پسر جوان فکر نمی‌کرد که شرط ازدواج با دختر مورد علاقه‌اش او را برای سرقت از خانه پیرمرد تاجر تا پای جنایت با دو همدستش پیش می‌برد. به گزارش جام‌جم، اوایل بهمن 92، یکی از ماموران کلانتری در غرب تهران با بازپرس کشیک قتل دادسرای جنایی پایتخت تماس گرفت و از قتل مرد 70 ساله‌ای خبرداد. ماموران اداره دهم پلیس آگاهی با حضور در آنجا مشاهده کردند که این مرد دست و پایش با طناب و دهانش با چسب شیشه‌ای بسته شده و ضربه‌های چاقو روی بدنش وجود دارد و در کف یکی از اتاق‌ها افتاده است.
کد خبر: ۱۱۸۷۶۵۱

ماموران به تحقیق از برادرزاده مقتول که جسد را یافته بود، پرداختند که وی به افسر تحقیق گفت: عمویم تنها زندگی می‌کرد و هر از گاهی برای سرکشی نزد او می‌رفتم. امروز زمانی که به تلفن‌هایم جواب نداد به خانه‌اش رفتم و با جسد وی روبه‌رو شدم.
در جریان تحقیقات پلیسی معلوم شد که مقتول مرد ثروتمندی بوده که در زمینه تجارت فعالیت داشته است. علاوه بر آن گاوصندوق موجود در خانه که طلا، پول و اسناد و مدارک خانه و اموالش و نیز 200 هزار دلار که در آن بوده و نیز سلاح شکاری، همراه بخشی از اثاثیه خانه از جمله ظروف بلوری و تزئینات گرانقیمت سرقت شده است.
سرانجام چندی پیش زن میانسالی که پرستار خانگی مقتول بود بازداشت شد. وی به افسر تحقیق گفت: مدتی به عنوان پرستار خانگی به خانه مقتول می‌رفتم و کارهای نظافت خانه‌اش را هم انجام می‌دادم. یک روز در غیاب پیرمرد چند ظرف بلوری قدیمی و مجسمه‌های گرانقیمت او را برداشتم و به خانه‌ام بردم تا اگر مهمان و فامیلی به خانه‌ام آمد این اموال را به رخشان بکشم و فخرفروشی کنم. بعد از مدتی به خاطر ایرادگیری‌های مقتول دیگر به خانه‌اش نرفتم و اموال در خانه‌ام بود که تصمیم گرفتم آن را بازگردانم، با کلید یدک در خانه‌اش را باز کرده و وارد شدم و با دیدن جسد او ترسیدم و فرار کردم. در ادامه بی‌گناهی او اثبات و وی آزاد شد.
با گذشت پنج سال از این جنایت پلیس با دستور رضوانی، بازپرس شعبه هشتم دادسرای جنایی تهران همچنان در تلاش برای رازگشایی از این جنایت بودند که سرانجام هفته گذشته ماموران ردپای مردی را در این پرونده به دست آوردند که درصدد بود با سندسازی اسناد سرقتی، خانه مقتول را بفروشد و املاک او را به دیگران منتقل کند. او بادستور قضایی بازداشت شد و بعد از ضد و نقیض‌گویی‌‌های متعدد بعد از دو روز سکوت اعتراف کرد که با همدستی دو نفر از دوستانش که یکی از آنها اکنون در یکی از شهرهای غربی کشور در زندان است، پیرمرد پولدار را برای تصاحب اموالش کشته‌اند.
شهروز به افسر تحقیق گفت: چند سال بود در تهران کارهای ساختمانی انجام می‌دادم. یک روز در خیابان با دختر جوانی آشنا شدم و بعد از علاقه‌مندی به هم ازدواج کردیم. او خواهری داشت که به خانه‌مان دررفت و آمد بود. یک روز باشگاه ورزشی رفته بودم و هنگام بازگشتم به خانه دو دوست قدیمی‌ام را که برای کار به تهران آمده بودند دیدم و به خانه‌ام دعوتشان کردم.
وی افزود: یکی از دوستانم دلباخته خواهرزنم شد. او به عنوان پرستار خانگی در خانه مرد پولداری در غرب تهران کار می‌کرد. یک روز به من و دوستانم گفت پیرمرد تنها است و اموال زیادی دارد و وسوسه‌مان کردکه به آنجا دستبرد بزنیم . طبق نقشه‌مان او و همسرم برای کارهای نظافت خانه مقتول به آنجا رفتند و ساعاتی بعد من و دو دوستم مقابل آن خانه رفتیم.
متهم به قتل ادامه داد: آنها در را برایمان بازکردند و رفتند و ما سه نفر وارد خانه پیرمرد شدیم که صاحبخانه متوجه حضورمان شد . با او درگیر شدیم و دست‌ها و پاهایش را با طناب بستیم و بعد چسب نواری روی بدنش کشیدیم و بر دهانش نیز چسب زدیم. فکر نمی‌کردیم او بمیرد. هدفمان فقط سرقت اموال او بود. پیرمرد سر و صدا می‌کرد و از ترس این‌که همسایه‌ها متوجه ماجرا نشوند چند ضربه با چاقو به او زدیم که زخمی شود و آرام گیرد .
وی گفت: بعد هم طلا، پول و دلار را میان هم تقسیم کردیم. قرار شد آب که از آسیاب افتاد اسناد ملکی او را به نام خودمان زده و با سندسازی بفروشیم که من دستگیر شدم و در اجرای بقیه نقشه‌مان ناکام ماندیم.
با اعتراف این مرد دو همدستش که در جنایت با او نقش داشتند، تحت تعقیب پلیس قرار گرفتند و یکی از آنها در تهران بازداشت و دیگری که چند ماه بود به خاطر حمل و نگهداری سلاح غیرمجاز در زندان بود، شناسایی شد. متهمان برای ادامه تحقیقات به پلیس آگاهی تهران منتقل شدند.
بهرام، مرد زندانی به افسر تحقیق گفت: من برای کارهای ساختمانی به تهران آمده بودم که به طور اتفاقی دوست قدیمی‌ام را دیدم و به خانه‌اش رفتم. در آنجا با دیدن خواهرزن او دلباخته‌اش شدم و ارتباطم با آن زن شکل گرفت. اما او برای ازدواج با من شرط عجیبی گذاشت و خواست که به کمک داماد خانواده‌شان از خانه پیرمرد پولداری که برایش به عنوان پرستار خانگی کار می‌کند و نظافت خانه او را برعهده د ارد سرقت کنیم.
وی افزود: من هم به خاطر علاقه‌ام به آن زن، شرط ازدواج او که سرقت از خانه پیرمرد بود را قبول کردم و همراه همدستانم برای سرقت رفتیم. فکر نمی‌کردیم پیرمرد بمیردهر کدام سهمی از اموال دزدی را برداشتیم و علاوه بر آن من سلاح شکاری مقتول را هم برداشتم.
متهم ادامه داد: بعداز آن، آن زن با من ازدواج نکرد. من هم به شهرمان بازگشتم . این اواخر از آن سلاح برای مقابله با دزدهایی که به دامداری‌ها دستبرد می‌زدند در شهرمان استفاده می‌کردم که ماموران متوجه شدند سلاح شکاری غیرمجاز نگهداری می‌کنم و مرا بازداشت کردند.
این در حالی بود که با اعتراف او و همدستش، سومین همدست آنها نیز بازداشت شد و اعتراف کرد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها