سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
پدر و دختری که بسیار به هم وابسته بودند و به هم علاقه داشتند، روزی برای گردش و تفریح و درددل و تحکیم روابط پدر و فرزندی برای گردش به بیرون شهر رفتند. در بیرون شهر به رودخانهای رسیدند که برعکس رودخانههای دیگر که یکی یکی خشک شدهاند، پرآب و خروشان بود. تصمیم گرفتند از روی پل چوبی و قدیمی که روی رودخانه بود، عبور کنند. پدر رو به دختر کرد و گفت: «دخترم، این پل، پلی خطرناک است. دستم را بگیر تا باهم از روی پل رد شویم.»
دختر رو به پدر کرد گفت: «آری پدر، پلی خطرناک است. اما بهجای آنکه از من بخواهی دست تو را بگیرم، تو دست مرا بگیر.»
پدر نگاهی به دختر کرد و گفت: «وا. اینکه تو دست مرا بگیری با اینکه من دست تو را بگیرم، فرقش چیست دخترم؟»
دختر گفت: «پدر عزیزم، فرق دارند.اگر من دست تو را بگیرم، ممکن است با کوچکترین خطری که پیش بیاید دستت را رها کنم تا خود را نجات دهم، اما اگر تو دست مرا بگیری هیچگاه و با هیچ خطری رهایش نخواهی کرد.»
پدر که از این گفته نغز و پرمغز حکیمانه و شاعرانه و همهچیزتمام دختر خود به وجد آمده بود، گفت: «آفرین دخترم، خیلی خوب گفتی، با اجازه آن را بازنشر میدهم. اما حال که خوب خودت را لوس کردهای، بگو چه میخواهی؟»
دختر گفت: «پدر عزیزم. پالتویی دیدهام که میخواهم بخرم و باید بگویم شهریه دانشگاهم نیز عقب افتاده است.»
در این هنگام پدر که علاوه بر بیان نیکو از صداقت دخترش نیز به وجد آمده بود، پیشانی دخترش را بوسید و کارت عابربانکش را از کیفش بیرون آورد و بههمراه رمز اول و دوم به دخترش داد و آنگاه دست هم را گرفتند و به سلامت از پل گذشتند.
امید مهدینژاد
طنزنویس
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد