خاطره

قتل به خاطر رابطه پنهانی

پاییز سال 91 بود. داخل اتاق مشغول رسیدگی به پرونده‌ای بودم که تلفن دفترم زنگ زد. مرد جوانی که پشت خط بود، خودش را مامور یکی از کلانتری‌های تبریز معرفی کرد.
کد خبر: ۱۱۳۶۹۶۶

او خبر از کشف جسدی داشت که داخل خودروی 405 پیدا شده بود. مامور جوان گفت: جناب سرهنگ، طبق اعلام ماموران آتش نشانی جسدی داخل خودروی پژو در محلی خلوت کشف شده است. ساعتی قبل ساکنان محل متوجه آتش سوزی خودروی405 شده و موضوع را به آتش نشانی اعلام میکنند. امدادگران آتش نشانی وارد محل شده و به اطفای حریق میپردازند. آنها بعد از اطفای حریق با جسد مرد میانسالی روی صندلی عقب خودرو مواجه میشوند و بلافاصله موضوع به پلیس اعلام میشود.

به مامور جوان دستورات لازم را صادر کردم و از او خواستم از ورود افراد متفرقه به محل جلوگیری کند و اجازه ندهد کسی به خودرو نزدیک شود. درصورتی که مورد مشکوکی نیز به چشم میخورد آن را مورد بررسی قرار دهد.

قتل صاحب خودرو

بهدنبال این خبر همراه تیم بررسی صحنه جرم راهی محل شدیم. به خودرو نزدیک شدم و جسد را مورد بررسی قرار دادم؛ جسد مردی حدودا 60 ساله داخل پتویی پیچیده شده و روی صندلی عقب خودرو جای گرفته بود. با آنکه قسمتی از پتو و جسد آتش گرفته بود اما تماس بموقع و حضور سریع آتش نشانان در محل باعث شده بود تا آتش خیلی زود خاموش شود و درصد سوختگی پایین باشد.

جنایت خاموش

در بازرسی از جیبهای مقتول، مدارک شناسایی مقتول را بهدست آوردیم. اردشیر، 60 ساله، هویت مقتولی بود که جسدش داخل خودرو کشف شده بود. با استعلام شماره پلاک خودروی پژو مشخص شد خودرو متعلق به مقتول است. پیدا شدن خودروی مقتول و از طرفی سرقت نشدن پولهای او، فرضیه قتل به خاطر سرقت را کمرنگ میکرد و انگیزههای دیگری در این جنایت قوت میگرفت.

متخصصان پزشکی قانونی با بررسی بدن مرد میانسال اعلام کردند که از زمان قتل تنها چند ساعتی میگذرد و آثار کبودی روی گردن حکایت از مرگ براثر خفگی داشت. در تحقیقات میدانی نیز ردی از عامل جنایت بهدست نیامد؛ هیچ کدام از اهالی و ساکنان ندیده بود که چه کسی خودروی پژو را به آنجا انتقال داده و به آتش کشیده است.

زندگی در تنهایی

برای بهدست آوردن سرنخی از متهم این قتل سراغ خانواده و دوستان و آشنایان اردشیر رفتیم و اطلاعاتی در این تحقیق بهدست آوردیم که ما را به انگیزه قتل نزدیک میکرد.

در بررسیهایی که صورت گرفت، مشخص شد اردشیر مدتی است از خانوادهاش جدا شده و اتاقی را اجاره کرده و به تنهایی زندگی میکند. از سویی مشخص شد که مرد میانسال با افرادی در ارتباط بوده و مشکلات اخلاقی دارد.

سرنخی از یک متهم

باتوجه به اینکه مقتول مشکلات اخلاقی داشت این فرضیه مطرح شد که انگیزه قتل انتقامگیری است. با این حال تحقیقاتمان را روی فرضیههای دیگر در رابطه با علت قتل نیز متمرکز کردیم. چند روز پس از این جنایت، در تحقیقات میدانی متوجه شدیم که مرد میانسال روز حادثه با پسر جوانی به نام شهاب دیده شده است. با آنکه هویت شهاب برای ما نامشخص بود اما این احتمال وجود داشت که شهاب در این جنایت نقش داشته باشد یا از سرنوشت مرد میانسال با خبر است. به هر حال پسر جوان که دانشجو نیز بود، میتوانست ما را در حل معمای قتل اردشیر کمک کند. باید میفهمیدیم که آدرس خانه کجاست و هویت شهاب را شناسایی میکردیم.

دستگیری پسر دانشجو

تحقیقات برای شناسایی و دستگیری شهاب ادامه داشت تا اینکه هویت او بهدست آمد. پسر 27 ساله بلافاصله دستگیر و برای تحقیقات به اداره آگاهی منتقل شد.

زمانی که او در مقابلم روی صندلی نشست از شهاب درخصوص مقتول پرسیدم. اینکه چطور او را میشناخته و روز حادثه به چه علت اردشیر به خانه آنها آمده است؟

پسر جوان ابتدا سعی داشت با اظهارات دروغین مسیر تحقیقات را تغییر دهد اما زمانی که با مدارک و شواهد ما مواجه شد به ناچار لب به اعتراف گشود و راز جنایت خاموش را برملا کرد.

رابطه پنهانی مرد تنها

شهاب گفت: من اصلا مقتول را نمیشناختم، مدتی قبل متوجه رفتارهای مشکوک مادرم شدم. رفت و آمد مشکوک و تماسهای مخفیانه مادرم شک مرا برانگیخت. من سالها قبل پدرم را از دست دادهام و تا به حال چنین رفتار مشکوکی از مادرم ندیده بودم. از مادرم در مورد رفتارش پرسیدم، ابتدا سعی میکرد منکر ماجرا شود و موضوع را از من مخفی کند اما درنهایت گفت مردی به نام اردشیر او را اغفال کرده است. با شنیدن ماجرا حس میکردم دنیا روی سرم آوار شده است. تصمیم گرفتم از اردشیر انتقام بگیرم، به همین دلیل نقشه قتل او را طراحی کردم.

شهاب گفت: شماره تماس اردشیر را از مادرم گرفتم و به بهانهای با او تماس گرفته و طرح دوستی ریختم. روز حادثه به خانهمان دعوتش کردم. او به خیال اینکه مهمان خانه من است وارد شد اما در فرصتی مناسب او را غافلگیر و خفه اش کردم. اردشیر خیلی زود تسلیم مرگ شد و روی زمین افتاد. باید جسد او را از خانه بیرون میبردم تا دستم رو نشود. جنازه را داخل پتویی پیچیده و در فرصتی مناسب که خیابان خلوت بود جسد را روی صندلی عقب خودروی مقتول قرار دادم و به راه افتادم. ماشین را به محلی خلوت بردم. فاصله محل رهاشدن جسد با خانه ما بسیار زیاد بود و زمانی که خودرو را در محل رها کردم کسی مرا ندید. برای اطمینان و اینکه رد و سرنخی از خود به جا نگذاشته باشم و هویت مقتول نیز برملا نشود خودرو را به آتش کشیدم. غافل از اینکه بعد از رفتن من موضوع بلافاصله به آتش نشانی اعلام میشود و راز این قتل خیلی زود برملا میشود.

شهاب از جنایتی که مرتکب شده بود پشیمان بود و عذاب وجدان لحظهای او را رها نکرده بود. با اعتراف پسر دانشجو به قتل وی به بازسازی صحنه جنایت پرداخت و راز قتلی دیگر برملا شد.

دستگیری پسر جوان یکی از خاطرات سرهنگ مداحی، رئیس سابق اداره آگاهی آذربایجانشرقی است

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها