با اکبر رحمتی؛ بازیگری که نگاه متفاوتی به دنیا دارد

مهربانی حرف اول و آخر زندگی است

هیچ‌کس را نمی‌توان پیدا کرد که از پیری و دوره کهنسالی نترسد. سالمندی برای ما یعنی دوره ناتوانی، دوره‌ای که شاید برای گذراندان امورات روزانه هم به دیگران نیازمند شویم. خانه‌نشینی و این‌که ندانیم با روزها و شب‌هایمان چه باید بکنیم.
کد خبر: ۱۱۵۸۸۲۹

راستش ما ایرانی‌‌ها از قدیم برای سالمندی برنامهریزی نداشتهایم، پیرزنان و پیرمردان خانواده معمولا در کنار دیگران به زیست خود ادامه میدادند و بزرگترین احترامی که به آنها گذاشته میشده این است که به عنوان فرد دانا او را قبول کرده و بهترین و خوشایندترین حسی که به آنها منتقل میکنیم این است که مراقب نوهها باشند و بچهها به قصه آنها گوش کنند. اما واقعیت این است که مسئولان اجتماعی، رسانهها و... هیچوقت کهنسالان را جدی نگرفتهاند و تلاشی برای استقلال آنها و اینکه هر چند رابطه عاطفی خود را با خانواده حفظ میکنند اما برنامههای خاص خود را نیز داشته باشند به سالمندان آموزش نمیدهند. پیران جامعه ما افرادی وابسته هستند که اگر به هر دلیلی خانواده نتواند از آنها مراقبت روانی و عاطفی کند آنها حتی اگر استقلال مالی داشته باشند، به افرادی افسرده و دلمرده که هیچ انگیزهای برای زندگی ندارند، تبدیل میشوند. برخلاف سالمندان کشورهای اروپایی، هندی، ژاپنی و... که برای دوره سالمندی برنامهریزی دارند که یکی از مهمترین آنها انجام دادن کارهایی است که در دوره جوانی و میانسالی نتوانستهاند آنها را انجام دهند. پیری دورهای است برای لذت بردن از زندگی و برداشت محصولاتی که در جوانی و میانسالی کاشته است.

اکبر رحمتی، بازیگر قدیمی تلویزیون، سینما و تئاتر اما یکی از آن سالمندانی است که کلی برای خودش برنامه دارد، اصلا افسرده نیست و میگوید: «آنقدر برای روز و شبم برنامه دارم که آرزو می‌‌کنم شبانهروز به جای 24 ساعت 48 ساعت بود! وقت زیادی ندارم و باید کلی کتاب بخوانم، موسیقی گوش کنم، فیلم ببینم، باغبانی و نجاری کنم و...»

اکبر رحمتی که این روزها او را در نقش پدربزرگ در سریال پدر میبینیم؛ آدم شادابی است. سالهاست در حوزه بازیگری فعالیت میکند، همیشه محبوب بوده و هیچ وقت حاشیه نداشته. معمولا شاکی نیست و از همه انتخاب‌‌های زندگیاش راضی است. رحمتی معتقد است زندگی را خود آدمها میسازند و خودشان هستند که تصمیم میگیرند شاد و موفق زندگی کنند یا غمگین و شکست خورده. حالا که تقریبا 70 سال دارد، میگوید: «کمی آهستهتر کار میکنم، انتخابها و شغلهایم را محدود کردهام که بتوانم بدرستی از پس همه برآیم و از زندگی لذت بیشتری ببرم بازیگری کار بسیار دشواری است و انرژی زیادی از بازیگر میگیرد و در سن و سالی که من هستم دیگر اصراری ندارم که پرکار باشم و مثلا بازی در چند کار را به صورت همزمان به عهده بگیرم. دوست دارم از بازیگری لذت ببرم همچنانکه از دیگر بخشهای زندگیام لذت میبرم. راستش مهم کیفیت زندگی است و عمق آن نه طول زندگی»

از رحمتی میپرسم منظورش از عمق زندگی چیست و چطور میشود زندگی با کیفیتی داشت، جوابش زیباست و عمیق؛ میگوید: «عشقورزی زندگی را عمیق میکند؛ عشق به مردم به خانواده به فرزندان و همسر. چه چیزی در زندگی ارزشمندتر از دوست داشتن همنوع میتواند باشد. مهربانی حرف اول و آخر زندگی است».

آنهایی که به تئاتر شهر رفت و آمد میکنند یادشان هست در یکی از خیابانهای فرعی، خیابان خارک، ساندویچفروشی کوچکی بود که غذاهای خوب و با کیفیتی به مشتریهایش میداد. صاحب این اغذیهفروشی اکبر رحمتی بود که آن را راهاندازی کرده بود تا کمکخرجی باشد برای اداره امورات زندگیاش، وقتی سراغ آن ساندویچفروشی را میگیرم، میگوید: «چند سال قبل ساندویچی را فروختم و پساندازها را جمع و جور کردم، رفتم مالزی و آموزشگاه بازیگری دایر کردم اما از شانس من دلار گران شد و ایرانی‌‌هایی که مقیم مالزی بودند با مشکلات زیادی روبهرو شدند و مجبور شدم آموزشگاه را تعطیل کنم و به ایران برگردم!»

میپرسم پس ریسک بزرگی کرده و دار و ندار را از دست دادهاید؟ میگوید: «به هرحال زندگی با همین ریسکهایش زندگی میشود، نمیتوان راکد ماند و حرکت نکرد. زندگی با همین حرکتها و برد و باختهاست که قشنگ میشود. به نظرم یک لحظه نباید توقف کنی، مدام باید در مسیر رشد باشی. از من میپرسند کتاب میخوانی که چه شود؟ معتقدم آدم باید عالم از این دنیا برود. ما فقط یک بار فرصت زندگی داریم پس باید بشدت از این فرصت استفاده کنیم و از همه لحظاتش لذت ببریم. با طمعورزی و حرص مال دنیا را داشتن، موافق نیستم، آنقدر باید دربیاوری که چرخ زندگی بچرخد بقیهاش باختن کل زندگی است. برای از دست دادن مغازه اغذیهفروشی ناراحت نیستم، تجربهای کسب کردم و حالا در این سن و سال واقعا نمیخواستم عمرم را در آن مغازه سپری کنم، گاهی نقشی را بازی میکنم تا مخارج زندگی تامین شود، بازنشسته وزارت ارشاد هستم و حقوقی دریافت میکنم و نقشهای گاه و بیگاه هم کمکی است به مخارج زندگی، میخواهم بقیه عمرم را که نمیدانم چقدر است، کارهایی را انجام بدهم که تا حالا نکردهام، نمیخواهم حسرت به دل از دنیا بروم».

اکبر رحمتی؛ 70 ساله سرشار از شور و اشتیاق جوانی است، تاکید میکند، وقت ندارم و میخواهم خوب زندگی کنم. وقتی به او میگویم که نقشاش در فیلم چهره ساخته سیروس الوند را دوست دارم و فکر می‌‌کنم این نقش به شخصیت خودش نزدیک است در جواب میگوید: «بازیگری کار سختی است باید از همه وجودت مایه بگذاری تا بیننده نقشات را باور کرده و با آن همذاتپنداری کند. سالها تمرین داشته باشی و شاگردی اساتید بزرگ را کرده باشی تا بتوانی به نقش جان بدهی تعجب میکنم وقتی میبینم جوانانی هستند که پول میدهند و نقش میخرند؛ مگر حبوبات است که پول بدهی و از مغازه بخری! بازیگری هنر است و باید راه و رسماش را یاد بگیری، فرض کن پول دادی و یک نقش و دو نقش خریدی بعد میخواهی چه کنی؟»

با سالمندان استقلال فردی را یاد بدهیم، شاید دوره آن گذشته که دلخوشی آنها فقط این باشد که تا آخر عمر از بچهها حمایت کنند و مثلا برایشان غذا بپزند و ببرند در خانه شان یا برایشان سبزی تازه بگیرند و تمیز کرده تحویلشان دهند. چرا به سالمندان یاد نمیدهیم از زندگی لذت ببرند، بخصوص وقتی بچهها مستقل شدند و بار مسئولیت نگهداری و مراقبت از آنها کمتر شد. چرا سفر رفتن را به آنها یاد نمیدهیم، به سینما، تئاتر، ورزشگاه و کتابخانه رفتن را. شاید وقت آن رسیده که این خودباوری را در پدر بزرگها و مادربزرگها تقویت کنیم که تا لحظهای که زندهاند زندگی مال آنهاست و باید خوب و شاد زندگی کنند.

طاهره آشیانی

روزنامهنگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها