جالب اینجاست که «دادزنها» را بیشتر از همهجا در خیابان انقلاب میتوان دید؛ قدم به قدم در مقابل دفاتر مشاوره پایاننامه و مقاله، کتابفروشیها و دفاتر چاپ میایستند، فریاد میزنند و تراکت پخش میکنند. زمانی نه چندان دور، فقط صدایشان شنیده میشد و کسی درباره آنها چیزی نمیدانست اما حالا به لطف رسانهها میدانیم که نامشان «دادزن» است و معمولا در راستهها پیدایشان میشود؛ در راسته کتابفروشها، راسته لباسفروشها، رستورانها و هر جایی که دست زیاد باشد و قاپیدن مشتری مهم!
دادزنهای خیابان انقلاب اما برای ما جالبتر از همه هستند؛ اینکه از چه قشری هستند؟ چقدر دستمزد میگیرند؟ آیا این حرفه بر آنها تاثیری دارد یا نه؟ نگاهشان به این حرفه چیست؟ و کنجکاویهایی از این دست!
ناگفته پیداست، کسانی به حرفه «دادزنی» توجه نشان میدهند که روزگار دستشان را از حرفه و مشغلهای مناسب با درآمد مکفی کوتاه کرده و احتمالا مهمترین استعدادشان، حجم صدا و توانی است که در حنجره دارند.
مساله مستطاب دیافراگم!
«دادزن» بودن یک رقابت دائمی و همیشگی است؛ رقابتی برای بلندتر و رساتر فریاد زدن. به همین دلیل ساده است که میشود سادهانگارانه به این نتیجه رسید که لابد هر کسی حنجره قویتر و صدایی حجیمتر داشته باشد حتما شانس بهتری برای به دست آوردن این حرفه خواهد داشت اما اشتباه نکنید، صدای بلند و دیافراگم قوی فقط یکی از مزیتهاست و آن هم نه دقیقا اولین مزیت. یکی از مدیران دفاتر پژوهشی در خیابان انقلاب میگوید: بیشتر از حجم صدا، این مهم است که بتوانند توجه رهگذران را جلب کنند، تراکتهای تبلیغی را به آنها بدهند و مهمتر اینکه بتوانند کلمات کلیدی مانند موضوع پایاننامهها، نام کتابها و نویسندگان را درست تلفظ کنند! و البته در حرفهای مانند «دادزنی» هم سابقه و تجربه کاری اهمیت بسیاری دارد و برای کسانی که این افراد را به خدمت میگیرند، مهم است که قبلا فوت و فنهای کار را یاد گرفته یا به قولی «کارکرده» باشند. بنابراین اگر در این زمینه به اندازه کافی تجربه ندارید بهتر است دورش را خط بکشید!
چه کسی، کجا و چرا «دادزن» میشود
روزی 50 هزار تومان متوسط دستمزد یک «دادزن» است؛ چه خوب داد بزند چه بد اما اگر شاهکار کند شاید کمی به دستمزدش اضافه کنند که البته بندرت پیش میآید!بنابراین دو گروه به این حرفه توجه دارند؛ گروه اول کسانی که با روزی 50 هزار تومان کارشان راه میافتد و جای دیگری بیشتر از این عایدشان نمیشود و دسته دوم آدمهای ماجراجویی هستند که به هر دلیلی بجز کسب درآمد به شغل شریف دادزنی روی میآورند مثل آقای دکتری که برای تغییر روحیه مدتی پخشکننده تراکت بوده و قرار است بزودی گفتوگویی با او داشته باشیم و بفهمیم در دنیای دادزنی چه خبر بوده و چه تجربیاتی برایش به ارمغان آورده است.
«دادزنها» به بهشت نمیروند
بعضی حرفهها مثل سکوی پرتاب هستند و برخی دیگر مقصد و مقصود اما «دادزنی» شبیه برزخ است؛ هیچ کس در این حرفه نمیماند و هیچ کس در این حرفه ترفیع شغلی نمیگیرد. معمولا دادزنها بعد از مدت کوتاهی جایشان را به تازهنفسها میدهند و سراغ حرفه دیگری میروند. به گفته یکی از فروشندگان اقلام فرهنگی در خیابان انقلاب، آنها مدت کوتاهی داد میزنند و اندکی درآمدی کسب میکنند و بعد به سراغ حرفهای دیگر در همین سطح و اندازه میروند به این امید که شاید در جای دیگری فرصت ترقی و کسب درآمد بیشتر فراهم باشد.
گویا یک «دادزن» علاقهای ندارد از این حرفه تجربهای کسب کند یا شاید این حرفه چیزی برای مجرب شدن در اختیار نمیگذارد! اما مگر میشود کسی در دنیای ادب و فرهنگ غوطهور باشد و حتی دربارهاش کنجکاو نشود!؟
وقتی علم برتر از ثروت نیست
دادزنها محصولاتی را تبلیغ میکنند که هرگز از آن بهره نمیبرند؛ برای بسیاری از آنها کتاب و مقاله و پایاننامه مقولاتی لوکس و شاید حتی لوس است که سود و ثمری ندارند.
یکی از این دادزنها میگوید: وقتی به پول نیاز داشته باشی، وقتی از صبح تا شب فریاد بزنی و تراکت پخش کنی و آخرش چندرغاز بگذارند کف دستت که قرار است با آن چالههای زیادی را پر کنی، دیگر رمقی برای کتابخواندن نمیماند حتی اگر کتابی درباره ثروتمند شدن باشد یا نقشه یک گنج! هر چند به نظر میرسد او در این باره کمی اغراق میکند اما پرسوجوهای ما نشان میدهد اگر در تمام خیابان انقلاب دادزنی بوده که به کتاب و ادبیات علاقهمند شده باشد، در رویاها و افسانههای یک نویسنده زندگی میکرده یا بخشی از یک فیلمنامه یا نمایشنامه بوده و شاید یک پدیده نادر!
آذر مهاجر
روزنامهنگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد