گفت‌وگو با اسماعیل سلطانیان از سیمرغ جشنواره تا اقامت در پرند

دهه 60 دهه وجدان بود

برخی معترض‌ا‌ند، می‌گویند چرا برای گفت‌وگو می‌روی سراغ بازیگرانی که از شرایط زندگی گلایه‌مندند و بیکار و خانه‌نشین شده‌اند! می‌گویند، وقتی جیک‌جیک مستونشون بود چرا به فکر زمستون نبودن؟ وقتی سرکار بودند و دستمزدهای آنچنانی می‌گرفتند چرا به فکر ایامی نبودند که دیگر کسی سراغشان را نمی‌گیرد و کفگیر بازیگری به ته دیگ می‌خورد! راستش آنهایی که این حرف‌ها را می‌زنند، اگر در شرایطی شبیه همین بازیگران قرار بگیرند، همین واکنش‌ها را نشان می‌‌دهند. گلایه می‌کنند که چرا دیگران فراموششان کرده‌اند و چرا کسی به دادشان نمی‌رسد. واقعیت این است که ذات بشر فراموشکار و قضاوت‌کننده است وگرنه در شرایط جامعه ما چه کسی می‌تواند برای فردایش برنامه‌ریزی کند و چه کسی می‌تواند مدعی شود که به کمک دیگری حتی اگر شده به اندازه یک احوالپرسی نیاز ندارد؟ گاهی حمایت فقط مالی نیست، کمی همدردی و یادآوری این‌که ما به فکر شما هستیم، کفایت می‌کند تا یک آدم بتواند با دلگرمی بیشتری به زندگی ادامه دهد و ناامیدی خِفتش نکند. مثل همین اسماعیل سلطانیان که روزی، روزگاری پای کارهایش می‌نشستیم و از دیدن بازی‌های خوبش لذت می‌بردیم؛ وقتی در فیلم بایسیکل‌ران با آن لهجه خاص خودش می‌گفت: «نسیم، طوفان می‌کند ...» یا در فیلم،کافه ترانزیت هر چند گارسون رستوارن بین ‌راهی بود اما مثل شیر از خانمی که صاحب کافه بود، حمایت می‌کرد. سلطانیان چند سالی است درگیر بیماری شده است، روده‌اش را جراحی کرده و دیگر نمی‌تواند کار کند. خانه‌ای در پَرند دارد که ساکن آنجاست. سلطانیان را همه فراموش کرده‌اند، بخصوص اهالی خانه سینما و انجمن بازیگران. تنها جایی که در این بدبیاری و بیماری از او حمایت کرده، خانه پیشکسوتان هنرمند است، آن ‌هم در حد بضاعتشان. اما او قدردان این حمایت است. با حقوق بازنشستگی اداره ارشاد، روزگار می‌گذراند و با دنیای بی‌رحم کنار می‌آید. با این بازیگر هم‌صحبت شدیم تا از روزگار سپری شده‌اش بگوید. این بازیگر که فارغ‌التحصیل رشته بازیگری است برای بازی در فیلم بایسیکل‌ران سیمرغ بهترین بازیگر نقش دوم مرد را از جشنواره فیلم فجر گرفت و فیلم همه دختران من را هم کارگردانی کرده است.
کد خبر: ۱۱۵۲۰۰۱

مدتهاست که در سینما یا تلویزیون دیده نمیشوید، دلیل خاصی دارد که کمکار شدهاید؟

سه سال قبل دچار پولیپ روده شدم و طی یک عمل جراحی، روده بزرگم را درآوردند. مدتی که بیمار بودم و نمیتوانستم سرکار بروم، بعد از آن هم نقشهایی که پیشنهاد میشود، نقشهای حاشیهای است و مثلا برای یک روز کار دعوتم میکنند که قبول نمیکنم. البته حاضرم در یک سکانس از یک کار بازی کنم اما نقش آنقدر خوب باشد که راضیام کند و بعد از
37سال فعالیت هنری از خودم شرمنده نشوم.

دهههای 60 و 70 نقشهای خوبی را بازی میکردید، چه اتفاقی افتاد که دیگر برای اجرای نقشهای خوب و جدی سراغتان نمیآیند؟

این اتفاقی است که برای بیشتر بازیگران افتاده است. تولیدات هنری بیشتر شبیه روزنامه شدهاند، تاریخ مصرفشان خیلی زود تمام میشود و بیشتر آثار برای ماندگاری تولید نمیشوند. برای همین انتخاب بازیگران هم برای تولیدکنندهها مهم نیست. آنها شاید حتی بودجه‌‌های خوبی برای تولید یک اثر بگیرند اما واقعیت این است همه آن را خرج فیلم نمیکنند.

با کارگردانانی مثل سیروس مقدم چند تا کار انجام دادهاید، کارگردانانی که هنوز هم پرکار است، چه شد که با این گروه از کارگردانانی قطع رابطه کردید؟

آخرین کارم با آقای مقدم در سریال پایتخت 2 بود. این سریال چند بازیگر اصلی دارد که باید در همه سریهای این سریال حضور داشته باشند، اگر لازم باشد آقای مقدم باز هم مرا به کار دعوت خواهد کرد. اما در بیشتر کارها یا دستیار کارگردان، بازیگران را انتخاب میکنند که ترجیح میدهند با یک تعداد خاص از بازیگران کار کنند. تعدادی از افراد هم هستند که عشق فیلم هستند و پول میدهند و نقش میخرند. از نیمه دوم دهه 70، فیلمها جوانمحور شد و راستش را بخواهید سینما را بازیگران چشم‌‌آبی و بلوند تسخیر کردند و ما را کنار گذاشتند. من به سینمایی تعلق دارم که سناریو و داستانمحور بود. همه گروه سازنده تلاش میکردند بهترین کار خود را ارائه کنند. فیلمنامهنویسان بهترین داستانها را به سناریو تبدیل میکردند اما از یک جایی به بعد، سینما، بازیگرمحور شد و روند سینما کلا تغییر کرد و تا به امروز رسید.

اصالتا کرمانشاهی هستید، چه شد که رشته بازیگری را انتخاب کردید؟

علاقه شدیدی به بازیگری داشتم. دوست داشتم دیده شوم و برای مردم هنرنمایی کنم.

سالها معروف بودید و مردم شما را به واسطه کارهایتان میشناختند، الان برخورد مردم با شما چگونه است؟

مردم خیلی به من لطف دارند. سه سال است در شهر پرند زندگی میکنم و اگر مهربانی مردم نباشد احساس بدی پیدا میکنم که چرا عمرم را صرف بازیگری کردم.

در دهه 60 با اینکه شرایط سخت و کشور ما درگیر جنگ بود اما مثلا هیچ بازیگری از ندادن دستمزد گلایه نمیکرد، به نظرتان الان چرا این موضوع اینقدر فراگیر شده، شرایط اقتصادی بدتر شده یا آدمها تعهدشان نسبت به هم کمتر شده؟

در آن زمان جامعه وجدانمحور بود. اما دهه 60 که تمام شد انگار وجدانها هم تمام شد و همه چیز شد پارتی و رابطه! در دهه 60 همه مردم در هر جایی که قرار داشتند تلاش میکردند که بهترین کار را ارائه کنند اما چند سال است که همهچیز فرمایشی شده و کسی به کیفیت فکر نمیکند.

در دهه 60، جامعه براساس ترس از قیامت برنامهریزی میشد. مردم همه کارها را براساس اعتقادات انجام میدادند و چون از قیامت میترسیدند، کارشان را درست انجام میدادند اما الان کسی از قیامت نمیترسد.

خانه سینما کاری برای شما کرده یا سری به شما میزنند؟

نه اصلا! من جراحی کردم به خانه سینما نامه نوشتم، اما حتی یک نفر از انجمن بازیگران خانه سینما یکتلفن نکرد که احوالی بپرسد. فقط دو سال قبل آقای منوچهر شاهسواری، شخصا به من لطف کرد و عیدی داد. همین جا باید از موسسه پیشکسوتان هنر، بخصوص از آقای دکتر محمود عزیزی و آقای سید عباس عظیمی تشکر کنم که در شرایط سخت بیماری کمکم کردند.

طاهره آشیانی

روزنامهنگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها