در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
کاسهای پر از شیر کرد و در مقابل سوراخ گذاشت. ناگهان ماری از سوراخ بیرون آمد و کاسه شیر را به داخل سوراخ برد و پس از دقایقی کاسه خالی را در حالیکه یک سکه طلا درون آن گذاشته بود بازگرداند. از آنروز به بعد چوپان هرروز یک کاسه شیر در مقابل سوراخ مار میگذاشت و در مقابل یک سکه طلا دریافت میکرد. روزی چوپان مریض شد و از پسرش خواست تا گوسفندان را به چرا ببرد و ماجرای مار و سکه را برایش تعریف کرد و از او خواست تا یک کاسه شیر جلوی مار بگذارد و بعد سکه را بردارد. پسر چوپان که دچار وسوسه و طمع شده بود تصمیم گرفت مار را بکشد و همه سکهها را از سوراخ بیرون بیاورد. برای همین، وقتی مار برای بردن کاسه از سوراخ بیرون آمد، با سنگ به او حمله کرد. سنگ به دم مار خورد و دم مار کنده شد. مار که عصبانی شده بود، پسر چوپان را نیش زد و پسر چوپان جابهجا مرد.
چندی بعد، مرد چوپان در حالیکه فقیر و عزادار بود، به صحرا رفت و کاسهای شیر مقابل سوراخ مار گذاشت. مار کاسه را برد و سکه را آورد و گفت: دیگر برای من شیر نیاور، چون نه تو داغ پسرت را فراموش میکنی، نه من دمم را.
چوپان گفت: باشد. فقط به سوال من پاسخ بده. مار گفت: بپرس.
چوپان گفت: تو که دهان شیر خوردن نداری، چطور شیر میخوردی؟
مار گفت: با نی. مرد چوپان گوسفندانش را جمع کرد و برد و از آنپس دیگر به مار شیر نداد.
امید مهدینژاد
طنزنویس
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
برای بررسی کتاب «خلبان صدیق» با محمد قبادی (نویسنده) و خلبان قادری (راوی) همکلام شدیم