در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
ستون این هفته بازگشت در مورد زندگی فرزین، جوان 32 سالهای است که بهخاطر یک کلکل کودکانه، هشت سال گرفتار سراب اعتیاد شد و تا مرز نابودی پیش رفت.
«من از اعتیاد متنفر بودم. آنقدر از دود و دم بدم میآمد که اگر کسی کنارم سیگار میکشید، از او دور میشدم تا سیگارش را تمام کند. یکی از همسایههای ما معتاد بود و اغلب اوقات بوی تریاکش در ساختمان میپیچید. بارها با او مشاجره و دعوا کردیم تا بساطش را جای دیگری پهنکند، اما گوشش بدهکار نبود و کار خودش را میکرد. اینها را گفتم تا بدانید تا چه حد پاک بودم. گذشت تا اینکه وارد دانشگاه شدم.»
فرزین در دانشگاه هم دوستانی داشت که یا مواد مخدر مصرف میکردند یا سیگاری بودند، اما هیچکدام باعث نشد سمت آنها برود، اما آشنایی با یک دختر، سرنوشت مهندس الکترونیک را تغییر داد. درباره این دختر میگوید: «آتنا دختر پر شور و شر و بسیار بیپروایی بود. دیدن یک دختر سیگاری آن هم در محیط دانشگاه، صحنهای عادی نیست، اما آتنا بیتوجه به واکنش دانشجویان بخصوص ما پسرها، در حیاط دانشگاه سیگار میکشید. چون در شهرستان بودیم و دانشگاهمان هم کوچک بود، آتنا هم متوجه اخلاق خاص من شده بود. برای همین شروع کرد به مسخره کردن من که رفتارم مثل دخترهاست. دائم سر این موضوع کلکل میکرد و تکه میپراند. به غرورم برخورده بود که
یک دختر با من چنین رفتاری میکند. برای اینکه کم نیاورم، تصمیم گرفتم برای اولین بار سیگار بکشم. من که تا 22 سالگی سمت هیچ دودی نرفته و متنفر بودم، برای کم کردن روی یک دختر سیگار کشیدم. همین سیگار باعث دوستی ما هم شد و کم کم روابطمان صمیمیتر شد. بعد از مدتی پایم به مهمانیهای خاصی هم باز شد که در آن دختر و پسر مواد مخدر و مشروب مصرف میکردند. همانطور که سیگار کشیدن را شروع کرده بودم، تحت تاثیر جو سراغ مواد مخدر هم رفتم. تقریبا آخر هر هفته در یکی از کوچه باغهای معروف شهرمان که بیشتر پاتوق دختران و پسران بود، دور هم جمع میشدیم و مواد مصرف میکردیم.»فرزین بدون اینکه حواسش باشد، به یک مصرفکننده حرفهای موادمخدر تبدیل شده بود. پسری که از اعتیاد متنفر بود، اگر یک روز نمیکشید، شبش روز نمیشد. «دیگر هیچکس آدم حسابم نمیکرد و دوستان خوب دانشگاهیام طردم کردند. اعتیادم تا جایی پیش رفت که روزی حدود چهار گرم شیشه مصرف میکردم. کمکم خانوادهام هم از من رویگردان شدند و تنها ماندم. مصرف شیشه ازمن یک حیوان ساخته بود که با مصرف آن توهمهای عجیبی سراغم میآمد، طوریکه ممکن بود جنایتکنم. دیگر قادر به تشخیص نور و صدا نبودم. صداهای عجیب در سرم میشنیدم و چیزهای عجیبی میدیدم. خیلی بدبختیکشیدم. از وقتی معتاد شدم، همه چیز معنایش را برایم از دست داد. از وقتی معتاد شدم، دیگر زندگی نکردم. بارها خواستم ترک کنم، اما نشد و دو روز بعد دوباره رفتم سراغ مواد. ارادهاش را نداشتم. یک روز که مثل همیشه داشتم گوشه خرابهای تزریق میکردم، چشمم به یک کمپ ترک اعتیاد افتاد. واردکمپ شدم، اما نتوانستم دوام بیاورم و فرار کردم. بعد از مدتی با گروه انجمن معتادان گمنام آشنا شدم و توانستم اعتیادم را ترک کنم. عزیزان همدرد، با هر روشی که میخواهید ترک کنید، امیدوارم خدا کمکتان کند تا از آتش اعتیاد نجات پیدا کنید و به آغوش گرم خانواده برگردید. »
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم