و «مصطفی» گریان شد...

در این ستون برشی از «کتاب روضه» که متن تصحیح شده کتاب «روضه الشهدا» اثر ملاحسین واعظ کاشفی به سعی محمد حقی است را با هم می‌خوانیم: حسین امام سیم است از ائمه اهل‌بیت و ابوالائمه است، کنیت وی ابوعبدا... و لقب وی زکی و شهید و سید و سبط. ولادتش در مدینه بود، روز سه‌شنبه، چهارم ماه شعبان و گفته‌اند: پنجم ماه و گویند:‌ مدت حمل وی، شش ماه بوده است و هیچ فرزند، شش‌ماهه متولد نشده که زیسته باشد، مگر وی و یحیی بن زکریا.
کد خبر: ۱۲۲۶۶۷۶

مژده قدومش به حضرت سید کائنات - علیه افضل الصلوات - رسیده به خانه فاطمه تشریف داد. اسماء او را در خرقه سفید پیچیده، برکنار آن حضرت نهاد و سرور عالم بانگ نماز در گوش راست و قامت در گوش چپ وی گفت و فرمود که یا علی، این پسر را چه نام نهاده‌ای؟ گفت: مرا جرات آن‌که بر حضرت شما سبقت کنم به نام او نبود؛ اما در خاطر می‌گذشت که او را حرب نام کنم و قولی آن است که به نام برادر خود، جعفر، مسمی گردانم. حضرت فرمود که من نیز در تسمیه او بر حق سبقت نمی‌کنم. مقارن این حال جبرئیل مسمی گردانیدی، این فرزند هم همنام دیگر پسر هارون باشد. حضرت پرسید که پسر دوم هارون چه نام داشت؟ گفت: شبیر.
گفت: ای جبرئیل این لغت، عبری است و مرا حق ـ سبحانه ـ لسان عربی مبین کرامت فرموده، چگونه فرزند خود را به لغتی دیگر نام نهم؟
جبرئیل فرمود که یا رسول‌ا...، معنی شبیر به لغت عربی، حسین است، پس آن حضرت او را حسین نام نهاد.

چون حسین متولد شد، حق - سبحانه - جبرئیل را بفرستاد و گفت: برو حبیب ما را تهنیت برسان و بعد از آن خبر ده او را از قتل حسین و تعزیت آن به وی رسان. چون جبرئیل بیامد، حسین بر کنار رسول بود و آن حضرت بوسه بر حلق او می‌داد پس جبرئیل تهنیت فرمود و آغاز تعزیت رسانیدن نمود.
حضرت، سؤال کرد که سبب تهنیت، معلوم است. موجب تعزیت چیست؟ جبرئیل گفت: یا رسول‌ا...، این موضع از حلق این پسر که حالا بوسه‌گاه توست بعد از شهادت مادر و پدر، به تیغ جفا، مجروح خواهند گردانید و شمه‌ای از واقعه کربلا به عرض خواجه رسانید. مصطفی گریان شد.

در اخبار آمده روزی رسول ـ صلی ا... علیه و سلم ـ با جمع یاران در کوچه‌ای می‌گذشت، جماعتی از کودکان بازی می‌کردند، آن حضرت ـ صلی ا... علیه و سلم ـ فراز رفت و از آن میان کودکی را برگرفت و بر پیشانی او بوسه داد و او را برکنار نشاند. برخی از یاران گفتند: یا رسول‌ا...، ما این کودک را که به دولت نوازش شما، سرفراز شد نمی‌دانیم کیست و حالش چیست؟ گفت: ای یاران، مرا ملامت مکنید که من روزی دیدم که این کودک با حسین من بازی می‌کرد و خاک قدم او برمی‌گرفت و بر چشم خود می‌مالید. از آن روز باز او را دوست گرفتم و فردا شفیع وی و پدر و مادر وی خواهم بود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها