در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
ترس اول
با اینکه در تمام این سالها از دوستانم جز خوبی و مهمان نوازی عراقیها چیزی نشنیده بودم، ولی همراه با کمی ترس به این سفر رفتم و فقط دلم به عربی دست وپا شکستهای که در دبیرستان و زمان کنکور خوانده بودم، خوش بود. دلیلش هم واضح بود تا همین چند سال پیش از عراق چیزی جز جنگ، صدام، آمریکا و خون و خونریزی نشنیده بودم و نخوانده بودم، اما همین که پایم به آن طرف مرز رسید و در مسیر افتادم همه چیز شکل دیگری شد.
از وقتی بچه بودم این جملهها که «ظرف قشنگامون رو بذاریم برای مهمون، میوه خوب هامون رو بذاریم برای مهمون» و عباراتی از این قبیل را شنیده و تا حدی هم دیده بودم. وقتی که از در یخچال به خوراکیهای دستچینشده دستبرد میزدم و مادرم با عصبانیت میگفت: «اونها برای مهموناست و چرا دست زدی بهشون» ولی مهمانانی که خانه ما میآمدند کجا و مهمانانی که به این سفر میروند کجا؟ وقتی شب اول را در یکی از شهرهای مرزی گذراندم و مهمان نوازی یک خانواده عراقی را دیدم با خودم گفتم مهمان نوازی ما کجا و مهمان نوازی عراقیها کجا. خانوادهای که شب اول سفر را مهمانشان بودیم یک خانواده چهار نفره بودند که به گفته آقا سعید، این مهمانخانه را مخصوص زائران اربعین تجهیز کرده بود.
مهمانخانهای که با پردهها و پشتیهای نو آراسته شده بود و همه چیز بوی نویی میداد. خانم خانه از همان لحظه اول که مهمانش شدیم آنقدر از ما با روی گشاده پذیرایی کرد که ما شرمنده شدیم و نمیدانستیم جز تشکر، چه کار دیگری میتوانیم انجام دهیم. بعد از پذیرایی با چای و رطب تازه که از درخت حیاطشان چیده بودند، بساط شام آماده شد و ما با دیدن سینی بزرگ غذا جا خورده بودیم که همه اینها کی آماده شده است و این پذیرایی همچنان ادامه داشت تا وقت خواب که بهترین و تمیزترین رختخوابها به ما داده شد. اما همه مهماننوازیها به اینجا ختم نشد. آخرشب بیشتر اهالی خانواده از جمله مادر و پدر این خانواده و عمه به دیدار ما آمدند و با اینکه بهخاطر اختلاف زبان نمیتوانستیم باهم حرف بزنیم کاملا متوجه شدیم همه اینها برای گفتن التماس دعا و راهی کردن ما به آنجا آمدند و ما از این همه خوبی بیشتر زبانمان بند میآمد.
مبلمان خیابانی
اما داستان به همین جا ختم نشد. فردای آن شب که مسیر را ادامه دادیم خانههایی را کنار جاده دیدیم که همه آماده میزبانی از مهمانان و زائران امام حسین(ع) بودند. اولش از دیدن آن همه مبل و صندلیهای زیبا و نوی کنار جاده جا خوردیم ولی وقتی داخل یکی از همین موکبها رفتیم یاد همه تعریفهایی که این سالها شنیده بودم و با خود میگفتم «حالا اینها هم یک چیزی میگن» افتادم، فهمیدم چه اشتباهی کرده بودم که ندیده قضاوت کردم. تا وارد موکب شدیم دختر زیبای جوانی با گفتن تفضل تفضل از ما استقبال کرد و ما هنوز ننشسته غذا و نان تازه برایمان آورد. با نگاه سرسری که داخل موکب کردم دیدم که چقدر تشک و رختخواب تمیز با ملحفههای زیبا گوشه اتاق چیده شده و فهمیدم که آدمهای زیادی در این موکب رفتند و آمدند. اما این دختر خانم جوان دست تنها نبود، چند بچه پنج شش ساله هم کمک حالش بودند و در پذیرایی و جمعآوری ظرف و ظروفهای مهمانان قبلی کمک میکردند و من با خودم و با خنده میگفتم مهماننوازیهای تا قبل این سوءتفاهم بود.
مهماننوازی یعنی...
مهماننوازی یعنی اینکه واقعا تو هرچه که داری را در طبق اخلاص بگذاری . به مهمانت دهی بدون اینکه بدانی او کیست؟ از کجا آمده؟ و با چه سرووضعی مهمان تو میشود؟ مهماننوازی واقعی یعنی اینکه تو میزبان خوبی برای مهمانت باشی و بدانی که این مهماننوازی بدون چشمداشت و توقع است. مهماننوازی یعنی اینکه تو میزبان مهمانی میشوی که شاید دیگر هیچوقت او را نبینی و این میزبانی تلافی نمیشود. اما فرق بزرگ این مهمان نوازی و میزبانی با بقیه مهمانیهای دنیا این است که عشق مهمان و میزبان به نفر سومی است که آنجا حضور ندارد ولی همه این کارها به عشق او انجام میشود؛ کسی که هرساله هزاران هزار از این مهمانیها به عشقش برگزار میشود و این مهمانی حالاحالاها برپاست.
سارا فرجی
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد