در زمان پادشاهی ملکه ویکتوریا در سرزمین انگلستان مرد خوش‌پوشی سوار بالن شد و بالن را با تزریق هوای گرم به داخل محفظه مخصوص به سمت بالا هدایت کرد تا از آن بالا به تماشای مناظر طبیعی از منظر کلان و راهبردی بپردازد.
کد خبر: ۱۲۳۸۰۴۱

مرد مشغول تماشای مناظر طبیعی از منظر کلان و راهبردی بود که ناگهان به یادش آمد در آن‌روز یک قرار کاری مهم دارد. از آنجا که در آن روزگار هنوز وسایل ارتباطی مدرن از قبیل تلفن و تلفن‌همراه و اینترنت اختراع نشده بود تا به‌وسیله آن بشود قرارهای کاری را کنسل کرد یا به تعویق انداخت، ارتفاع بالن را کم کرد و به نزدیکی زمین رسید تا چاره‌ای بیندیشد. در این لحظه مردی را دید که در جاده منتهی به یک کارخانه راه می‌رفت. مرد سوار بالن، مرد روی زمین را صدا زد و گفت: ای مرد روی زمین، من روی زمین قرار مهمی دارم، می‌توانی بگویی من الان دقیقا کجا هستم تا ببینم به قرارم می‌رسم یا نه؟ مرد روی زمین گفت: بلی. شما الان در ارتفاع چهار و نیم متری از سطح زمین و دویست‌وشصت‌وهشت‌ونیم متری از روی دریا در نقطه‌ای به طول جغرافیایی 130°۰۶′W و عرض جغرافیایی ۲۵°۰۴′S هستید.
مرد داخل بالن گفت: شما مهندس هستید؟ مرد روی زمین گفت: معلوم است؟ مرد داخل بالن گفت: از اینجا معلوم است که اطلاعات دقیقی دارید که دو پنی (معادل دوزار) هم ارزش ندارد و به هیچ دردی نمی‌خورد و من بالاخره نفهمیدم کجا هستم و به قرارم می‌رسم یا نه. مرد روی زمین گفت: تصور نمی‌کنید درج این جمله شما در روزنامه ممکن است موجبات رنجش قشر مهندسان را در پی داشته باشد؟ مرد داخل بالن گفت: نه. مهندسان باجنبه‌اند. مثل پزشکان نیستند. مرد روی زمین گفت: به نظر می‌رسد شما مدیر باشید. مرد داخل بالن گفت: معلوم است؟ مرد روی زمین گفت: از اینجا معلوم است که می‌دانید به کجا می‌خواهید بروید، اما نمی‌دانید کجا هستید و از اینجا معلوم است که قولی داده‌ایدکه نمی‌توانید به آن عمل کنید و تازه گردن بقیه هم می‌اندازید و از اینجا معلوم است که نسبت به رنجش اقشار مختلف بی‌تفاوتید. در این لحظه مرد داخل بالن هوای گرم به داخل محفظه مخصوص بالن را به سمت بالا هدایت کرد و در نهایت معلوم نشد چی شد.

امید مهدی‌نژاد

طنزنویس

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها