این روایت استفاده میشود که همه معصومین (ـ علیهم السّلام ـ) بقیه الله هستند.
پرسشگر گرامی با توجه به مطالب فوق چون امام زمان (عج) به اراده خداوند برای هدایت مردم باقی نگه داشته شدهاند لذا مصداق بقیه الله در آیه شریفه همانند دیگر معصومین هستند و روایات هم این مسأله را تأیید میکند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد