گفت‌وگو با فرزانه اسعدی؛ مجسمه ساز

با «‌هنر» دل سنگ را آب می‌کنم !

این تصور که چون من سنگ را می‌تراشم ، آدم بی روح و سنگی هستم، تصور درستی نیست ! من سنگ را نرم می‌کنم و از دل آن زیبایی‌‌ را بیرون می‌کشم. این‌ها بخشی از گفته‌های فرزانه اسعدی، مجسمه‌ساز است.هنرمندی که علاقه ویژه‌ای به سنگ و تراشیدن آن دارد. درست مثل همه مجسمه‌سازهای قدیمی و اصیل که اضافات یک سنگ را می‌تراشیدند و حذف می‌کردند تا زیبایی درون آن را نمایان کنند.درست مثل کار هر آدمی که باید با صبر و حوصله ، ناهمگونی‌های خود را بتراشد تا به ذات و فطرت اصیل خود برسد. فرزانه اسعدی که سال 42 در مشهد متولد شده، درس گرافیک خوانده و بعد به مجسمه‌سازی روی‌ آورده و آنقدر در کارش مهارت یافته که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به او دکترای افتخاری داده است. با این هنرمند که سنگ‌‌های بزرگ را با مته و قلم‌آهنین تراش می‌دهد هم‌صحبت شدیم تا برایمان از زیبایی و حال خوب زیبا دیدن و زیبا زیستن بگوید.
کد خبر: ۱۱۹۵۷۶۶

نقاش بودید و با قلم مو نقش می‌آفریدید، قلم را عوض کردید و مجسمه‌ساز شدید، این تغییر برای چه بود؟
اگر به ریشه مجسمه‌سازی در کشورمان دقت کنیم و آثاری که در این زمینه ساخته شد را مرور کنیم به این نتیجه می‌رسیم اگر هنر مجسمه‌های سنگی در ایران ادامه پیدا می‌کرد ما الان از کشور ایتالیا، جلوتر بودیم.ما از دوره هخامنشیان، ساخت مجسمه‌های سنگی را شروع کردیم که این آثار هنوز هم جهانیان را متحیر می‌کند.جوهره هنر از کودکی در من بود.هنوز هم گاهی با قلم‌مو نقاشی می‌کنم.گرایشم بیشتر سنگ‌تراشی است اما گاهی با مواد دیگر هم مجسمه می‌سازم.گاهی یک گرم سنگ قیمتی را می‌تراشم و گاهی سنگی پنجاه‌ تُنی را. کار با سنگ را دوست دارم،‌سنگ سرد است و سخت اما من آن را نرم و گرم می‌کنم به گونه‌ای که مردم آن را دوست داشته باشند. بر خلاف تصور این‌که برخی فکر می‌کنند چون من 30 سال است با سنگ کار می‌کنم، روح و روانم سنگی شده‌ ! اصلا این‌طور نیست. اتفاقا هر چه جلوتر رفته‌ام حساس‌تر و رو‌حم لطیف‌تر می‌شود.احساس می‌کنم متعلق به همان نسل قدیمی هستم که در دنیای امروز متولد شده‌ام.افتخار می‌کنم که یک زن هستم و با تمام توانم تلاش می‌کنم، نماینده خوبی برای زنان ایرانی باشم و نشان دهم که آنها چقدر قدرتمند و توانمندند.
در ایران باستان، فرهاد را می‌شناسیم به عنوان سنگ‌تراش و کوه‌کن حالا قرار است یک خانم جای فرهاد را بگیرد؟
کارم را دوست دارم، پیکرتراشی در کوه یکی از علاقمندی‌هایم است، اما راستش را بخواهید،مسؤولان به من اعتماد نمی‌‌کنند که کارهای بزرگ را به‌من بسپارند.آنقدر به توانایی‌های خودم اعتقاد دارم که می‌توانم هر کوهی را به مجسمه تبدیل کنم.مگر توانایی من به اندازه آن پیکرتراش آمریکایی نیست؟ به اندازه آن پیکرتراش مصری نیست؟ هست !‌ اما اعتماد نیست.سال 90 برای همین کار به چابهار دعوت شدم اما متاسفانه به دلیل جابجایی مسؤولان نتوانستم کارم را به نتیجه برسانم.برخی از مسؤولان حتی می‌خندیدند و می‌گفتند که یک زن می‌خواهد 63 متر کوه را تخلیه کند و پیکرتراشی کند.آیا بهتر نیست به ما اجازه کار بدهند بعد نتیجه کار را ببینند بعد بخندند.چرا فکر می‌کنند زنان توانایی اندکی دارند.به زنان عشایر نگاه کنید تا متوجه توانایی و قدرت زنان شوید !
فارغ از مشکلات پیرامون وقتی در کارگاه شروع به کار می‌کنید، چه حال خوبی را تجربه می‌کنید؟
قبل این‌که وارد کارگاهم و آتلیه‌ام شوم، حتما قرآن می‌خوانم.قرآن انرژی زیادی به من می‌دهد.وقتی وارد خلوت آتلیه‌ام می‌شوم از همه چیز دنیویی جدا می‌شوم و شروع به ساخت کار می‌کنم.در کارگاهم سنگی دارم که نزدیک 45 تن وزن دارد! سنگ‌های کوچکتر هم دارم که از سنگ‌های قیمتی شروع می‌شود تا یک تنی و ... اما زمانی که فرزسنگم تبدیل به ویولون می‌شود، سمفونی تراشیدن شروع می‌شود و دیگر زمان و مکان را احساس نمی‌کنم.سنگ، متریال خاصی است، زمان کار باید اضافات سنگ را بیرون بریزی تا آنچه درونش است پیدا شود!
می‌گویند میکل‌آنژ وقتی می‌خواست داوود را بتراشد، سه سال فقط به یک سنگ بزرگ نگاه می‌کرد، وقتی دلیلش را پرسیدند،‌گفت: باید اضافه‌های این سنگ را پیدا کنم تا داوود آزاد شود...
حداقل ده بار به ایتالیا رفته و به دیدن مجسمه داوود رفته‌ام، بار آخر که به دیدنش رفتم واقعا مقابلش نشستم و حیران شدم از این همه هنر! محاسبات چقدر دقیق بوده ! چهار متر و شصت و سه سانت ارتفاع این مجسمه است،‌حتی رگ‌های دست داوود،دیده می‌شود. این همان حس ویژه و قدرت خاصی است که یک هنرمند دارد.برخی می‌گویند میکل‌آنژ چشم سوم داشته و چیزهایی می‌دیده که عموم مردم نمی‌بینند.
گفتید قبل از این که وارد آتلیه شوید با خدا ارتباط می‌گیرید، برای دیدن آنچه مخفی است این کار را انجام می‌دهید؟
دقیقا ! شاید باورتان نشود اما قبل از شروع کار وضو می‌گیرم، هرگز بدون وضو کاری را شروع نکرده‌ام. همیشه جوشن کبیر همراه من است.در جوشن کبیر همه اسماء خدا ذکر شده، خدایی که به وجود آورنده همه چیز است.
همه این‌ها باعث می‌شود زمان کار حال خوبی را تجربه کنم.خیلی‌ها با موسیقی حالشان خوب می‌شود،‌من هم موسیقی گوش می‌کنم اما آنچه بیشتر از همه چیز حالم را خوب می‌کند، صوت قرآن است.بیشتر اوقات در ماشین و در حال حرکت برای رسیدن به مقصد،‌ قرآن گوش می‌کنم چون انرژی خاصی به من می‌دهد.
چند مجسمه‌ مادر ساخته‌اید.در زمان ساخت این آثار چه حس و حالی دارید، بخصوص این‌که خودتان صاحب سه فرزند هستید؟
سال 79 نمایشگاهی انفرادی از تندیس‌هایم در فرهنگسرای نیاوران برگزار کردم و بعد از آن چند نمایشگاه هم در خارج از کشور برپا کردم،هدفم از این نمایشگاه‌های خارجی این بود که نشان دهم، برخلاف ذهنیت‌هایی که در آن طرف مرزها از زن ایرانی وجود دارد و می‌گویند، زن ایرانی مگر مجسمه‌ساز هم می‌شود؟مجسمه‌ای از مادر و فرزند دارم که همه رگ‌ و پی مادر و فرزند در آن دیده می‌شود.مادر و فرزند از طریق بند ناف به هم متصلند و حتی بعد از تولد فرزند باز هم این رابطه بشدت خونی بین آنها برقرار می‌ماند.تلاش کردم در آثارم این پیوند بسیار زیبا را به نمایش بگذارم.
با توجه به تجربیات زیادی که دارید، چه توصیه‌ای به ما دارید تا بتوانیم حس خوب و حال خوب را تجربه کنیم؟
همیشه به نزدیک‌ترین آدم‌های زندگیم این نکته را می‌گویم که حضور تک تک ما در این دنیا بی‌دلیل نیست.بی‌جهت به این دنیا نیامده‌ایم، کارمان فقط خوردن و خوابیدن نیست.معتقدم باید به آن مشعلی که در درون هر یک از ما روشن است کاملا توجه داشته باشیم و نگذاریم، خاموش شود.وظیفه ما این است که دیگران از گرمای وجود ما استفاده کنند.گرمای یکی ریاضیات است و دیگری، فیزیک و آن دیگری هنر و فرهنگ و... خوردن، خوابیدن، کاسبی و... وظیفه ما نیست.
ما آمده‌ایم تا به گسترش دنیا کمک کنیم و زیبایی‌های آن و در نهایت خداوند را کشف کنیم و عظمت او را به دیگران نشان دهیم.حالا هر کدام از ما به نوعی باید این کار را انجام دهیم.

طاهره آشیانی
روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها