ساعت 7 شب، ندا زنبیل به‌دست از خانه‌شان خارج شد تا نان بخرد اما دیگر برنگشت. لحظات می‌گذشت و خانواده ندا هر لحظه نگرانی‌شان از تاخیر دخترشان بیشتر می‌شد.
کد خبر: ۱۱۳۳۶۶۸

ابتدا تصور کردند که نانوایی شلوغ بوده و تاخیر ندا هم به همین دلیل است، اما انتظار برای آنها تمامی نداشت و درنهایت پدر ندا به نانوایی رفت. از دخترش خبری نبود و مرد نانوا مدعی بود که دخترک نان را خریده و داخل زنبیل قرمزش گذاشته و راهی خانهشان شده است.

جسدی داخل گونی

بامداد 8 فروردین، مرد میانسالی در حال عبور از خیابان شهید غلامی 8 متوجه کیسهای شد که در کنار کوچه رها شده بود. کنجکاوی با دیدن کیسه به جان مرد میانسال افتاد. چطور ممکن بود که کسی آشغال هایش را در اینجا بگذارد؟ بهدنبال سوالی که در ذهن مرد میانسال به وجود آمد سراغ کیسه رفت. تصورش هم برای مرد میانسال غیرممکن بود. داخل کیسه دخترکی قرار داشت که پریدگی رنگ چهرهاش حکایت از مرگ او داشت.

هویتی برای جسد

بازپرس کشیک قتل مشهد و تیم تحقیق راهی شهرک شهید رجائی مشهد شدند. جسد دخترک 6 ساله از داخل گونی بیرون آورده شد. لباسهای خانه به تن داشت و هیچ مدرکی که هویت او را نشان دهد در دست نبود. کبودی دور گردن حکایت از خفگی داشت. آنطور که پزشکی قانونی اعلام کرد، دخترک پس از شکنجه سیاه به کام مرگ کشیده شده بود. جسد متعلق به دختر یک چاهکن افغان بود که برای خرید نان از خانه خارج شده و دیگر باز نگشته بود. مرد افغان که متوجه هیاهوی اهالی شده و از طرفی نگران دیر کردن دخترش شده بود، خودش را به محل رساند و جسد دخترش را شناسایی کرد.

جستوجو برای سرنخ

این احتمال مطرح شد که دخترک در خانه یا مخروبهای به قتل رسیده است. کیسه خاک آلود سرنخی برای بازپرس جنایی بود. خاک کیسه نشان میداد که محل جنایت خاک آلود بوده است. از سویی مرد نانوا تائید کرده بود که ندا نان را خریداری کرده است. تکههای پازل این جنایت در کنار هم قرار داده شد. دوربینهای مداربسته مسیر نانوایی تا خانه بازبینی شد. حالا محدوده تحقیق شعاع کمتری را به خود اختصاص داده بود. ماموران باید در آن محدوده دنبال خانهای میگشتند که در حال ساخت یا نیمه ساخت باشد و در شعاعی قرار داشته باشد که محل تردد ندا باشد.

کیسههایی برای نگهداری

تحقیقات ادامه داشت و خانه به خانه مورد بررسی قرار میگرفت. دومین خانه مانده به کوچهای که ندا ساکن آن بود، توجه تیم تحقیق را به خود جلب کرد. در خانه بسته بود اما ظاهرا خانه در حال ساخت بود. شکاف بین در و دیوار، تصویر دیگری را در اختیار تیم تحقیق قرار داد که شک آنها را به یقین نزدیک تر کرد. کیسههای سیب زمینی، پیاز و میوه گوشهای از حیاط جا خوش کرده بودند. کیسههای خاکی شباهت زیادی با کیسهای داشت که جسد دخترک داخل آن پیدا شده بود. صاحب خانه میوه و سبزی در کنار خانهاش میفروخت و از صبح وسایل را برای فروش بیرون نگذاشته بود. این، یکی دیگر از مدارکی بود که پلیس را به این موضوع که صاحب این خانه در ماجرا جنایت نقش دارد نزدیک کرد.

دستگیری متهم

به دستوربازپرس علیاکبر احمدینژاد از شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، تیم تحقیق به صورت نامحسوس خانه را زیر نظر گرفتند. ساعتی بعد زن جوانی همراه سه پسر بچه وارد خانه شد اما از میوه فروش 41 ساله خبری نبود. ماموران وارد خانه شدند و این بار از داخل خانه به انتظار مرد جوان نشستند و به محض ورود مرد میوه فروش به خانه او را بازداشت کردند. مرد جوان که از دیدن ماموران تعجب کرده بود باز هم خود را نباخت و با فریاد بی گناهی خود را بیان میکرد. اما مدرک پلیس که مقابل مرد جوان قرار داده شد، جای انکاری برای او نگذاشت.

جنایت هولناک

«ندا را در حالی که زنبیل قرمز به دست داشت دیدم.» این نخستین جملهای بود که متهم جوان به زبان آورد و ادامه داد: باید با ترفندی او را وارد خانهام میکردم. به او گفتم مقداری غذا هست و آن را به خانه بیاور. دخترک وارد خانه شد. ابتدا او را مورد آزار و اذیت قرار دادم و زمانی که شنیدم میخواهد به خانواده اش بگوید، او را خفه کردم. سپس کیسههای میوه را برداشتم و جسد او را داخل کیسه گذاشتم و به خیابان شهید غلامی 8 بردم و کنار کوچه انداختم. زنبیل حاوی نان تافتون را نیز به پشت بام منزل یکی از همسایگان در خیابان شهید غلامی 9 انداختم و دمپاییهای آبی رنگ او را نیز به پشت بام منزل خودم پرت کردم!

زندگی خصوصی مرد شیطان صفت

41 ساله، قد متوسط، با موهایی کمپشت دارای سه فرزند پسر که بزرگترین آنها حدود 10 سال و کوچکترینشان تقریبا 3 ساله است. از شهری دیگر راهی مشهد شد تا کسب و کار کند و برای همین سراغ بازار ترهبار رفت. سبزیجات و میوه خریداری میکرد و در مقابل خانهاش به فروش میرساند. خانه او دومین خانه در کوچهای است که خانه ندا داخل آن قرار دارد. فاصله، به متراژ میشود 100 متر و به تعداد خانه میشود چهاریا پنج خانه. میخواهد هر چه زودتر قصاص شود تا از عذاب وجدان راحت شود. مدعی است همیشه تریاک مصرف میکرده اما آن روز ماده مخدر سفید رنگی را برای اولینبار مصرف کرده است. بعد از مصرف این ماده دخترک را به شکل زن بالغی دیده و نقشهای که در سر داشته را اجرا کرده است. اینها جزئی از زندگی خصوصی قاتل بیرحمی است که ندا را به قتل رساند.

رسیدگی کامل به پرونده

بازپرس جنایی این پرونده با اینکه معتقد است باید با سرعت این پرونده رسیدگی شود، اما میگوید که تمام زاویای آن باید مورد بررسی قرار گیرد. از آنجایی که اینطور جرایم کار هر مجرمی نیست واز هر کسی سر نمیزند، قرار است تیم روانشناسی در این رابطه اقدام کنند. بحث روانی و زندگی اجتماعی متهم مورد بررسی قرار بگیرد تا اطلاعات کامل در این رابطه در دست باشد.

اعدامم کنید

تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند و به خاطر اینکه از درس و مدرسه بیزار بود، با رها کردن درس در یک خیاطی مشغول به کار شد و تا زمان سربازی همانجا ماند. میگوید: وقتی بچه بودم مرا با یکی از دخترهای فامیل به نام هم کردند تا وقتی بزرگ شدیم با هم ازدواج کنیم. بعد از سربازی به خواستگاری آن دختر رفتم و با هم ازدواج کردیم.

سه سال بعد از ازدواج به خاطر اینکه بچهدار نشده بودند، از هم طلاق گرفتند. آن زمان تریاک میکشید و این موضوع را از همسرش مخفی کرده بود. مرد شیطانصفت دو روز بعد از طلاق به خواستگاری دختر دیگری رفت و با او ازدواج کرد. درباره ازدواج دومش میگوید: بعد از طلاق با رانندهای آشنا شدم و ماجرای زندگیام را برای او بازگو کردم. راننده از من خواست همان شب به خواستگاری دختر یکی از بستگانش برویم. من هم قبول کردم و به خاطر لجبازی با همسر اولم، خیلی زود دوباره ازدواج کردم.

حاصل ازدواج دوم او سه پسر بود که 12، 10 و 2.5 ساله هستند. او بعد از ازدواج دوم سراغ سبزیفروشی رفت و در خانهاش سبزی میفروخت. روز جنایت هم دختربچه را به خانهاش کشاند و در آنجا مورد آزار و اذیت قرار داد.

او میداند اعدام در انتظارش است و خودش را برای مرگ آماده کرده است و میگوید: با کاری که من کردم، اعدام میشوم و دوست دارم زودتر بمیرم.

زودتر اعدامش کنید

روز شنبه مرد شیطان صفت برای بازسازی صحنه جنایت به محل قتل منتقل شد . اهالی با اطلاع از ماجرا در محل جمع شده بودند و با شعارهایی از ماموران نیروی انتظامی و دستگاه قضایی برای دستگیری سریع قاتل تشکر کردند. زنی که در همسایگی خانواده ندا زندگی می کند به خبرنگار تپش گفت: ندا دختر آرام و مودبی بود که با وجود سن کمش در کارهای خانه به مادرش کمک می کرد. وقتی خبر قتل او در محله پیچید شوک بزرگی به اهالی وارد شد. خبر آزار و اذیت او قبل از قتل دومین شوک بود. تعطیلات ما با وحشت و ترس بود . با دستگیری قاتل آرامش تا حدودی به محله باز گشت.

یکی دیگر از اهالی نیز ادامه داد: پلیس و دادسرا خیلی خوب در این پرونده کار کردند و قاتل را با وجود اینکه از خود سرنخی به جا نگذاشته بود دستگیر کردند. حالا از دستگاه قضایی انتظار داریم که با او برخورد جدی و سریع داشته باشد و قاتل در همین محله به دار مجازات آویخته شود تا درس عبرتی برای دیگر مجرمان شود. مرد شیطان صفت وقتی به محل قتل- خانه اش- وارد شد به تشریح روز جنایت پرداخت و گفت: همسر و فرزندانم روز جنایت به خانه مادرزنم رفته بودند. قرار بود من هم به آنجا بروم که با دیدن ندا وسوسه شدم.بعد از آزار و اذیت، او گریه می کرد و می گفت ؛ موضوع را به پدر و مادرش می گوید. ما در یک محله زندگی می کردیم و آبرویم می رفت، به همین خاطر تصمیم به قتل او گرفتم.بعد از جنایت جسد را در گونی گذاشتم و از خانه خارج کردم. از شانس من آن شب خیابان خلوت بود و چند خیابان بالاتر جسد را رها کردم و به خانه مادرزنم رفتم. متهم پس از بازسازی صحنه جنایت روانه زندان شد.

هلیا نصرتی، امیرعلی حقیقتطلب

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها