
2. ذات فرهنگ با مقولههای دیگر متفاوت است. یک شاعر، نویسنده و فیلمساز عموما در کشور خود موفقتر است، چون مواد اولیه کارش را از کسانی میگیرد که با آنها دغدغه و فرهنگ مشترک دارد. حتی آنچه کیارستمی و امثال او در ایران ساختهاند به وضوح باکیفیتتر از فیلمهای خارجیشان هستند.
3. از چهرههای شاخصی چون کیارستمی و نادری گفتیم. تکلیف دیگران روشن است؛ آنها که به امید رقم زدن یک شرایط بهتر، رفتن را ترجیح دادند. کدامیک موقعیتی بهتر از ایران بهدست آوردند؟ جز این است که همکاری کارگردانها و بازیگران با شبکه ترکی و آمریکایی نتیجهای جز شکست داشت؟ حتی سوسن تسلیمی که در ایران بازیگری شاخص بود و مورد توجه کارگردانهای مطرح، در خارج از کشور دستاوردی ندارد. در حالی که اگر میماند بازیگری محبوب میبود و همچنان در اوج قرار داشت یا گلشیفته فراهانی بهرغم همکاریهای گاه به گاه با کارگردانهای شناخته شده، نتوانست جایگاهی همپای آنچه در ایران داشت را تصاحب کند.
4. آنچه مشخص است این که برای اهل فرهنگ، مهاجرت دائمی از ایران مساوی شده با مرگ حرفهای. مرور سرنوشت چهرههای متعدد سینمایی و تلویزیونی که از ایران رفتند گویای این اتفاق است. دلیل؟ اولا خیلی از بازیگران و کارگردانها قدرت رقابت با خارجیها را ندارند و طبیعی است جایی برای آنها نباشد. ثانیاً آنها که مثل امیر نادری صاحب استعداد هستند به دلیل عدم شناخت فرهنگ کشور ثانویه کارشان با مخاطب ارتباط نمیگیرد. نتیجه: شکست و فراموشی.
5. «هر کسی مختار است برای زندگی خود تصمیم مناسب بگیرد.» این جملهای است که زیاد درباره رفتن مزدک میرزایی میشنویم. از آن سو هنوز کسی نمیداند چرا این گزارشگر جلای وطن کرد. پس تا اطلاع ثانوی شخصا قضاوت نمیکنم. فقط میماند بازخوانی سرنوشت دیگران؛ آنها که در ایران صاحب جایگاهی رشکبرانگیز بودند، اما در خارج از کشور ناکام شدند. میرزایی، گزارشگر موفقی بود و توانست مزد اعتماد و سرمایهگذاری تلویزیون را بدهد. حالا اما بیم آن میرود این استعداد هم به سرنوشت دیگران مبتلا شود؛ آنها که رفتند، ریشهشان قطع شد و فراموش شدند... .
احمد رنجبر
روزنامهنگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد