گفت‌وگو با حاج ماشاءا...عابدی، مداح اهل‌بیت(س)‌ و مناجات خوان

حنجره‌ای که وقف خدا شد

درباره حاج‌محمود کریمی و ابتکار تکیه سیارش

روضه آقای روضه خوان

کد خبر: ۱۲۷۴۴۰۳
هیچ وقت میاندار نبودم و همیشه توی هیات می رفتم و آن آخرها می نشستم و حسرت آن هایی را می خوردم که چسبیده به منبر زانو به زانوی سخنران و مداح می نشینند و نوکری می کنند.
 
توی دلم می گفتم عشق است، از روضه امام حسین( ع) یک چایی دم درش هم از سر من زیاد است، من را چه
 
به میانداری؟ چه به پرچمداری؟ دلم اما آن جلو وسط آن شلوغی بود! دلم داشت سینه می زد و هروله می کرد قاطی آن همه آدم که برای حسین فاطمه خودشان را خرج می کردند! دلم آن جلو داشت زار می زد، دلم داشت آن وسط مظلوم می کشید و من ته نفسم، ته صدایم را زیر پرچم می ریختم.
 
پنج یا شش سال قبل بود که شب حضرت علی اکبر رفتم بین علی اکبرهای گروه جهادی مان و روضه که تمام شد بلند شدم، توی آن تاریکی و شلوغی میاندار را صدا زدم، آمد و توی گوشش روضه خواندم، غلیظ ترین روضه دنیا:« من فردا صبح می رم کربلا! حلال کن!» بغلم کرد، بلند بلند گریه می کردیم! آنقدر بلند گریه کردیم که همه حتی مداح ساکت ایستاده بودند و ما را نگاه می کردند، دستم را کشید و برد آن جلو! کنار منبر نشاند و بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا خواند!
 
من، مرتضای آخر خیمه که همیشه صف آخر سینه زن ها می نشستم، حالا پای منبر خودم روضه شده بودم! من از کربلای تو آبرو گرفتم حسین(ع)، من را خود کربلا نه، اسم کربلای تو برد آن بالای مجلس نشاند و شدم حسرت دیگران! در تمام زندگی ام، در تمام این سی و شش هفت سال عمرم از آن بالاتر نرفتم! از آنجا که اسم کربلای تو مرا برد. من پای سفره ی تو شدم معتبر حسین ( ع) و از آن به بعد فهمیدم که اگر می خواهی به جایی برسی راهش خود خود خود حسین ( ع) است و هر راهی به بیراهه می رود.

آقای محمود، آقای روضه، آقای محمود کریمی، تو از بالای منبر پایین آمدی، آبرویت را دست گرفتی و توی کوچه ها راه افتادی تا اسم کربلا را ببری و از توی پنجره ها به مردم برسانی! مَثَلِ تو مَثَلِ مسلم است، کاش یکی پیدا شود و روضه تو را بخواند که داری برای اربابت یار جمع می کنی، گریه کن جمع می کنی!
 
یکی بیاید و بخواند که آقای محمود کریمی توی خیابان راه افتاده بود و فریاد غریبی حسین ( ع) سر می داد، دستش یک بلندگو بود و می گفت آقام گریه کن ندارد! دست دیگرش را مثل کاسه گدایی بلند کرده بود و تویش آبروی این همه سال روضه خوانی را ریخته بود و برای اشک مردم کوچه گردی می کرد.
 
حکایت خیلی هایمان اما حکایت آن اصحابی است که از اباعبدا... اجازه گرفت تا برود، آقا اجازه داد، به همه اجازه داد که بروند، تو اما آن کسی بودی که بلیت‌ات را خرج ماندن کردی، جای این که بروی!
 
کشتی حسین ( ع) معطل چهارتا گریه کن مثل من نمی شود و هفتاد و دو یار هم برای تمام تاریخ اش کافی است، قبول! تو اما انگار از حسین بی گریه کن می میری! داری می روی که برای امامت یار جمع کنی! حالا که همه نمی توانند پای سفره بیایند سفره را می بری تا در خانه ها و توی کوچه ها پهن می کنی. تو برای ما دلت سوخت که فکر می کنیم دایره کوچک مان حکومت نام دارد!
 
من از این به بعد روی هیچ تخت طلایی نمی نشینم و روی هیچ برج عاجی نخواهم رفت، اگر هم یک روز رفتم با یادآوری این کار آقای محمود از خواب بیدارم کنید، یادم بیاورید آبرویی که از حسین‌(ع) گرفتم جز برای حسین (ع) نباید خرج شود.
 
آقای محمود کریمی -که از این به بعد بدون  «آقا» نباید صداش زد- را هرکجا دیدید بنشینید و پای روضه اش گریه کنید، او خودش روضه است.
 
یاد کربلای اولم افتادم، انگار تو آمدی از اول شروع کنی و دوباره بروی و آقای محمود کریمی بشوی! کاش یاد بگیرم و دوباره راه کربلای اولم را پیدا کنم.
 
روزنامه جام جم /دوشنبه 3 شهریور
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها