در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
دیگر خواب و خوراک ندارم. همه لحظاتم را میخواهند برای خودشان کنند. یکی نیست بگوید «نانت نبود یا آبت نبود سراغ کتابها رفتنت چه بود؟» اصلا دیگر تکراری شده بخواهیم بگوییم حال و روز کتاب خوب نیست. کافی است بگویید کتاب، تا شنونده راهش را بکشد و برود دنبال زندگیاش؛ خب راست میگویند از کتابها که زندگی در نمیآید! تا حالا شده یک صاحبخانهای بیاید و بگوید شما که انسان فرهیخته و پاکباختهای در عرصه فرهنگ هستید اینماه اجاره نپردازید! در خواب هم این اتفاق نمیافتاد...
بگذریم. اصلا در این روزها که کتابها سواره شدهاند و مخاطبان و دوستداران آنها پیاده، توصیه کردن به خواندن و مطالعه کاری نهتنها راحت نیست بلکه گاهی شرمآور است. وقتی مردم در خرج آب و نانشان ماندهاند حرف از کتاب زدن کمی دور از اخلاق است. آن هم کتابهایی که حتی نمیشود در خیال با آنها بود چه رسد به اینکه دست به جلدشان بکشی و ورقهایشان را لمس کنی!
چه شد به اینجا رسیدیم؟ داشتم به این فکر میکردم، برای این شماره که به بهانه آغاز هفته کتاب اندکی خواننده را در حال و هوای خواندن میخواهیم قرار دهیم، چه بگویم که ناگهان این فکر به ذهنم آمد که اصلا چرا باید در این شرایط که هیچکس به فکر کتابها نیست و حتی خود ناشران هم فکری برای محصولشان نمیکنند مخاطب را تهییج و ترغیب کنیم تا کتاب بخرند و کتاب بخوانند! (داخل پرانتز بگویم که خواندن مساوی با خریدن نیست و افراد میتوانند بخوانند بدون اینکه بخرند، یک راه ساده آن عضویت در کتابخانههای عمومی است.)
از این هم بگذریم.
به هر صورت هفته کتاب زمان خوبی است که صدای این دوستان کاغذی را بلندتر به گوش جامعه برسانیم ولی به نظر میرسد این بار باید صدای خوانندگان را بیشتر از این کاغذیهای دوستداشتنی بلند کنیم. برای مثال وقتی کتابی حدودا ۵۵۰ صفحهای را باید به قیمت ۸۸ هزار تومان (معادل دو ماه یارانه دهکهای کم درآمد) تهیه کنیم طبیعی است که دیگر دل و دماغی برای خواندن و مطالعه و لذت بردن از بوی ناب کاغذ برایمان نماند. (باز هم یک پرانتز باز کنم و بگویم بله همیشه خریدن مساوی با خواندن نیست و با عضویت در کتابخانهها میتوان لذت مطالعه را درک کرد، اما باید یادآوری کنم که گاهی برای دستیابی به یکی از تازههای نشر در مخزن کتابخانهها باید مدتی صبر کرد و خب این برای برخی که خوره کتاب هستند مقداری طولانی و زمانبر است.)
برای اینکه ثابت کنم حرف بیربط و زور نمیزنم مثالی بدون ذکر نام میزنم. دوست نویسندهای میگفت طی مدتی که کتابش منتشر شده افراد مختلف به او پیام دادهاند که کتابش گران است و تهیه آن برایشان مقدور نیست و از او خواستهاند در تهیه اثرش آنها را یاری کند.
باز هم بگذریم؟ بهتر است اندکی تامل کنیم، اندکی همینجا توقف کنیم و به این پرسش فکر کنیم که چه کسانی از این گرانی و افزایش مهارگسیخته قیمت کتاب سود میبرند؟ از اینکه کتابها کمتر در دسترس باشند و کمتر خوانده شوند چه گروه یا اشخاصی منفعت میبرند؟ اینکه کتابها تبدیل به کالای لوکس شوند و فقط قشر و طبقهای خاص از آنها استفاده کند؛ خواست کیست؟ اینکه مانند بسیاری از امکانات رفاهی که فقط گروه خاصی حق استفاده از آن را دارد، کتاب هم تبدیل به ابزاری برای مانور تجمل دانایی گروهی شود، خواسته چه کسانی است؟
این اتفاق حاوی یک پیام است، آن هم اینکه کتاب از محصولی که قرار بود بیدارگر باشد تبدیل به مخدری برای آرامکردن دردهای مزمن گروهی شده است. دردهایی که مانند یک چاه، انتهایی برای آنها نمیتوان تصور کرد و این قبیل ابزار سرپوشی برای مخفی کردن آنهاست. در این هفته هم اگر از کتابها حرف زده میشود یا برای ارائه گزارشکار است یا میخواهند خودنمایی و تفاخر کنند و قرار نیست با کتابها زندگی کرد.
بههمین خاطر حس کردم نباید انتظار داشت، کتابها کسی را بیدار کنند؛ برای همین از چشمانم که خواب از آنها گریخته بود خواهشکردم دوباره میزبان خواب باشند که تاب بیداری نیست.
حسام آبنوس
دبیر قفسه
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد