در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتم: ماشاا... گفت: حوصله تو سر نمیبرم قصهشو بگم؟ گفتم: من خودم قصهنویس دردای مردمم. گفت: وا! گفتم: روزنامهنگارم گفت: آهان، پس محکم گوش کن به کارت میاد. آقام استاد دانشگاه بود. دکترای دامپزشکی. ما سه تا بچه بودیم. عاشق یکی از دانشجوهاش شد. توی یه سفر با هم آشنا شدن. یعنی یه سمینار علمی بود توی یونان، رفتن بعد اونجا با هم قهوه خوردن. بعد آقام عاشقش شد و اومدن تهران و ازدواج کردن. صحبت ده ساله پیشه. گفتم: خب.
گفت: خواهر برادرام همه بزرگتر از منن. مادرم به بدبختی بزرگمون کرد. بدبختی که میگم نه که تو خونه مردم رخت بشوره، ولی سختش بود. معلم بود و حقوقش قدری نبود که خرج همه ماها رو بده. همه عروس دوماد شدن من فقط موندم. الانم صبحا توی یه شرکت کار میکنم. حقوقم هم بد نی، ولی روی موتور کار کردنم داستان داره. گفتم: چیه؟ گفت: بابام چهار سال پیش مرد. زن دومشم هم همه چی رو بالا کشید. یه پاپاسی کف دست ما ننداخت! گفتم: عجب! گفت: شش ماه پیش خوابشو دیدم کلی گریه کرد و معذرتخواهی که در حقتون جفا کردم، ولی تو در حقم آقایی کن. گفتم: چی؟ گفت: توی شیراز درس میدادم یه بار زدم توی یه گوش خدماتچی دانشگاه و یه شش میلیونم یه جا به یه کارگر گاوداریم بدهکارم برو باهاش تسویه کن. تو خواب با اینکه دل خوشی ازش نداشتم گفتم چشم. نشستم تو اتوبوس رفتم شیراز یارو رو پیدا کردم. گفت چرا خودش نیومده گفتم زیرخاکه. گفت نمیبخشم. گفتم جای یکی دوتا بخوابونی توی گوش من رضایت میدی؟ گفت به شرطی که توی جمع باشه. گفتم عشق است. رفتیم تو اتاق استادا و گفت دکتر فلانی رو یادتونه؟ زد تو گوشم. گفتن بله گفت این پسرشه اومده رضایت بگیره و بعد آزاد خوابوند تو گوشم. تا تهرون بغض داشتم مهندس، ولی دلم خوش بود بار آقام سبک شده. بعد رفتم کارگر گاوداری رو تو پاکدشت پیدا کردم و گفتم شش تومن طلب داری؟ گفت بله گفتم میتونم دوماهه برات بریزم، ولی یه کم فرصت بده پول پاک برات بیارم که روح آقام معذب نباشه.
گفت عشق است. نادار و ناچار نیستم. زانتیا دارم کار خوب دارم، ولی میخوام از نون بازوم حساب آقامو صاف کنم همینه که رو موتور کار میکنم. روزی پنج شش ساعت کار میکنم. صبحا هم شرکتم. تا حالا هم دو و هفتصد زدم به حساب کارگره.
تقریبا رسیده بودیم به مقصد. پانزده هزار تومن حقالزحمه پسرک موتورسوار را تقدیمش کردم و همانطور که لابهلای ماشینها گم میشد به این فکر کردم که پدرش یک جایی نشسته و قطعا حرفهایمان را شنیده و پانزده هزارتومن من را هم جایی یادداشت کرده و اندازه پانزده هزارتومن کمتر حساب میکشد.
حامد عسکری
شاعر و نویسنده
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد