در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
بعضی وقتها هم که دیر میرسم و روزنامه گیرم نمیآید خوشحالی روزنامه خریدن مردم به ناراحتی روزنامه نخریدنم میچربد. این که اول صبح ورق زدن و خواندن برای عدهای مهم بوده خوشحال کننده است. نیست؟ چند وقت پیش هنوز یکی دو ساعت به ظهر مانده بود که رفتم سراغ دکه سر خیابانمان و سرکی کشیدم: «روزنامه ندارید امروز؟». سرش را بالا آورد: «تموم شده!». خوشحال شدم: «چقدر زود!». شانه بالا انداخت: « بعضی روزا اینجوریه دیگه. یکی اثاث کشی داره میادمیگه
همه اش رو بده!»
الان که نشستهام که چیزی برای روزنامه بنویسم نمیدانم فردا مطلبم دست کدام پیرمرد روی نیمکت پارک میرسد. یا وقت کدام راننده تاکسی را تا مسافر برسد پر میکند. یا زیر کدام کارتن اثاث کمرش تا میشود. نشستهام و مطالب اخیر روزنامهنگارهای آنور دنیا را بالا و پایین میکنم. توییت جدید خانم جولیا ویتکوفسکی -دبیر واشنگتن پست- چشمم را میگیرد. عکسی از آخرین شماره نشریه «اکسپرس» منتشر کرده که تیتر اولش این است: «به امید این که از تلفنهای همراه متعفنتان لذت ببرید.» زیرعنوانش هم نوشته: «اکسپرس را به فهرست نشریات چاپی که توسط فناوری تلفنهای هوشمند نابود شدند، اضافه کنید. متأسفانه، این آخرین شماره ماست. به ۱۶ سال فعالیت گذشتهمان نگاهی بیندازید.»
دلم میریزد. اکسپرس یک نشریه زیر مجموعه واشنگتن پست بود که به طور رایگان در مترو منتشر میشد تا مردم وقت در مترو ماندنشان را جای چرخیدن در تلفن همراه، مطالعه کنند. مرگ یک روزنامه هر کجای جهان که باشد هولناک است. مرگ یک نشریه از مرگ یک انسان هولناکتر است. چون با مرگ یک انسان، یکچراغ فکر از روی زمین خاموش میشود، اما با مرگ یک نشریه یک نیروگاه برقرسانی به چراغهای فکر زمین از بین میرود.
از روی ناراحتی و بی حوصلهگی میروم نظرات مردم زیر مطلب خانم ویتکوفسکی را بخوانم:
ـ «اونا دیگه باید یاد بگیرند کدنویسی کنند!»
ـ «باید ناراحت باشیم؟؟؟!»
ـ «این رو فقط یه روزنامهنگار نوشته که داره شغلش رو از دست میده!»
ـ «من دارم از تلفن همراهم لذت میبرم»
ـ «خودت همین رو با تلفن همراه نوشتی!»
و کلی شکلک خنده و تمسخر دیگر که برایم ترسناک بود. ترسناکتر از مرگ یکنشریه خنده مردم به این واقعه است. صحنهای که میبینم شبیه یک میدان است که یک نفر وسط آن جان میدهد و باقی مردم دورش حلقه زدهاند و میخندند. صحنهای که میبینم شبیه یک مترو ست که همه مسافرانش غرق در بیهودگی شبکههای اجتماعیاند. شبیه شعر اخوان که «سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است.» ترسناک است. حتی ترسناکتر از فروشنده دکهای که میگفت: «بعضی روزا اینجوریه دیگه. یکی اثاث کشی داره میاد میگه همهاش رو بده!»
علیرضا رأفتی
نویسنده
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد