در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
همین گزیدهکاری در فیلمسازی و دوری از شتابی که گاه پاشنه آشیل سینمای حرفهای است، باعث شده او فقط زمانی سراغ کارگردانی فیلم برود که دغدغه آن را داشته باشد. اما گاهی شاید لزوما بیان این دلمشغولی، همراهی همه یا غالب تماشاگران را در پی نداشته باشد. مثل اتفاقی که این روزها برای فیلم «سوفی و دیوانه» کرم پور افتاده و به دلیل جنس دیگری از فیلمسازی و شیوه روایت، شاهد آن اقبالی نیستیم که بهعنوان مثال درباره «پل چوبی» اتفاق افتاده بود. بتازگی هم حذف سوفی و دیوانه از سرگروهی در اکران، باعث گلایه کرم پور شده و او طی یادداشتی نسبت به آن واکنش نشان داد. او دراینباره نوشت: «هیچ کس حق ندارد میزانسن همسانی که ظاهرا تهیهکنندگان، سینماداران، منتقدین و دولت را در به وجود آمدن و رشد آن به یک توافق رسانده مخدوش کند.»
به نظر میرسد شکل و مشی فیلمسازی شما (فارغ از محتوا و نگاه) شبیه فیلمهای حاتمیکیاست؟ خودتان قبول دارید؟
من نمیدانم ولی تمام اینها را نقاشی میکنم، از تمام لوکیشنها عکس میگیرم، هزاران فریم، بعد تمام اینها را استوریبرد کرده و تمرین میکنیم، ابتدا آزمایشی و بعد کار میکنیم. همه فیلمهای من نقاشی دارند، بعد استوری پیچ میکنم و یک تخته وایت برد بزرگ در اتاقم زدهاند اینها را مینویسم و بعد با مدیر فیلمبرداری و طراحی صحنه دربارهشان صحبت میکنم. اگر در نیاید دوباره جمع میکنم و دوباره نقاشی میکشم بعد که این رویا در بیاید، به روی کاغذ آمده و فیلم میشود. شما به موقعیت مکانی خیابان انقلاب نگاه کنید من یک بالگرد گذاشتم که در پلان یک دارد به سمت متروی تئاتر شهر میآید و این درست است که مردم وقتی یک بالگرد بالای سرشان بچرخد به آن نگاه میکنند. بعد آن را تا انتهای انقلاب در کادر داشتم و بیچاره شدم چرا که
200 نفر بیسیم به دست ایستاده بودند. تمام آنها سیاهی لشکر هستند تا من یک نفر از بالای سر آنها داخل بروم. اینها خیلی زحمت دارد. یا مثلا صحنهای که پرندهها از پشت سر دختر میآیند، ما قبل از آن کلی نان خرد شده ریختیم تا آنها بیایند و بعد ما فیلم بگیریم.
همچنان معتقدید فضای فیلمی که ساختید برای روایت این نوع داستان مناسب است؟
من تلاش کردم فیلم را در یک فضای امیدوارکننده کار کنم، برخلاف خیلی فیلمهایی که خاکستری هستند. البته لابهلای همین فضای امیدوارکننده نقد اجتماعی کردم. دختری با تخیل و رویا میآید و وحشتناکترین چیزها چون مرگ را از بین میبرد. انسانهایی که به واسطه رسیدن به ته خط میخواهند بمیرند با قصه و رویا دور میشوند. ما این فضا را در سینمایمان کم داریم.
شاید تلاش داشتهاید بجز داستان، همین فضا را روایت کنید؟یعنی ساختن این فضا و حتی روایتگری فضا از مهمترین هدفهایتان بوده است.
بله، صددرصد. من در فیلمهایم سعی میکنم تحلیلی از زمانه داشته باشم، حتی سر فیلم «پل چوبی» فضای دو قطبی کشور را روایت کردم و گفتم که مهم نیست کدام طرفی باشیم، بلکه آنچه مهم است عشقی است که از سیاست بزرگتر است، عشق در سیاست گم شد. قهرمان من در فیلم کسی است که میخواهد ساختمانش را بسازد یا اصلا رأی نمیدهد.
چطور شد رفتید سراغ سوفی؟
ما بهعنوان نویسنده در جامعه وظیفه داریم که حال مردم را هم خوب کنیم، «حول حالنا الی احسن الحال» و این خیلی جدی است. در «پل چوبی» هم گفتیم که عشق یعنی حالت خوب باشد.
حتی اگر کسی به ته خط و خودکشی رسیده باشد؟
بله حتی اگر به ته خط رسیده باشد.
بنابراین تعمدا فیلمساز میخواهد که ما سیاهی را در فیلم نبینیم.
بله، بحث ما این است، حتی وقتی مرداب را نشان میدهیم باز گل لوتوس هدف ما است.
مردم از این کارهایی که با موسیقی و آهنگ همراه است مثلا زندگی سیروان خسروی خیلی استقبال میکنند، علتش چیست؟ مطمئنا به خاطر صدای او نیست و به این علت است که حس خوبی را منتقل میکند، درست است؟
بله، این حس خوب مهم است. امروز ما زیر رگبار رسانهها هستیم و یک هنرمند وظیفهاش این است که از لابه لای این اخبار و کانالهای تلویزیونی و شبکهها، تخیل را ایجاد کند و جهان را به درون افراد بیاورد، نه اینکه آنها را به مهاجرت سوق دهد. این را عرفای ما چون مولانا در قرن هشتم گفتهاند. «مگی» در حقیقت خود سوفی است که باید با گناهش روبرو شود و او هم مطابق با آموزههای ما بر این حسب است. بنابراین باید روی طلاهایش بخوابد تا بخشوده شده و با خودش روبهرو شود. به نظر من مساله ما در این دوره این است که از عشق و زندگی حرف بزنیم، راه این امر همیشه واقعیت نیست، گاهی در تخیل اتفاق میافتد.
در برخی پلانها چون همان امیر جعفری روی پله برقی، آیا قصد داشتید ترس و خشونت را نشان دهید؟
پیدا کردن او را خواستم نشان دهم، یعنی از لابهلای جمعیت او را پیدا میکند، گم میکند و دوباره پیدا میکند، بعد او را تعقیب میکند تا اینکه مینشیند و او را برای نخستینبار میبیند. ما از دو چیز باید پرهیز میکردیم؛ یکی اینکه خیلی مباحث را اجتماعی یا احساسی کنیم و دومین مطلب از بزرگگویی (گندهگویی) پرهیز کردیم و تلاش کردیم همه چیز ساده باشد.
فکر میکنید حس خوبی به مخاطب میدهد؟
بله، حس خوبی به مخاطب میدهد. همه چیز در راستای خود فیلم اتفاق میافتد و فیلمساز کار را به تخیل خود مخاطب میسپارد. به جز آخرش که سوفی است که میتواند سقف را بشکافد و طرحی نو در اندازد.
شما دوست داشتید بازیگر سوفی سابقه نداشته باشد؟
هیچ، تماشاچی عام هم فکر میکند او میرود و بازیگر میآید ولی او همینطور میماند، یعنی ما هم با تجربه جعفری جلو میرویم و قصههای او را میشنویم. امیر جعفری فوقالعاده خوب بازی کرد و من میدانم که این بازی چقدر سخت است. البته یک توضیحی درباره بازی آقای جعفری بگویم، واقعا بازیگر دوست دارد حرکت کند، من خیلی او را کنترل میکردم.
اوج تحرکش آنجا بود که عصبانی شد و شنید که او از شوهرش جدا شده و یک خنده...
اینها نمکهای فیلم است. در حقیقت جعفری، کاری با بازیگر کرده که اولش میخواهد خودش را بکشد و ما ریز ریز به انتهایش میرسیم که میگوید نرو. این رسیدن از نقطه A به B، آنقدر نرم اتفاق افتاده که هیچجا اینطوری نمیشود. همینطور نرم میآید تا جایی که نشسته و میگوید من باید بروم. تو دلت میسوزد، میگوید این یک غول بزرگ است که نشسته پیش او، این را امیر خیلی خوب بازی کرد.
یعنی از یک جایی به بعد در فیلم دیگر حتی اختلاف سنی و قد آنها هم به چشم نمیآید...
بله، اینها هم باور میشود و با آنها همراه میشوید. کارگردانی در این عرصهها در جامعه واقعیت زده امروز دشوار است، چرا که برای این نوع فیلمها فورا یک انگی از جایی به آن میچسبانند، مثلا برخی از این مسائل را حزب توده یا فلان حزب روی آن کار کرده و همیشه روشنفکران چپ در ایران به آنها حمله کردهاند. ما هم از اول گفتیم میخواهیم یک فیلم بسازیم و اجازه دهید این فیلم را هم مردم ببینند شاید طرفدار آن شدند. این جو فاشیستی است که مدام درباره مسائلی حرف بزنیم که انگار وظیفه روشنفکر این است فقط از بدیها بنویسد. من به سینما که میروم کلی از مردم تا شب با من صحبت میکنند و برایم خیلی جالب است. حتی یک خانمی سرطان داشت و با من صحبت میکرد و گریه هم میکرد. من بغض کردم و گریهام گرفت چرا از این وظایفمان مغفول ماندهایم؟ مگر قرار است همه از بدیها بگویند؟ همه فیلمهای ما باید عصبی و درباره ضعفها باشد؟
همینطور است که «سوفی و دیوانه» یک استثنا میشود.
یکسری از رسانهها میگویند این چه فیلمی است تو ساختی؟ تو کارگردان فلان فیلم بودی چرا این را ساختی؟ من خودم تشخیص میدهم چه بسازم. عدهای میخواهند تو را در قالبهای خودشان بگنجانند. یعنی این پیادهنظامِ متاسفانه فاشیستی که بزرگهای آنها میدانند چه میکنند، ولی کوچکترهایشان نمیدانند. فقط تحتتاثیر هستند، در حقیقت تو را بشدت میخواهند منکوب و سانسور کنند که فقط بگویند تو باید بیایی در اینجا حرف بزنی، من با این مخالف هستم من حرف خودم را میگویم و تحلیل خودم را دارم. تو اگر بروی آن طرف خائن هستی، چرا؟ این خیلی حیرتآور است!
مسعود فراستی درباره فیلم چه گفته بود؟
فیلم را ندیده بود. آنها ساعت یازده شب برنامه هفت را داشتند و او هم گفت ده دقیقه فیلم را دیده و بعد برای برنامه رفته است، من هم به او گفتم فیلم را ببین.
به نظر من این فیلم اینقدر پاک است که قدری مرا اذیت میکند، حتی در جاهایی هم که از جوکها و کلماتی در آن استفاده میشود باز انگار دلیل و منطق خاصی دارد.
بله دیگر. اینها برای این است که خیلی کار عصا قورت داده نباشد. البته مردم خیلی هم مؤدب نیستند، منتها جلوی دیگران قدری بازی میکنند. بنابراین در فیلم جاهایی که از این اصطلاحات یا الفاظ استفاده میشود آنها میخندند، چرا که از خودشان است. یا آنجا که میگوید شوهرش مرده و میخندد، باز هم مردم میخندند، یعنی این را هم از خودشان دور نمیدانند. بنابراین قدری شخصیتها بدجنسیهای خود را هم دارند و من خواستم آن را ملموس کنم.
فرشته خیلیها را از مرگ دور میکند.
بله، ولی در نهایت پای او را من آخر فیلم روی زمین آوردم، چرا که پای او ممکن است لو برود. من گفتم ببین تو هم میتوانی باشی. تو براحتی میتوانی سقف را با انگشت خودت باز کنی، من به عمد گذاشتم او با لهجه درست انگلیسی صحبت کند.
با توریستها؟
بله، او با توریستها میتواند کتاب بخواند. حتما نباید او کانادا برود بلکه او میتواند کانادا را در زندان بیاورد. به هر حال ما هم عرفای انفسی و هم آفاقی داشتیم. آنچه دنیا را به درون میآورد میشود انفسی. ما شاعری چون سعدی داریم که همه جا را گشته و شاعری چون حافظ داریم که همه دنیا را به شیراز آورده، بنابراین کاراکتر هم میتواند کانادا را به زندان بیاورد.
نگاه امیدوارانه در همه آثارتان فلسفه شما است؟
بله، اینطور فکر میکنم. من اصولا زندگی را دوست دارم و ناامید نیستم. کشور و مردمم را هم خیلی دوست دارم. بعضیها در خیابان راه هم که میروند فحش میدهند و میگویند این چه کشوری است و این چه مردمی است؟ در حالی که من اینجا را دوست دارم.
این فرم مشابه کاملا خارجی دارد؟
کاملا که نه، همه فرمها در دنیا انجام شده است. ضمن اینکه اصرار ندارم بخواهیم یک چیزی را اختراع کنیم. دنبال اختراع چرخ و اینها هم نیستم، اما مهم این است که یک فرم متناسب با موضوع برای کار انتخاب شود، اگر این فرم ما متفاوت است با آن چیزی که در سینمای الان ایران اتفاق میافتد، به نظر من اشکال ندارد، چون قرار نیست همه از روی دست هم کپی کنند، من الگوی موفق را کپی نمیکنم چون اصولاً فیلمساز مُدِ روز نیستم. دهه هفتاد که فیلم کوتاه کار میکردم، همه همنسلان من دوست داشتند مدل فیلمهای آقای کیارستمی بسازند، چون ایشان مطرح بود، ولی همان زمان در فیلم کوتاهم هانیه توسلی را در «روی جاده نمناک» کشف کردم. زمانی که «جای دیگر» را ساختم اولین بار 9 دقیقه انیمیشن در فیلم زنده 90 دقیقهای داشتم، این اتفاق، اتفاق جدیدی بود. فیلم «چه کسی امیر را کشت؟» نیز خیلی متفاوت در دهه 90 بود. البته با توجه به موفقیتهای آقای فرهادی بیشتر همه در فرم دوست دارند کار کنند تا آن موفقیت دوباره تکرار شود، من باز فیلمهای خودم را دارم میسازم؛ یعنی فرمهای خودم را انتخاب میکنم که متناسب با موضوعم است. فکر میکنم اگر مقداری هم بدعت داشته باشد، اشکالی ندارد، لابهلای این همه فرم که تماشاچی میبیند، یک نفر هم کارهای دیگری میکند. به نظرم این هم یک ذائقه است که حتما طرفدارانی دارد و عدهای هم از اینکه مدام از روی دست هم کار کردند. خسته شدند البته این فرمها، فرمهای جدیدی نیست. همه فرمهای اختراع شده از فیلمهای اینطوری ساخته شده است، منتها چون در ایران کم ساخته میشود و آدمها محافظهکار هستند و فوری همه الگوی موفقیت را میروند، فکر میکنند اتفاق عجیبی افتاده است. نه، هیچ اتفاق عجیبی نیفتاده است، منتها همانطور که گفتم من پیرو فیلمسازی مد روز نیستم.
دیو و دلبر
مسائلی چون اختلاف سنی دو شخصیت اصلی فیلم یا استفاده از اسم سوفی در این کار تعمدی بود. همه چیز برای کار با برنامهریزی و چیدهشده بود، حتی قد بازیگران را ماهها بررسی میکردیم و عکس میگرفتیم تا در حقیقت دیو و دلبری باشد، از ریش بلند، سر کچل، قد تا دختر ریز و کوچک که برای او قصه میگوید. حتی در پوستر کرگدن گذاشتیم با پرندهای که به او نور میزند و او پشت گل مرداب پنهان میشود و نمیتواند خودش را پنهان کند چرا که خیلی بزرگ است و نمیتواند پنهان شود.
کیوان امجدیان
منتقد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد