به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از سایت لرستان شمس توس، مامون از همان ابتدا به ویژه پس از تحمیل ولایتعهدى با امام دوگانه برخورد مى کرد. در این جا اگرچه برخى آگاهانه یا از روى ناآگاهى به طرفدارى از حکومت بنىعباس و مامون مى خواهند وى را فردى مخلص و مؤمن و معتقد به امام علیه السلام معرفى کنند و مساله پیشنهاد و واگذارى ولایتعهدى را به على بن موسى الرضا علیهما السلام نشانه ایمان و ارادتش بدانند اما غافل از آن که این حرکت مرموزانه و خائنانه نه تنها به امام علیه السلام خدمت نبود، بلکه با تحقق بخشى از اهداف شوم خود، زمینه شهادت آن حضرت را نیز فراهم ساخت.
دلیل این مدعا همان برخوردهاى دوگانه اش بود که پس از این جریان از خود نشان داد و در تاریخ به گوشه هایى از آن اشاره شده است. و ما نیز در این نوشتار کوتاه دوازده مورد از همان برخوردها را جمع آورى کرده، تقدیم شیفتگان امام علیه السلام مىنماییم. به این امید که گامى در جهت تبیین مظلومیت امام رضا علیه السلام و شناساندن چهره مامون باشد.
از جمله اقدامات مامون پس از ولایتعهدى امام رضا علیه السلام این بود که علما، دانشمندان، رؤساى مذهبى یهود، نصارى، صابئه، اصحاب زردشت، نسطاس رومى و دیگران را جمع کرد تا با مطرح کردن سؤالات کلامى و اعتقادى امام را مغلوب ساخته و به خیال خود حضرت را در جمع علما و دانشمندان رسوا کند.
شیخ صدوق(ره) از احمد بن على روایت کرده که گفت: «از ابوالصلت هروى پرسیدم که چگونه مامون با آن اکرام و محبتى که نسبت به امام اظهار مى کرد و او را ولیعهد خود گردانیده بود، راضى به قتل امام شد؟ ابوالصلت گفت: مامون بدین جهت این محبت ها را مى نمود و ولایتعهدى را واگذار کرد تا مردم تصور کنند که امام به دنیا رغبت پیدا کرده و محبتش درقلوب مردم کم شود، اما چون دید که این کار باعث ارادت و اخلاص مردم شده، علماى تمام فرق را از یهود، نصارى، مجوس، صابئان، براهمه، ملحدان، دهریان و علماى تمام ملل و ادیان را جمع کرده که با آن حضرت مباحثه و مناظره نمایند. شاید که بر او غالب گشته و در آن حضرت عجز و نقصى ظاهر شود و به این سبب اعتقاد مردم نسبت به امام سست شود و این نقشه و تدبیر نیز برخلاف مقصود او نتیجه داد و تمام آنها شکست خورده و به فضیلت آن حضرت اقرار و اعتراف کردند.
دومین برخورد زشت مامون که پس از ولایتعهدى نسبت به امام رضا علیه السلام انجام داد، مساله برهم زدن جلسات علمى آن حضرت بود. زیرا هنگامى که از شکست خوردن امام در جلسات دانشمندان مایوس گردید و مشاهده کرد که هر لحظه شخصیت نهفته امام علیه السلام براى دوست و دشمن آشکار مىشود، سخت به وحشت افتاد. در یک مورد خود اقدام به برهم زدن جلسه مباحثات علمى امام علیه السلام کرد و در مورد دوم به محمد بن عمرو طوسى دستور داد تا مردم را از حضور امام طرد کرده و جلسه را به هم بزند.
ابن شهرآشوب از طبرى نقل مى کند: «از عدهاى دعوت شد تا در حضور مامون با امام رضا علیه السلام درباره امامت بحث و گفت وگو کنند. پس از دریافت اجازه، یحیى بن ضحاک سمرقندى را برگزیده و به محضر امام علیه السلام فرستادند. حضرت فرمود: اى یحیى! بپرس. یحیى گفت: اى فرزند رسول خدا! تو بپرس که مایه شرف و سربلندى من شود. حضرت فرمود: اى یحیى! چه مىگویى درباره مردى که ادعاى راستى براى خود کرده و راستگویان را تکذیب نموده است، آیا یک چنین فردى در دینش صادق و محق است یا دروغگو است؟ یحیى یک ساعت سر در گریبان برده، هر چه فکر کرد، نتوانست جوابى بدهد. مامون گفت: اى یحیى! جواب بده. یحیى پاسخ داد: وى حجت را از دستم گرفته است و هیچ گونه پاسخى ندارم.
مامون به امام گفت: این چه مساله اى است که یحیى اقرار به عجز کرده است؟
امام فرمود: اگر یحیى گمان دارد که بر آن شخص لازم است که راستگویان را تصدیق کند پس بر چنین کسى که علیه خودش شهادت عجز و ناتوانى داده، امامتى نخواهد بود که سر منبر رسول خدا صلى الله علیه و آله بگوید: من سرپرستى شما را به عهده گرفتم، در حالى که بهتر از شما نیستم، در حالى که امیر از رعیت بهتر است. و همچنین اگر یحیى گمان برد که او صادقین و راستگویان را تصدیق کرده پس امامتى براى اقرار کننده علیه خودش نخواهد بود که بر فراز منبر بگوید: در وجود من شیطانى هست که مرا پیوسته در معرض کار اشتباه و خلاف قرار مىدهد، در حالى که در امام، شیطان وجود ندارد. اگر یحیى گمان کند که وى راستگویان را تصدیق کرده، باز هم براى آن فرد امامتى ثابت نخواهد شد. زیرا وقتى که دوستش دربارهاش اقرار کرده که امامت ابوبکر کارى برخلاف مصالح امت بوده که خداوند همگان را از شرش حفظ کرد و هر که شبیه آن را انجام دهد، او را بکشید، زمینه امامت براى او ثابت نمىباشد. این جا بود که مامون از روى خشم و عصبانیت بر سر حاضران فریاد کشید که همگان از ترس و وحشت مجلس را ترک گفته و متفرق شدند.
از دیگر برخوردهاى ریاکارانه مامون نسبت به امام رضا علیه السلام پس از ولایتعهدى این بود که اگر کسى به امام اهانت مى کرد، نه تنها پرخاشگر را مورد تنبیه قرار نمىداد، بلکه با سکوت خود او را تشویق به اهانت بیشترى مى کرد.
على بن محمد بن سیار از پدرانش نقل کرده: «وقتى که بیعت گرفتن براى امام رضا علیه السلام تمام شد، باران کم شد. مردم کمى باران را در اثر این ولایت عهدى پنداشتند. مامون از امام خواست تا نماز استسقاء بخواند. حضرت در پاسخ فرمود: رسول الله صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم که مى فرمود فرزندم تا روز دوشنبه صبر کن و آن گاه جهت نماز استسقاء به بیابان بیرون شو که خداوند براى آنها باران خواهد فرستاد و به مردم هم اطلاع ده تا بیشتر از فضل و عظمتت و جایگاهت نزد خداوند با خبر شوند.
پس حضرت روز دوشنبه از خانه خارج گشت و پس از نماز و دعا از خداى خواستند که باران رحمت را بر مردم فرو فرستد اما تا موقع رفتن به خانههایشان بارش نکند و از منبر پائین آمد و به خانه برگشت. همین که مردم به خانههاى خود رسیدند، بارش باران شروع شد. از این که آثار کرامت و عظمت امام را مى دیدند، بسیار خوشحال شده بودند.
پس از این جریان، امام بر مامون وارد شد، شخصى به نام «حمید بن مهران» زبان بدگویى گشوده و به ساحت مقدس امام رضا علیه السلام اهانت کرد و گفت: «تو از حد خود تجاوز کرده و مردم را فریب دادى. اگر راست مىگویى، از این دو صورت شیرى که بر مسند مامون نقش بسته بخواه تا مرا بگیرند. حضرت در خشم شده و فریاد زد، این مرد فاجر را بگیرید و او را بدرید و چیزى از آثارش نگه ندارید. یک مرتبه این دو صورت شیر به دعاى امام علیه السلام به دو شیر درنده تبدیل گشته، حمید را گرفته، پاره پاره کردند و خوردند. این جا بود که مامون از ترس و وحشت از هوش رفت و پس از آن که به وسیله گلاب وى را به هوش آوردند، آن دو شیر (به زبان اشاره) از امام پرسیدند که درباره مامون چه دستورى مىدهید؟ آیا او را هم به صاحبش ملحق کنیم؟ حضرت فرمود: خیر، به سر جاى خود برگشته و همانگونه که بودید باشید.
مامون در آن روزها پا فراتر نهاده و از این که مىدید موفقیت امام علیه السلام بیشتر مى شود و با برگزارى جلسات، عظمت علمىاش آشکارتر مىشود، در یکى از روزها پس از به هم زدن جلسه علمى امام او را احضار کرده و با کمال خشم و عصبانیت به آن حضرت توهین مىکند. ابوالصلت هروى مىگوید: «به مامون خبر دادند که اباالحسن الرضا علیه السلام مجالس کلام و عقاید برگزار کرده و مردم شیفته دانش او شده اند. مامون بلافاصله به محمد بن عمرو طوسى (حاجب خویش) دستور مىدهد که مردم را از حضورش طرد نموده و بیرون کند. سپس امام رضا علیه السلام را احضار کرده و وقتى که نگاهش به امام مىافتد، به آن حضرت اهانت مى کند. حضرت با دیدن این منظره به خشم آمده و از نزد او بیرون مى رود.»
هنگامى که رجاء بن ابى الضحاک (همسفر امام از مدینه تا مرو) بر مامون وارد مى شود، وى از او درباره حالات امام رضا علیه السلام در بین راه مىپرسد. رجاء هر آنچه که دیده بود، از زهد، تقوا، پارسایى، آیات، کرامات و معجزات، همه را بازگو کرد. مامون در پاسخ به رجاء گفت: «آرى، اى ابن ابى الضحاک! حقیقت همین است که تو مىگویى. او بهترین، عالمترین و زاهدترین فرد روى کره زمین است اما آنچه را که دیدى، به کسى اطلاع نده تا فضلش بر کسى ظاهر نشود، مگر از زبان من.»(۶)نکته مهم این جا است که مامون به بهانه این که فقط بر زبان من اینها ظاهر شود از پخش آنچه را که رجاء دیده بود، به شدت جلوگیرى کرده بود و خود او نیز آنها را براى کسى نگفت، مگر در موارد بسیار محدود آن هم از روى ناچارى، به گونه اى که اگر ممکن بود، همان ها را نیز بر زبان نمى آورد.
تمام تلاش دستگاه حاکم بر این بود که به هر شکل ممکن شخصیت امام رضا علیه السلام را در نظر مردم پایین آورد و علاوه بر سرپوش گذاردن بر محاسن اخلاقى و مراتب علمى حضرت به شایعاتى دروغین علیه او در جامعه بپردازند تا بدین وسیله امام علیه السلام را ترور شخصیت کرده باشند.
اینک نظر شما را به سه نمونه جلب مى کنیم که بیانگر تلاش پىگیر و مستمر آنها در این راستا است:
۱- روزى ابوالصلت هروى از امام پرسید: «اى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله! این سخن چیست که مردم آن را از شما نقل مىکنند؟ حضرت فرمود: مثلا چه مىگویند؟
گفت: مى گویند که شما ادعا مى کنید که مردم بندگان شما هستند. امام فرمود: اى عبدالسلام اگر همه مردم بندگان ما باشند، چنان که مى گویند، پس ما این غلامان را به چه کسى بفروشیم؟ گوید: عرض کردم، راست گفتى اى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله.»
۲- حضرت ابتدا به اسحاق بن عیسى عباسى مىفرماید: «به من خبر رسیده است که مردم مى گویند: ما گمان مى کنیم که مردم بندگان و غلامان ما هستند. نه به حق آن خویشى که با رسول خدا صلى الله علیه و آله دارم، چنین چیزى را هرگز نگفتهام و نه از پدرانم چنین چیزى را شنیده ام و نه از یکى از اجدادم چنین چیزى به من گزارش رسیده است.
۳- همچنین هشام بن ابراهیم عباسى که فضل بن سهل او را به عنوان مراقب امام علیه السلام قرار داده تا بر حضرت علیه السلام سختگیرى کند، از طرف امام رضا علیه السلام به دروغ پخش کرده بود که آن حضرت ساز و آواز را براى او حلال کرده است و هنگامى که از امام رضا علیه السلام در این باره پرسیده شد، در پاسخ فرمود: «این زندیق دروغ گفته است.»
حال سؤال ما این است که چرا از این شایعات پیش از آمدن امام رضا علیه السلام به مرو خبرى نبود و اگر شایعه افکنى دستگاه بنىعباس نبود، مردم از کجا چنین سخنان پوچ را مىدانستند؟
با این که امام علیه السلام شرط کرده بود که در هیچ کارى دخالت نکند، مامون از امام رضا علیه السلام خواست که نماز عید را برگزار کند و با رد این پیشنهاد از سوى امام، مامون با پافشارى و اصرار زیاد، امام علیه السلام را آماده خواندن نماز عید کرد.
حضرت فرمود: من به روش و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله نماز عید را مىخوانم، آنگاه با پاى پیاده همراه با تکبیر، نمازگزاران را به طرف محل برگزارى نماز عید حرکت داد. این برنامه رعب و وحشتى عجیب در دل عباسیان به ویژه مامون عباسى به وجود آورد. از این رو پیش از آن که امام علیه السلام به محل برگزارى نماز برسد، مامون پیام فرستاد که به خانه بازگردد.
چون ماندن امام رضا علیه السلام در مرکز خلافت براى مامون مشکلاتى به وجود آورده بود، نمىدانست که چگونه از امام رهایى یابد و مشکلات گذشته پیش نیاید. بدین وسیله به این فکر افتاد تا از امام درخواست رفتن به عراق نموده و در آنجا آن حضرت را وادار به اقامت اجبارى کند.
محمدبن عبدالله افطس گوید: بر مامون داخل شدم. پس او مرا بسیار به خود نزدیک گردانده و احترامم کرد. سپس گفت: خداى رحمت کند ابوالحسن الرضا علیه السلام را. چه قدر عالم بوده است! روزى مرا از یک امر بسیار عجیبى باخبر ساخت، چرا که پس از پایان پذیرفتن بیعت مردم با وى براى ولایتعهدى، شبى ضمن گفت وگو با او به وى گفتم: فدایت شوم! چنین مىبینم که تو به عراق بروى و من در خراسان خلیفه و نماینده تو باشم. حضرت لبخندى زده فرمود: به جانم قسم چنین کارى نخواهم کرد. زیرا در این سرزمین براى ما مسکنى هست که هرگز از این جا بیرون نخواهم رفت تا مرگ من فرا رسد و از همین جا به سوى محشر خواهم رفت. به او عرض کردم: چه کسى این را به تو گفته است؟ در پاسخ گفت: آگاهى من نسبت به جایگاهم همانند علم و آگاهى من است به جایگاه تو. عرض کردم: جایگاه من کجاست؟ فرمود: بین من و تو فاصله مکانى بسیارى خواهد بود. من در مشرق مىمیرم و تو در مغرب خواهى مرد. پس هر چه تلاش کردم که او را به خلافت تطمیع کنم، او نپذیرفت.
مامون عباسى حتى یک لحظه از فکر و خیال امام رضا علیه السلام بیرون نمىرفت و هر بار که نقشه مىکشید، همچنان بىنتیجه مىماند و نقش بر آب مىشد، تا شبى عدهاى از غلامان حلقه به گوش را طلبید و از آنها خواست تا به منزل بروند و با هجوم یکباره خود، با شمشیر، امام علیه السلام را از پاى درآورند.
هرثمة بن اعین در حدیث مفصلى از صبیح دیلمى نقل کرده که: «مامون مرا به همراه سى نفر از غلامان مورد اعتماد خود، شبانه به خانه امام رضا علیه السلام جهت قتل آن حضرت فرستاد و طبق دستور مامون غلامان وارد عمل شده و در یک لحظه این سى نفر آن قدر بر بدن امام علیه السلام شمشیر زدند که یقین به کشته شدن وى نموده و روز بعد به همراه مامون جهت تشییع و خاکسپارى حضرت به طرف خانه امام رضا علیه السلام رهسپار شدیم اما برخلاف انتظار دیدیم که حضرت در محراب عبادت به نماز مشغول است.
صبیح گوید: به دستورمامون جهت تحقیق خدمت آن حضرت رسیدم. تا پاى خود را برپاشنه درب گذاردم،حضرت فرمود: اى صبیح!عرض کردم: لبیک یامولاى! در دم به روى زمین خوردم. حضرت فرمود: خداى تو را رحمت کند: یریدون لیطفؤوا نورالله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون» .
علامه مجلسى از عیون اخبارالرضا علیه السلام به سند خود از هروى نقل مى کند: «روزى در سرخس به در خانهاى که امام در آن زندانى بود رفتم. در آن را بسته دیدم. پس از زندانبان اجازه ورود و ملاقات خواستم. او گفت در حال حاضر نمىتوانید با او ملاقات کنید. عرض کردم به چه جهت؟ گفت: بسا مىشود که در شب و روز هزار رکعت نماز مىگذارد، فقط سه نوبت در شبانه روز از نماز فارغ مىشود. یک مرتبه در وسط روز و یک مرتبه پیش از ظهر و مرتبه سوم وقتى که آفتاب به زردى مىگراید و او در این سه نوبت گرچه به نماز نمىپردازد، در محل نماز خود نشسته و با خداى خود مناجات مى کند.
بار دیگر مامون عباسى براى رهایى از امام علیه السلام به تلاش دیگرى دست مىزند.
اما این بار نیز همانند گذشته با هوشیارى امام رضا علیه السلام تیرش به سنگ مىخورد. او مىخواست امام علیه السلام را در حمام به قتل برساند. آن هم با یک نقشه از پیش طراحى شده. نقل کردهاند که وى طى نامهاى از امام رضا علیه السلام درخواست کرده بود تا به حمام رفته و حجامت کند. حضرت به هیچ وجه حاضر نشد در آن وقتى که او گفته بود، به حمام برود و با این که مامون پافشارى زیاد مىکرد، همچنان حضرت از رفتن خوددارى ورزید تا این که همان روز فضل بن سهل معروف به ذوالریاستین توسط عدهاى به وسیله شمشیر در حمام کشته شد. به دنبال این ماجرا عدهاى از سپاهیان و از فرماندهان به در خانه مامون رفته و مىگفتند مامون او را کشته است.
فشار بیش از حد عباسى ها و به ویژه فضل بن سهل و حسن بن سهل بر مامون وى را بر آن داشت تا تصمیم به کشتن امام بگیرد. سرانجام در آخر ماه صفر دویست و سه هجرى آن حضرت را به وسیله انگور یا انارزهرآگین به شهادت رساند.
در سخنان امامان معصوم (ع) برای زیارت امام علی بن موسی الرضا (ع) ، ثواب زیادی نقل شده است، مانند حدیث های زیر:
امام جواد (ع) فرمود: «هر که قبر پدرم را [با معرفت] زیارت کند ، خداوند تمام گناهانش را می بخشدوبهشت از آن اوست».
امام صادق (ع) فرمود:«هر کس امام رضا (ع) را زیارت کند ، گویا رسول خدا را زیارت کرده است».
امام جواد (ع) فرمود:«برای کسی که به زیارت پدرم برود، بهشت را ضمانت می کنم».
امام رضا (ع) فرمود: « هر کس به زیارت من بیاید، روز قیامت در سه مرحله ( میزان ، صراط وهنگام دریافت نامۀ اعمال ) او را نجات می دهم».
عبدالسلام هروی از حضرت رضا (ع) نقل می کند که فرمود:« به زودی توس محل آمد وشد شیعیان و زائرانم می شود. بدان ، هر کس مرا در توس که دور از وطنم (مدینه)قرار دارد ،زیارت کند ، روز قیامت با من است وهم رتبه من ، در حالی که گناهانش آمرزیده شده است».
از امام علی النقی (ع) روایت شده است : هر که را نزد خدا حاجتی باشد ، زیارت کند، قبر جدّم حضرت امام رضا (ع) را در شهر توس در حالی که غسل کرده باشد ودر بالای سر آن حضرت دو رکعت نماز گزارد و در قنوت نماز حاجت خود را بطلبد ، پس به راستی که مستجاب می شود ،مگر آنکه از برای گناهی یا قطع رحمی در خواست کند. به درستی که موضع قبر آن حضرت ، بقعه ای است از بقعه های بهشت.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
رئیس سازمان غذا و دارو در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
رئیس مرکز ملی اقلیم و مدیریت بحران خشکسالی در گفتوگو با «جامجم» تاکید کرد