سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
مریم با تعجب: چی شده؟! چیکار داری میکنی؟
مهین: تو فقط چشمهات رو باز نکن.
مریم: باشه!
مهین: حالا میتونی چشمهات رو باز کنی.
مریم بعد از باز کردن چشمهایش با دیدن مادربزرگ (شهلا ریاحی) و پدربزرگ (زنده یاد جعفر بزرگی) خیلی خوشحال و متعجب میشود و میگوید: مادربزرگ! پدربزرگ! سلام! شما اومدید تهران؟! اومدید خونه ما؟! باورم نمیشه!
پدربزرگ: من و مادربزرگ یهو دلمان هواتان رو کرد. همه را میبینیم، اما چون شماها دورید، نمیبینیم. برای همین اومدیم پیشتون.
مریم: اگه علی بفهمه، خیلی خوشحال میشه. بریم خونه.
مهین: نخیر! نرین! چون میدونستم از دندانپزشکی میآی، برات سوپ پختم. وعده مادربزرگ و پدربزرگ گرفته شده.
مریم: آخه مهین جون!
مهین: آخه مهین جون نداره! همین که من میگم (سریال همسران)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد