4 ماه کابوس به خاطر تصور جنایت

مرد ایرانی که پس از سفر پر ماجرا به هلند به خاطر بیماری همسرش دوباره به ایران بازگشته بود، در جریان دعوا با همسایه‌اش شروع به تیراندازی کرد. متهم با تصور قتل در این تیراندازی، چهار ماه مخفیانه زندگی می‌کرد.
کد خبر: ۱۱۹۵۰۵۲

به گزارش جام‌جم، شامگاه نهم آبان امسال مردی با پلیس اصفهان تماس گرفت و از وقوع درگیری مسلحانه‌ میان دو همسایه در یکی از محله‌های مرکزی اصفهان خبر داد. ماموران زمانی که در آنجا حاضر شدند معلوم شد زن و مرد همسایه که در یکی از طبقات زندگی می‌کردند پیش از حضور ماموران آنجا را ترک کرده و همسایه‌ها از آنها خبری ندارند.
همچنین سه مرد بیهوش روی زمین افتاده بودند. یکی از مصدومان با شلیک گلوله زخمی شده بود. موضوع به اورژانس گزارش شد و با حضور امدادگران اورژانس در محل حادثه مصدومان به بیمارستان منتقل شدند. بعد از چند روز دو نفر از مصدومان مرخص شدند، اما نفر سوم همچنان در کما بود و با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد. که سرانجام بعد از یک هفته به هوش آمد و زنده ماند.
در این مرحله ماموران به تحقیق از مرد صاحبخانه و دو دوست او پرداختندکه معلوم شد آنها در خانه بودند که به خاطر بلند حرف زدن با مرد همسایه درگیر شده‌اند. با شدت گرفتن درگیری یکی از آنها که سلاح کلت به دست داشته برای ترساندن مرد همسایه سلاح را سمتش گرفته تا او را مجبور کند به خانه‌اش بازگردد اما او حاضر به رفتن از محل نشده و دعوایشان ادامه پیدا کرده است.
مرد 40 ساله همسایه با مرد مسلح درگیر شده و با انداختن وی روی زمین سلاحش را برداشته و بعد از کتک زدن دو همراه او به سمت صاحبخانه شلیک کرده و با همسرش فرار کرده است.
با جمع‌بندی این اطلاعات، تحقیقات برای یافتن ردی از مخفیگاه متهم و همسرش آغاز شد تا این‌که با گذشت چهار ماه از این ماجرا، ماموران رد آنها را در یکی از محله‌های جنوبی تهران یافتند. موضوع به پلیس تهران گزارش شد و ماموران پایتخت با دستور علی ایردموسی، بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه 34 تهران تحقیقات را آغاز کردند و چند روز پیش متهم فراری شناسایی و بازداشت شد.
متهم مدعی بود همسرش در این ماجرا نقشی نداشته و خودش تیراندازی کرده و با سه شاکی پرونده درگیر شده است.
وی به افسر تحقیق گفت: من غیرقانونی در هلند زندگی می‌کردم و زمانی که بازگشتم با همسایه‌مان درگیر شدم. آن شب دعوای معمولی میان من و مرد همسایه رخ داد اما او با دوستانش که شیشه مصرف کرده بودند، سراغم آمدند و با من دعوا کردند. آنها چاقو و قمه در دست داشتند. مرد همسایه و دوستانش به همسرم فحاشی کرده و مرا بیشتر عصبی کردند. در جریان این دعوا یکی از آنها سلاح داشت که به من شلیک کرد و می‌خواست جان من و همسرم را بگیرد که موفق نشد.
متهم 40 ساله ادامه داد: او را خلع سلاح کردم و کلت را از وی گرفتم و سمتش چند تیر شلیک کردم که زخمی شد و کف راه‌پله‌های ساختمان افتاد. گمان کردم فوت شده است. با همسرم شبانه از شهر فرار کرده و به تهران آمدیم و در این چهار ماه پنهانی زندگی می‌کردیم که سرانجام مخفیگاهم لو رفت و بازداشت شدم. تازه فهمیدم آن مرد زنده مانده و مصدوم است.
با اعتراف متهم، قرار شد او برای ادامه تحقیقات تحویل پلیس آگاهی اصفهان شود.

سفر پر ماجرا به هلند
شهروز 40 ساله متاهل است و دختری 12 ساله دارد. می‌گوید ای‌کاش خشم خودم را کنترل می‌کردم و به جای ادامه دعوا با همسایه موضوع را به پلیس خبر می‌دادم و کمک می‌خواستم. چهار ماه است تصور می‌کرده در این درگیری مرتکب قتل شده و زندگی مخفیانه‌ای داشته است. او در گفت‌وگو با جام‌جم به تشریح سفر غیرقانونی‌اش به هلند و دعوا با مرد همسایه پرداخت.
چرا غیرقانونی به هلند رفتی؟
بعد از جدایی از همسرم، با دختر 12 ساله‌ام زندگی می‌کردم. چند سال پیش دوباره ازدواج کردم. برای این‌که شرایط زندگی‌ام بهتر شود سودای سفر به خارج از کشور در ذهنم افتاد. از طریق یکی از دوستانم با مردی که قاچاقچی انسان بود، آشنا شدم. چهار سال پیش 4000 دلار به قاچاق‌بر دادم تا مرا غیرقانونی به هلند برساند. او مرا همراه ایرانیان زیادی قاچاقی به ترکیه رساند.
بعد چه شد؟
در آنجا ما را همراه گروه‌های صد تا 200 نفری از مهاجران غیرقانونی سوریه‌ای، عراقی، افغانستانی و پاکستانی شبانه به راه انداختند و از جنگل و کوهستان عبورمان دادند. غذای کمی می‌خوردیم، فقط یک کوله‌پشتی همراه داشتیم و حتی گذرنامه‌هایمان را پاره کرده و گذرنامه‌های جعلی به ما دادند. 600 کیلومتر پیاده از جنگل و کوهستان گذشتیم. روزها و هفته‌ها پیاده می‌رفتیم تا به یک روستا برسیم و دوباره ادامه مسیر می‌دادیم. این سفر 9 ماه طول کشید و از 11 کشور از جمله ترکیه، یونان، کرواسی، فرانسه و بلژیک گذشتیم تا به هلند برسیم. برخی بیمار شدند و از سفر بازماندند. برخی ترسیدند و بازگشتند. برخی در سرما و باران و برف جانشان را از دست دادند. سرانجام به هلند رسیدم، اما چون یک مهاجر بودم در یک کمپ مستقر شدم و هیچ حقی نداشتم.
از وضعیت کمپی که بودی بگو.
هزاران نفر از کشورهای مختلف در آنجا بودند. یک سال در آن کمپ بودم. هفته‌ای 58دلار برای هزینه زندگی به ما داده می‌شد. شرایط برای خانواده‌هایی که بچه داشتند، بدتر بود. بچه‌ها اگر بیمار می‌شدند تا چند هفته حق درمان نداشتند تا پزشکی برای بازدید از کمپ بیاید و آنها را درمان کند. بعد از یک سال توانستم کارت اقامت بگیرم، اما باید همچنان در کمپ می‌ماندم. برای گذران زندگی و یافتن پول بیشتر شبانه از کمپ بیرون می‌زدم و کار می‌کردم. در رستوران‌ها تا صبح کار می‌کردم تا بتوانم ماهی 450 دلار به دست بیاورم. صبح زود و قبل از این‌که ماموران برای سرکشی به کمپ بیایند، برمی‌گشتیم تا کسی به ما شک نکند. یک سال و نیم پیش همسرم باپرداخت 4800 دلار به یک قاچاق‌بر، هشت ماهه به هلند آمد. حال و روزش آنجا بد شد و مجبور شدیم برگردیم.
چرا بعد از درگیری با مرد همسایه و دوستانش فرار کردی؟
وقتی گلوله به یکی از آنها اصابت کرد، فکر کردم مرده است و از ترس فرار کردم. در این مدت آواره شده بودیم و به سختی زندگی می‌کردیم. حتی ارتباطمان را با همسایه‌ها قطع کردیم. بعضی شب‌ها خواب می‌دیدم که مرا پای چوبه دار می‌برند و وحشت‌زده از خواب بیدار می‌شدم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها